Category: اسلام


هیچ فکرش رو کردین!

1150993_10151857177910309_1703978602_n

ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ :


ﺩﺭ ﻓﻠﺴﻄﯿﻦ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﻟﯿﺒﯽ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﻣﺮﺍﮐﺶ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ ……
ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﯾﻤﻦ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﻟﺒﻨﺎﻥ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﺍﻧﺪﻭﻧﺰﯼ ﻧﺎ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …

ﭘﺲ ﺩﺭ ﮐﺠﺎ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ؟

ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﺍﯾﺘﺎﻟﯿﺎ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﺳﻮﺋﺪ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﻧﺮﻭﮊ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﺩﺍﻧﻤﺎﺭﮎ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﯿﺎ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …
ﺩﺭ ﻫﻠﻨﺪ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ …


ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ
ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ
ﻧﺎﺭﺍﺿﯽ …


ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺪﻡ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺧﻮﺩ ﻣﻘﺼﺮ ﻣﯽ
ﺩﺍﻧﻨﺪ؟


ﺍﺳﻼﻡ؟ ﻧﻪ …


ﺭﻫﺒﺮﺍﻧﺸﺎﻥ؟ ﻧﻪ …


ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ؟ ﻧﻪ …


ﻭﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ
ﻣﻘﺼﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻥ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺒﯿﻪ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ
ﻧﺎﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ

ریشه بیچارگی کجاست؟

آیا شر و مصیبت از طرف شیطان است (سوره 38 آیه 41) ؟ از خود ماست (سوره 4 آیه 79) ؟ یا از طرف الله (سوره 4 آیه 78) ؟

چه کسی زیان گناهان را خواهد دید؟

قرآن میگوید هر کسی مسئولیت گناهان خود را بر عهده دارد (سوره 17 آیه 13-15، سوره 53 آیه 38-42)، اما قرآن یهودیان زمان محمد را برای گناهیی که اجدادشان 2000 سال پیش با ستایش گوساله طلاعی کرده اند محکوم میکند.

آیا الله میتوانست یک فرزند داشته باشد؟

سوره (39 آیه 4) تایید میکند و (سوره 6 آیه 101) احتمال این کار را رد میکند.

ازدواج با زنان فرزندخوانده؟

مسلمانان میتوانند با زنان فرزندخوانده هایشان که از فرزندخوانده هایشان طلاق گرفته اند ازدواج کنند (سوره 33 آیه 37) اما مسلمانان نمیتوانند پسری را به پسرخواندگی بگیرند (سوره 33 آیه 4-5).

چه کسی مردم را فریب میدهد؟ الله یا شیطان؟

با توجه به سوره 4 آیه 119 و 120، شیطان (رانده شده) کسی است که امیال باطل و گمراهی را باعث میشود (همچنین رجوع کنید به سوره 15 آیه 42)، اما در سوره 16 آیه 93، الله میگوید که خود بندگان را گمراه میکند (همچنین رجوع کنید به سوره 4 آیه 78).

سوره 4 آیه 119، 120:

و البته گمراهشان میکنم و آرزوهای باطل در دلشان می افکنم و به آنان فرمان میدهم تا گوشهای چهارپایان را بشکافند. و به آنان فرمان میدهم تا خلقت الله را دگرگون سازند. و هرکس که به جای الله شیطان را به دوستی برگزیند زیانی آشکار کرده. به آنها وعده میدهد و به آرزوشان می افکند و شیطان آنان را جزبه فریب وعده ندهد.

سوره 16 آیه 93:

اگر الله میخواست، همه شما را یک امت کرده بود، ولی هر که را بخواهد گمراه میسازد و هرکه را که بخواهد هدایت میکند و از هر کاری که میکنید بازخواست میشوید.

عقیده قرآن در مورد پدر و مادر ناباور ( نامسلمان )  چیست؟

قرآن در مورد رفتار یک شخص با والدینی که خدایانی بجز الله را میپرستند اطلاعات متناقضی میدهد. در سوره 31 آیه 15 از مسلمان معتقد میخواهد که همنشینی با والدین را حتی اگر آنها در ناباوری اسرار ورزیدند حفظ کند، اما سوره 9 آیه 23 میگوید پدران و برادرانتان را در صورتی که معتقد نیستند همنشین و دوست خود خود قرار ندهید!

سوره 31 آیه 15

اگر آن دو به کوشش از تو بخواهند تا چیزی را که نمیدانی چیست با من شریک گردانی اطاعتشان مکن. در دنیا با آنها به وجهی پسندیده زندگی کن و خود، راه کسانی را که به درگاه من باز می گردند در پیش گیر. بازگشت همه شما به سوی من است و من از کارهایی که میکرده اید آگاهتان میکنم.

سوره 9 آیه 23

ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر پدرانتان و برادرانتان دوست دارند که کفر را به جای ایمان برگزینند، آنها را به دوستی مگیرید و هرکس از شما دوستشان بدارد از ستمکاران خواهد بود.

 

البته مشخص است که این دو آیه در زمانها و در زمینه های مختلفی آورده شده اند. ممکن است اسلامگرایان شبهه وارد کنند که سوره 9 آیه 23 تنها در زمینه و زمان خصومت آورده شده است نه در هیچ موقعیت دیگری. اگر چنین شبهه ای وارد شود سپس باید ما خصومت را تعریف کنیم و نباید فراموش کنیم که بسیاری از آیات قرآن از شرایط نوسانی بین باورمندان و ناباوران سخن میگوید. از آنجا که نه تمامی سوره های قرآن و نه حتی آیات درون یک سوره با توجه به مفادشان مرتب شده اند و تمامی قرآن همینگونه سازمان نیافته است، موقعیت و زمینه های این آیات را به دشواری میتوان دریافت. اما جالب است که سوره 31 آیه 15 نیز همانند سوره 9 آیه 23 در زمینه و مفاد حمله به ناباوران آمده است. به عبارت «و ان جاهداک» در این آیه دقت کنید

خیر و شر از کجا ریشه میگیرند؟

در حالی که آیه ای میگوید هم خیر و هم شر از طرف الله می آیند، دقیقا در آیه بعدی میگوید تنها خیر از الله ریشه میگیرد.

سوره 4 آیه 78

هرجا که باشید ولو در حصارهای سخت استوار، مرگ شما را در میابد. و اگر خیری به آنها رسد میگویند از جانب الله بود و اگر شری به آنها رسد میگویند از جانب تو بود. بگو همه از جانب اللهست. چه بر سر این قوم آمده است که هیچ سخنی را نمیفهمند؟

سوره 4 آیه 79

هر خیری که به تو رسد از جانب اللهست و هر شری که به تو رسد از جانب خود تو است. تو را به رسالت به سوی مردم فرستادیم و الله به شهادت کافی است.

 

بسیار جالب است که در انتهای آیه اول میگوید چه بر سر این قوم آمده است که هیچ سخن را نمیفهمد. آیا واقعا میتوان این کلام متناقض را فهمید؟ بالاخره خوب و بد هردو از طرف الله هستند یا نه؟

زنان و مردان ازلحاظ مادي ومعنوي باهم برابرند

اسيرکرد وبه مدينه اورد زنانشان را به فروش رسانيد ومردانشان را به بردگي وغلامي اعراب گماشت سفينه الاخبار ومدينه الاحکام والاثار نوشته حاج شيخ عباس قمي ص 164

ودرسوره نساايه34مي گويد مردان فرمانروا برزنانند ومردان را بر زنان برتري داده واجازه به کتک زدن زن مي دهد

ودربقره ايه 222مي گويد زنان کشتزار شمايند هرزمان واز هرکجا که خواستيد به کشتزار خود وارد شويد,

آیا مسیح در جهنم خواهد سوخت؟

مسیح به سوی الله برخاسته است (سوره 4 آیه 158)، در کنار او قرار گرفته است (سوره 3 آیه 45) اما با توجه به اینکه میلیونها مسیحی خدا را میپرستند، قرآن میگوید تمام آنهایی که در کنار الله کسی را میپرستند به اضافه کسی که مورد پرستش قرار میگیرد در جهنم خواهد سوخت (سوره 21 آیه 98).

درسوره فصلت ايات هشت تا دوازده مي گويد دااسمانها وزمين را در هشت روز افريده ودر سوره ق ايه 36 اسمانها وزمين درشش روز

حج ايه 65واسمان رامي گيرد که برروي زمين نيفتد چه باورکورکانه اي اسمان جسم درنظرگرفته شده

 

سوره بقره ( 283 ) آنچه در آسمانها و زمين است همه ملک خداست و اگر آنچه در دل داريد آشکار و يا مخفي کنيد همه را خدا در محاسبه شما خواهد آورد، آن گاه هر که را خواهد ببخشد و هر که را خواهد عذاب کند، و خدا بر هر چيز تواناست. ( 284 ) اين رسول به آنچه خدا بر او نازل کرده ايمان آورده و مؤمنان نيز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پيغمبران خدا ايمان آوردند (و گفتند) ما ميان هيچ يک از پيغمبران خدا فرق نگذاريم، و (همه يک زبان و يک دل) اظهار کردند که ما (فرمان خدا را) شنيده و اطاعت کرديم، پروردگارا، ما آمرزش تو را خواهيم و (مي‌دانيم) بازگشت همه به سوي توست. ( 285  (

و با کافران بجنگيد تا فتنه اى برجاى نماند و دين ( حاکميّت ) يکسره از آنِ خدا باشد . پس اگر از جنگ باز ايستادند و تن به سازش دادند ، خدا حکم خود را درباره آنان اعلام خواهد کرد ، چرا که او به آنچه مى کنند بينا است . ﴿الأنفال: ٣٩﴾

سوره توبه 29(بکشيد کساني را از اهل کتاب که به خدا وقيامت ايمان نمي اورند وحرام خدا را حرام نمي دانند ودين حق را نمي پزيرند

سوره نساء ( 70 ) اي اهل ايمان سلاح جنگ برگيريد و آن‌گاه دسته دسته يا همه يک‌باره متّفق (براي جهاد) بيرون رويد.

 سوره بقره (190) و هر کجا مشرکان را يافتيد به قتل رسانيد و آنان را از همان وطن که شما را آواره کردند برانيد، و فتنه‌گري (آنان) سخت‌تر و فسادش بيشتر از جنگ و کشتار است، و در مسجد الحرام با آنها جنگ مکنيد مگر آنکه پيشدستي کنند، در اين صورت رواست که در حرم آنها را به قتل برسانيد، چنين است کيفر کافران. ( 191  (

سوره توبه ( 4 ) پس چون ماههاي حرام (ذيقعده، ذيحجه، محرم و رجب که مدت امان است) درگذشت آن‌گاه مشرکان را هر جا يابيد به قتل برسانيد و آنها را دستگير و محاصره کنيد و هر سو در کمين آنها باشيد، چنانچه توبه کرده و نماز به پا داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بداريد، که خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. ( 5 (

سوره توبه ( 28 ) (اي اهل ايمان) با هر که از اهل کتاب (يهود و نصاري) که ايمان به خدا و روز قيامت نياورده و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمي‌دانند و به دين حق (و آيين اسلام) نمي‌گروند قتال و کارزار کنيد تا آن‌گاه که با دست خود با ذلت و تواضع جزيه دهند. ( 29 (

سوره محمد( 3 ) شما مؤمنان چون (در ميدان جنگ) با کافران رو به رو شويد بايد (شجاعانه) آنها را گردن زنيد تا آن گاه که از خونريزي بسيار دشمن را از پا در آورديد پس از آن، اسيران جنگ را محکم به بند کشيد که بعدا يا بر آنها منّت نهيد (و آنها را آزاد گردانيد) يا فدا گيريد تا در نتيجه جنگ سختيهاي خود را فروگذارد. اين حکم فعلي است، و اگر خدا بخواهد خود از کافران انتقام مي‌کشد (و همه را بي زحمت جنگ شما هلاک مي‌کند) و ليکن (با اين جنگ کفر و ايمان) مي‌خواهد شما را به يکديگر امتحان کند، و آنان که در راه خدا کشته شدند خدا هرگز اعمالشان را ضايع نگرداند. ( 4(

تناقض قرآن در پذیرش دین اسلام

– آیات متشابه در قرآن:

کاردین باجبار نیست راه هدایت وضلالت بر همه کس روشن گردید.  (قران . سوره بقره.آیه256)
وتوای رسول ما با آنانکه ایمان نمی آورند بگو که شما هر چه بتوانید بزشتکاری و معصیت خدا بپردازید ما هم بکار طاعت خود مشغول خواهیم بود.(قران .سوره هود.آیه121)
پس اگر باز روی از خدا بگردانند ای رسول ما بر تو تبلیغ رسالت واتمام حجتی بیش نیست. (قران .سوره نحل.آیه82)
ما این کتاب رابه حق برای هدایت مردم بر تو نازل کردیم.پس هرکس که هدایت یافت به سود خود اوست وهر که گمراه شد به زیان خود به گمراهی افتاده است و تو وکیل آنها نیستی. (قران .سوره الزمر.آیه42)
تناقض قرآن در پذیرش دین اسلام

– متضاد آیات در قرآن:

با هر که از اهل کتاب ایمان بخدا و روز قیامت نیاورده و انچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمی دانند به دین حق نمی گروند قتال و کارزار کنید تا آنگاه با ذلت و تواضع باسلام جزیه دهند. (قران .سوره توبه.آیه29)
بکشیدآنهائی را که به دین خدا روی نمی آورند تا فتنه وفسا د از روی زمین برطرف شود. (قران .سوره بقره.آیه193)
پس از آنکه ماههای حرام بسررسید آنگاه مشرکین را هر کجا یافتید بقتل برسانید وآنها را دستگیرو محاصره کنید واز هر سو در کمین آنها باشید چنانچه از شرک توبه کردند ونماز اسلام بپا داشتندوذکات دادند پس از آنها دست بدارید که خدا آمرزنده و مهربان است.  (قران .سوره توبه.آیه5)
آنانرا بقتل برسانید هر کجا مشرکین را یافتید واز شهرهایشان آواره شان کنید چنانکه آنان شما را از وطن آ واره کردند.کارهای فتنه انگیز آ نان بدتراز کشتار است.  (قران .سوره بقره.آیه191)

تناقضات قران:از دیگر تناقضات قرآن مشخص نیست مسلمانان در مقابل کسانی که بدین اسلام ایمان نیاوردند(مشرک،کافر،اهل ذمه،زندیق،مجوس،ملحد) باید چه عکس العملی نشان دهند.باید با آنان جنگ و قتال کنند یا انها را بحال خود رها کنند؟

علت تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس به مکه

– دلیل تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس  به  مکه   در صدر اسلام چه بوده است؟

پس از انکه در صدر اسلام ( سال هشتم هجری ) اشراف مکه  بدون جنگ با ارتش حضرت محمد تسلیم شدند و بیشتر آنان (از جمله ابوسفیان که از دشمنان محمد بود) با محمد بیعت کردند.حضرت  محمد  نیز برای جلب رضایت و حمایت اشراف قریش   و بنی امیه   و تامین منافع بازرگانان مکه   قبله مسلمین را از بیت المقدس مسجد الاقصی  به مکه مسجدالحرام  تغییر جهت داد و با واجب کردن حج برای عموم مسلمانان خطر کسادی بازار و ورشکستگی اقتصادی بازرگانان مکه  را از بین برد.

حمله اعراب مسلمان به ایران

– انگیزه اصلی اعراب مسلمان در حمله به ایران چه بوده است؟
کسب غنایم (غنیمت های جنگی) انگیزه اصلی اعراب مسلمان در جنگ ها بوده است.انگیزه اصلی اعراب در حمله به ایران گسترش دین مبین اسلام نبوده بلکه در واقع در نظراعراب مسلمان و اشراف عربستان جنگهای دایمی و کسب غنایم و تصرف اراضی وبدست آوردن اسیران برده از کشورهای همسایه از جمله ایران از فعالیت های تولیدی بشمار می رفته است.برای اثبات این مطلب به چند رویداد تاریخی اشاره می کنیم:
حمله اعراب مسلمان به ایران
یکی از علل عمده شکست اعراب مسلمان در جنگ احد  (سال 4 هجری) در واقع این بود که نگهبانان و پاسداران (اعراب مسلمان) ارتفاعات به طمع غنایم سنگر های خود را ترک کرده و به جمع آوری غنایم مشغول شدند. (تاریخ طبری. جلد3 .صفحه975-976-990-994)
در جنگ «جبل الرمات» نیز بر خلاف دستور حضرت محمد لشکریان اعراب مسلمان برای کسب غنایم از جای خویش حرکت کردند و باعث شکست اعراب مسلمان گردیدند. اهمیت کسب غنایم در جنگ اعراب تا به انجا بود که در بعضی از جنگ ها مانند جنگ حنین  لشکریان اعراب مسلمان  بدون هیچ احترام و ملاحظه ای در برابر حضرت محمد می ایستادند و برای چگونگی تقسیم غنایم جنگی باحضرت محمد مجادله می کردند. (تاریخ طبری. جلد3. صفحه 1214-1216)
– اعراب مسلمان در چه سالی به ایران حمله کردند؟

در سال 18 هجری اعراب مسلمان به ایران حمله کردند.

– آیا در جنگ های جلولا  و نهاوند  سپاه ایران در مقابل حمله اعراب مسلمان به ایران مقاومت کردند؟

سپاه ایران در جنگ جلولا  از خود مقاومت درخشانی در مقابل حمله اعراب نشان دادند.اعراب مسلمان در جنگ جلولاء به سفاکی و خشونت بسیاری دست زدند،انچنانکه تمام مورخین از آن به نام واقعه هولناک جلولا  یاد کرده اند.

حمله اعراب مسلمان به ایران

در جنگ جلولاء صد هزار تن از سپاه ایران کشته شدند و مدت ها اجساد آنها بهروی زمین باقی مانده بود و تعداد فراوانی از زنان و کودکان ایران به اسارت رفتند.این جنگ به ان جهت جلولا  (پوشانیده) نام گرفت که از بس کشته دشت و صحرا را پوشانیده بود که نمودار عظمت و جلال جنگ جلولاء بود. (تاریخ طبری.جلد 3. صفحه1829)

سپاه ایران در جنگ نهاوند  نیز مقاومت بسیاردرخشانی در مقابل حمله اعراب مسلمان نشان دادند.اعراب مسلمان نیز در جنگ نهاوند خشونت بسیار از خود نشان دادند بطوریکه «عروه بن زید»(شاعر عرب) از جنگ نهاوند نیز به عنوان «پیکار هولناک» نام می برد. (اخبار الطوال .صفحه 151-152)

لشگرایران که گویند 400 هزار نفر بودند در انجا بودند و به شکیبایی و پایداری سوگند یادکرده بودند و اعراب مسلمان از لشگرایران آنقدر کشتند که خدا داند و از اموال و غنیمت ها چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی اندازه آن ذکر نشده است. (آفرینش و تاریخ .جلد . 5. صفحه 192)
– آیا پس از تسلط اعراب مسلمان برایران، مردم ایران دست از مقاومت در برابر دین اسلام و اعراب مسلمان بر داشتند؟
خیر . در طول سالهای اشغال اعراب مسلمان ، مردم ایران همچنان بر علیه حکومت های دست نشانده اسلامی به مبارزه پرداختند که به موارد ذیل می توان اشاره کرد:
حمله اعراب مسلمان به ایران

پس از فتح  استخر (سالهای 28-30 هجری) توسط اعراب ، مردم استخر در ایران سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند.اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم  استخر  را به محاصره در اورند.مقاومت و پایداری مردم ایران در برابر اعراب مسلمان آنچنان بود که فاتح استخر (عبدالله بن عامر) را به سختی نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان از مردم  استخر در ایران بکشد که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشته شدگان ایران که نام بردار بودند «چهل هزار کشته » بودند بیرون از مجهولان . (فارسنامه ابن بلخی. صفحه 135) (کامل . جلد3. صفحه 163)

استخر  :

در زمان حضرت علی نیز مردم استخر   درایران باردیگر به علیه اعراب مسلمان سر به شورش گذاشتند و این بار» عبدالله ابن عباس» به فرمان حضرت علی شورش توده های مردم استخر در ایران را به خون فرو نشاند.(فارسنامه.صفحه 136)

فارس  و کرمان  :

در این هنگام مردم فارس و کرمان  نیز در ایران بر علیه اعراب مسلمان قیام کردند و عمال حضرت علی را از شهر بیرون کردند.

حمله اعراب مسلمان به ایران

حضرت علی برای خاموش کردن شورش مردم فارس و کرمان در ایران » زیاد بن ابیه» را  به سوی فارس و کرمان فرستاد. ( جهت آشنایی با جنایات این سردار معروف » زیاد بن ابیه» به  کتاب مروج الذهب. جلد2. صفحه 29 مراجعه فرمایید)

در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه » مغیره » در این جنگ چشمش را از دست داد . مردم جنگیدند و پایمردی کردند و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود. (تاریخ طبری. جلد  5. صفحه ۱۹۷۵)
مردم شهر » ری » در ایران بارها به علیه اعراب مسلمان شورش کردند. عمر و عثمان مجبور شدند چندین بار به » ری » در ایران لشکر کشی کرده و شورش مردم شهر ری در ایران را سرکوب کنند. (فتوح البلدان.صفحه 149)
حمله اعراب مسلمان به ایران
در زمان حضرت علی هم مردم » ری » در ایران سر به طغیان بر علیه اعراب مسلمان گذاشته و از پرداخت خراج به والیان اعراب خودداری کردند بطوریکه در خراج آن دیار کسری پدید آمد.حضرت علی » ابو موسی » را با لشکری فراوان به سرکوب شورش مردم » ری » در ایران فرستاد. (فتوح البلدان.صفحه 150)

شاپور :

در حمله به » شاپور» نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او، مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 )  ( تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)

شوشتر :

در شوشتر، مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند. ( الفتوح  .صفحه ۲۲۳ ) ( تذکره شوشتر. صفحه۱۶ )

چالوس :

در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند … و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند. ( تاریخ طبرستان .  صفحه ۱۸۳ )  ( تاریخ رویان . صفحه ۶۹ )

حمله اعراب مسلمان به ایران

«آذربایجان»:

زمان عمر(کلیک) مردم آذربایجان  در ایران چندین بار سر به شورش برعلیه اعراب مسلمان گذاشتند و با سپاهیان اعراب بسختی جنگیدند. در زمان عثمان هم شورش های متعددی بر علیه اعراب در آذربایجان ایران روی داد. (فتوح البلدان .صفحه 165-166-326)

«خراسان»:

مردم خراسان در ایران که قبول اسلام کرده بودند پس از چندی مرتد شدند و در زمان عثمان  سربه شورش بر علیه اعراب مسلمان گذاشتند.
بفرمان خلیفه «عبدالله بن عامر» و «سعید بن عاص»  به سوی خراسان در ایران تاختند تا بار دوم «گرگان» و «طبرستان» و » تمیشه» را فتح نمایند.(مجمل التواریخ و القصص . صفحه 283)

مردم سیستان  در ایران نیز سربه شورش برعلیه اعراب گذاشتند  و حاکم اعراب آنجا را از شهر بیرون کردند. (فتوح البلدان. صفحه272)

در حمله به سیستان مردم ایران مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه » ربیع ابن زیاد » برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان ( یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند ) و هم از آن کشتگان  تکیه گاهها ساختند و «ربیع ابن زیاد» بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار ( یک میلیون ) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. ( تاریخ سیستان. صفحه ۳۷ ، ۸۰  ) ( تاریخ کامل جلد1 . صفحه ۳۰۷)
حمله اعراب مسلمان به ایران

فارس  :

در سال 28 هجری مردم فارس (کلیک) در ایران علیه «عبیدالله بن معمر»  سر به طغیان گذاشته و او را کشتند و اعراب مسلمان را شکست دادند. مردمدارابگر(کلیک) در ایران نیز بر علیه اعراب مسلمان سر به طغیان گذاشتند.(کامل.جلد3 .صفحه 163)

مردم طبرستان در ایران سالهای طولانی در برابر اعراب مقاومت کردند.در زمان عثمان اعراب برای فتح طبرستان کوشیدند و «سعید ابن عاص» بجنگ مردم طبرستان درایران رفت. می گویند که امام حسن و امام حسین نیز در این جنگ همراه «سعید بن عاص» و لشگراعراب بودند. (فتوح البلدان.صفحه 182)

«گرگان»:

مردم   گرگان با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب ( سعید بن عاص ) از وحشت؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند، اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. ( تاریخ طبری . جلد پنجم  . صفحه  ۲۱۱۶ ) ( تاریخ کامل . جلد سوم  . صفحه ۱۷۸ )
مردم گرگان در ایران، در زمان «سلیمان بن عبدالملک اموی» سر به طغیان بر علیه اعراب مسلمان برداشتند و عامل خلیفه را کشتند.

حمله اعراب مسلمان به ایران

«یزید بن مهلب» برای سرکوبی مردم  به سوی گرگان در ایران شتافت.» یزیدبن مهلب » در گرگان سوگند خورد که با خون عجم  آسیاب بگرداند و گندم آرد کرده و بخورد. (فتوح البلدان . صفحه 187-188)

رامهرمز :

رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 215)

» الیس » در عراق :

در حمله به الیس جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان  خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند. بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود  آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود  قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند آرد کردند  کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود. ( تاریخ طبری . جلد 4. صفحه ۱۴۹۱)

این قسمت از ایران در حدود 250 سال در برابر هجوم و نفوذ اعراب مسلمان مقاومت کردند بطوریکه اعراب مسلمان این نواحی را» ثغر» می خواندند که یعنی: مرزی که ولایات اهل کفر را از مسلمانان جدا می سازد.

اثباتِ حقّ نبودنِ‌ اسلام از طریق خودِ قرآن
.

آیا اسلام می‌تواند دین حق باشد؟

یک پرسشی که بایستی برای همه‌یِ اسلام‌پژوهان (به‌ویژه خداباورانِ آن‌ها) مهمّ و اساسی به‌شمار آید، این است که: آیا عقلاً ممکن است که شرع اسلام همان ”دینِ حقّ“ باشد؟ البته، در این رابطه که ”دینِ حقّ“ از چه ویژگی‌های ممیزه‌ای بایستی برخوردار باشد، و این‌که تعریف دین حق اصلاً چیست، چه‌بسا نتوان نظر روشن و قطعی‌یی ابراز نمود. امّا، از طریق ویژگی‌های درون-دینی یک دین ممکن است به‌طور قطع ثابت شود که دین یا شرع موردِ نظر، هرچه باشد، دین حقّ و الهی نمی‌تواند باشد. به‌عنوان نمونه، شاید بتوان از درونِ بنیادی‌ترین منابع یک دین (که در اسلام، آیاتِ قرآن و برخی روایاتِ صحیح و معتبر هستند)، شواهد و گواهی‌هایی به‌دست آورد که از مجموع آن‌ها نتیجه شود که آن دین، بنا به اعتراف همین منابع، دین حقّ نیست. به‌تحقیق، در صورتی که اصل یا معیاری که در منابع بنیادین یک دین از ویژگی‌های دین حقّ دانسته شده باشد، ‌در همین منابع (و به‌ویژه بعدها) پایمال یا نقض شده باشد، آن دین، بنا به اعتراف خودْ، دینِ حقّ نیست.

یافتن چنین مجموعه‌ای از شواهد و گواهی‌ها در قرآن که از برآیند آن‌ها حق نبودن اسلام به‌دست آید، به نظر نگارنده‌یِ این نوشتار، اصلاً کار سختی نمی‌باشد. در ادامه‌یِ این نوشتار یک نمونه از این مجموعه-شواهد را ارائه داده و از طریق آن‌ها، حقّ نبودن اسلام را ثابت می‌کنیم.
.

در دین حق إکراه نباید باشد.

یک آیه‌یِ بسیار جالب‌ِتوجه (و البته،‌ بسیار زیبا) در قرآن، آیه‌یِ ۲۵۶ از سوره‌یِ البقرة می‌باشد. در بخش نخست این آیه، در قالبِ دو جمله، چنین آمده است: «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» (ترجمه: در دین إکراه نیست؛ راه‌یابی از گم‌راهی روشن شده است.) آن‌چه در این‌جا، پیرامون این آیه، موردِ توجّه ماست ارتباطِ منطقی‌یی است که بین این دو جمله وجود دارد.

جمله‌یِ «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» را می‌توان به دو شکل معنا نمود. می‌توان گفت که این جمله بیان‌گر یک حکم است؛ به این معنا که ”در (امرِ) دین هیچ إکراهی نباید وجود داشته باشد.“ به عبارتِ دیگر، این جمله را می‌توان به این شکل معنا نمود که مؤمنان را از به‌کار بردن هر نوع إکراهی [1] در امر دین (طبیعتاً در اموری مانند پذیرفتن/نپذیرفتن یا ترک دین) نهی نموده است. نیز، می‌توان این آیه را بیان‌گر یک اصل بنیادین در امر دین دانست؛ به این معنا که وجود یا به‌کار بردن معقول ”إِكْرَاه“ در امر دین اساساً چیز بی‌معنایی است. البته، از این معنای دوم باز همان معنایِ نخستین استخراج می‌شود؛ چرا که بنا به حکم عقل، انسان بایستی از پرداختن به کارهای نامعقول اجتناب کند. جمله‌ی دوم نیز، همان‌طور که از ترجمه‌یِ آن روشن است، به این معناست که در دین (= دین حقّ) هدایت و راه رسیدن به حقیقت و رستگاری از گمراهی و ضلالت آشکار و روشن شده است.

حال، راجع به این‌که این دو جمله چه ارتباط منطقی‌یی باهم دارند، حقیقت امر به نگر واضح می‌آید. همان‌طور که علامه طباطبایی اظهار داشته است،‌ «خداى تعالى دنبال جمله‌یِ ”لا إكراه فى الدين“، جمله‌یِ ”قد تبين الرشد من الغى“ را آورده، تا جمله‌یِ اول را تعليل كند، و بفرمايد كه چرا در دين إكراه نيست.» (منبع) به عبارتِ دیگر، از ساختار متن به نظر واضح می‌آید که معنای صحیح و محتمل آیه این است که ”در امر دین إکراه وجود ندارد/نباید باشد. زیرا، راه‌یابی از گم‌راهی — به‌واسطه‌یِ دین حقّ (= شرع اسلام) — تبیین شده است.“

توجّه شود که نتیجه‌یِ منطقی‌یی که از ارتباط منطقی‌یِ بین این دو جمله به‌دست می‌آید،‌ این است که حکم یا اصل بیان‌شده در جمله‌ی نخست، اگر شرع اسلام را شرع حق و الهی فرض بگیریم، حکم نسخ‌پذیری نیست. علامه طباطبایی که یک مفسّر باورمند به حقانیت قرآن است،‌ این نکته را به‌زیبایی چنین توضیح داده است:

يكى از شواهد بر اينكه اين آيه نسخ نشده، تعليلى است كه در خود آيه است؛ مى‌فرمايد: «قد تبين الرشد من الغى»؛ [که یعنی] ”رشد“ و ”غى“ از هم جدا شده‌اند. معقول نيست آيه‌اى كه مى‌خواهد اين آيه را نسخ كند، فقط حكمش (حرمت) را نسخ كرده، ولى علت حكم باقى بماند و اين‌كه مى‌بينيم علت حكم باقى مانده براى اين است كه مسأله روشن شدن ”رشد“ از ”غى“ در اسلام چيزى نيست كه برداشته شود.

پس، روشن می‌شود که در آیه‌یِ ۲۵۶ از سوره‌ی البقرة، نسخ شدن حکم طلایی‌یِ ”در امر دین هیچ إکراهی نباید به‌کار گرفته شود“، به‌طور طبیعی نشان‌دهنده‌ی از بین رفتن علت و منشاء آن می‌باشد. علت این حکم هم همان دوّمین جمله‌یِ این آیه است؛ این‌ ادعا که ”رشد“ از ”غى“ در اسلام از هم جدا و آشکار شده‌اند؛ که یعنی، اسلام دینی است که توان و شایستگی‌یِ هدایت بشر را دارد. بنابراین، برای این‌که ثابت کنیم که شرع اسلام، حتّی به گواهی خودِ ‌قرآن (و پیامبر اسلام)، توان یا شایستگی‌یِ هدایت بشر را ندارد، کافیست تا نشان دهیم که حکم موجود در جمله‌یِ «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»، توسط خودِ قرآن (و پیامبر اسلام)، در احکامی که بعدها به‌اصطلاح نازل شده‌اند، نقض شده است. در واقع، وجود چنین احکامی در قرآن به‌روشنی ثابت می‌کند که دیانتِ اسلام، بر مبنای همان معیارهای مطرح‌شده در خودِ‌ قرآن، نمی‌تواند ”دینِ حقّ“ باشد.

البته، یافتن چنین احکامی در قرآن به‌هیچ‌عنوان سخت نیست؛ تنها کافیست به مواردی چون آیاتِ ۵ و ۲۹ از سوره‌ی التوبة اشاره کنیم.
.

فرمان به کشتار سراسری مشرکان

در آیاتِ ۱-۵ از سوره‌یِ التوبة، مشرکانِ جزیرة‌العرب — چون «توبه نمی‌کردند، نماز برپا نمی‌داشتند و زکات نمی‌پرداختند» — موجوداتی منفور و واجب‌القتل دانسته شده‌اند. این آیات به قرار زیرند:

این [اعلامِ] برائت و بيزارى‌یِ الله و رسولِ او از مشركانی است كه با آن‌ها عهد بسته‏ايد! با اين حال‏، چهار ماه [مهلت داريد كه آزادانه‏] در زمين سير كنيد. بدانيد كه شما نمى‏توانيد الله را به ستوه آوريد. به‌درستی، الله خواركننده‌یِ كافران می‌باشد. … الله و رسولِ او از مشركان برى و بيزارند.

[پس، به قتلشان برسانید] مگر آن مشركانى [را] كه با آنان پيمان بسته‏ايد، و چيزى از [تعهّدات خود نسبت به‏] شما فروگذار نكرده‏، و كسى را بر ضدّ شما پشتيبانى ننموده‏اند. پيمان اينان را تا [پايان] مدّتشان تمام كنيد. … پس [از پایان این مدّت یا مهلت داده شده]، وقتی ماه‌های حرام [نیز] به پايان رسيد، مشرکان را هرجا که یافتید، به قتل برسانید. [به اسارت] بگیریدشان؛ محاصره‌شان کنید؛ برای [دست‌گیری و کشتنِ] آن‌ها در هر کمین‌گاهی بنشینید. امّا، اگر توبه کردند، نماز برپا داشتند و زکات پرداختند، راه برايشان گشاده گردانید. به‌درستی، الله غفور و رحیم است. (التوبة ۱-۵)

می‌بینیم که بر طبق این آیات، مسلمانان (یا حکومتِ اسلامی) موظف شده‌اند تا دست به چنان کشتاری بزنند که همه‌یِ اعرابِ غیرکتابی‌یی که حاضر به گرویدن به دینِ پیامبر اسلام، و اطاعت از او، نشده‌اند، به قتل برسند و زمین از وجودشان خالی شود. آن‌طور که از این آیات برمی‌آید، تنها مانعی که کشتار این مشرکان توسط سپاه اسلام را به تأخیر می‌انداخت، عهدهای موقتی و مصلحتی‌یی بود که حکومت اسلام پیش‌تر (در زمانی که هنوز از قدرت و اقتدارِ خود در سال‌هایِ نهم و دهم هجری برخوردار نبود) با آنان بسته بود. روشن است که پس از پایانِ مدت این عهدها یا منسوخ شدن‌شان، یا پایانِ مهلتی که به آنان برای مسلمان شدن داده شده، سپاه اسلام بایستی همه‌یِ مشرکانی را که حاضر به اسلام آوردن نبودند، به قتل می‌رسانْد.

از متنِ آیه، واضح است که دلیل اصلی‌یِ صدور چنین حکمی در قرآن صرفاً دست‌گیری و مجازاتِ مشرکانی که به ستم‌گری برعلیه مسلمانان اقدام کرده بودند، نیست. زیرا، اولاً، اگر چنین می‌بود، از چنین لحن عمومی و فراگیری برای اشاره به آنان طبیعتاً استفاده نمی‌شد. ثانیاً، اصولاً بدکار را بایستی به سزای بدی‌هایی که مرتکب شده رساند، یا دست‌ِکم کاری کرد که او دیگر قادر به تکرار آن بدی‌ها نباشد. یک بدکار را مجبور به ”توبه کردن و نماز خواندن“ کردن (به‌طوری‌که اگر چنین نکند، به قتل می‌رسد)، چنان‌چه از متن این آیات به‌روشنی برمی‌آید، معنایِ اجباری بودن پذیرش دین برای آن بدکار را می‌رساند. در واقع، از دو حالت خارج نیست: (۱) یا مشرکانِ جزیرة‌العرب جملگی مرتکب بدی برعلیه مسلمین شده بودند، به‌طوری‌که مجازاتِ بدی‌شان اعدام بوده است؛ که در این‌صورت باید گفت، رها کردن افرادی از این بدکاران به این بهانه که حاضر به توبه و نماز خواندن و زکات دادن شده‌اند و کشتن سایرین، کاری بسیار قبیح و ظالمانه است؛ (۲) و یا این‌که تنها جرم این اعراب موردِ نظر، اسلام نیاوردن و عدم اطاعت از پیامبر اسلام بوده است؛ که در این‌صورت، رها کردن افرادی که حاضر به اسلام آوردن می‌شدند، ‌عمل طبیعی‌یی از جانبِ‌ حکومتِ اسلامی به نظر می‌رسد.

علامه طباطبایی، در تفسیرِ المیزان، ذیل این آیه چنین می‌نویسد:

جمله‌یِ «فَاقْتُلُوا الْمُشرِكِينَ حَيْث وَجَدتُّمُوهُمْ» نشان‌دهنده‌یِ برائت و بيزارى از مشركين است و مى‌خواهد احترام را از جان‌هاىِ كفار برداشته و خون‌هايشان را هدر سازد، و بفرمايد: بعد از تمام شدن آن مهلت [= ماه‌های حرام پیش‌رو پس از صدور این فرمان، و نیز قردادهای موقتی‌یی که پیش‌تر بین حکومت اسلام و آنان بسته شده بود (رک. آیه‌یِ ۴)]، ديگر هيچ مانعى نيست از اينكه آنان را بكشيد، نه حرمت حرم و نه احترام ماه‌هاى حرام، بلكه هر وقت و هر كجا كه آنان را ديديد، بايد به قتلشان برسانيد. البته، اين در صورتيست كه كلمه‌یِ ”حيث“ هم عموميت زمانى را برساند و هم مكانى را كه در اين‌صورت قتل كفار بر مسلمين واجب است، هر چند به آنان در حرم و حتى در ماه‌هاى حرام دست پيدا كنند.

تشريع اين حكم براى اين بوده كه كفار را در معرض فنا و انقراض قرار داده و به‌تدريج صفحه زمين را از لوث وجودشان پاک كند، و مردم را از خطرهاى معاشرت و مخالطت با آنان نجات دهد. (منبع)

قرآن‌پژوهان متفاقاً هم‌نظرند بر این‌که سوره‌ی التوبة پس از فتح مکه و هنگامی که حکومتِ اسلام به استیلایی تقریباً سراسری بر عربستان دست یافته بود، به‌اصطلاح نازل شده است. مسلّماً، اگر پیامبر اسلام، در این شرایط، هنوز بر اصل/حکم موجود در آیه‌یِ ۲۵۶ از سوره‌یِ البقرة، پایبند می‌بود، به‌جای تبعیض قائل شدن (آن‌هم به این شکل فجیع و خونین) بین افرادی که بر آنان تسلط می‌یافت، مشرکان و مخالفانش را تنها به‌دلیل بدی‌ها و سرکوب‌گری‌هایی که مرتکب شده بودند، مجازات می‌نمود؛ نه برای این‌که حاضر به پذیرش اسلام نشده بودند، یا نماز نمی‌خواندند یا زکات نمی‌دادند.

البته، پیامبر اسلام، پس از آن‌که در جریان فتح مکّه شرایط را برای استیلای سراسری‌اش بر کلّ جزیرة‌العرب مهیا دید، نه‌تنها پرهیز از تحمیل و إکراه در امر دین را سرلوحه‌یِ حکم‌رانی‌اش قرار نداد، بلکه حتّی تا آن‌جا پیش رفت که هرآن‌چه غیر از دین اسلام بود را ”فتنه“ نامید و چاره‌ی مبارزه با آن را نیز قتال و نابودی‌یِ سراسری ”فتنه‌گران“. این معنا به‌روشنی از آیه ۱۹۳ از سوره‌یِ البقرة دریافت می‌شود؛ از جمله‌یِ «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ»؛ که یعنی: ”با آنان [= مشرکان] قتال کنید، تا آن‌جا که فتنه‌ای نماند و تا دین مخصوص الله شود.“ (نیز، رک. آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الإنفال) علامه طباطبایی در تفسیرش، ذیل آیه ۱۹۳ از سوره‌یِ البقرة، می‌نویسد:

براى ما نقل کرده‌اند که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مى‌فرمود: «خداى تعالى مرا مأمور نموده تا با مردم قتال کنم، و این قتال را ادامه دهم تا همه بگویند: ”لا اله الا الله.“ حال اگر از دشمنى و کفر دست برداشتند، ما نیز از دشمنى دست بر مى‌داریم، مگر از دشمنى با ستمکاران.» و مى‌گوید: «مراد از ستمکاران کسانى‌اند که از گفتنِ ”لا اله الا الله“ خوددارى مى‌کنند، که قتال را با آنان ادامه باید داد، تا اعتراف کنند.»

این روایت که منظور این جمله در قرآن را به‌روشنی بیان می‌کند، از روایات بسیار مشهوری است که در صحیحین [2] و سایر منابع روایی به کرات نقل شده است. بسیاری از مفسران هم در تفاسیرشان این روایت را نقل نموده‌اند. [3]
.

قتال با اهل‌کتاب به‌منظور سرکوب و نابودسازی تدریجی آنان

قرآن در رابطه با اهل‌کتاب نیز، ‌در سوره‌یِ التوبة، حکم مشابهی صادر نموده است. در آیه‌یِ ۲۹ از این سوره، چنین آمده است:

قتال کنید با کسانی که به الله و روزِ آخر ایمان نمی‌آورند و حرام داشته‌ی الله و رسولش را حرام نمى‏گیرند و به دِين الْحَق متدیّن نمی‌شوند، از کسانی [از آنان] که الْكِتَاب داده شده‏اند‌ [= اهل‌کتاب]؛ تا [آنجا که] به‌دستِ خویش جِزْیَة بپردازند؛ [در حالی‌که] خوار-و-پست‌شده هستند.

می‌بینیم که در این آیه، فرمانِ قتال با اهل‌کتاب صادر شده است. توجّه شود که در این آیه نیامده که ”با کسانی (یا با اهل‌کتابی) که بر مسلمانان تاخته‌اند یا ستم نموده‌اند“، بایستی قتال شود؛ بلکه، آمده است که بایستی با کسانی قتال شود که دارایِ سه ویژگی هستند. این افراد: (۱) «به الله و روزِ آخر ایمان نمی‌آورند؛» (۲) «حرام داشته‌ی الله و رسولش را حرام نمى‏گیرند؛» و (۳) «به دِين الْحَق متدیّن نمی‌شوند.» به دیگر سخن، قرآن در این آیه، وجود این سه ویژگی در دسته‌هایی از انسان‌ها را حکمت و جواز قتال با آنان ارزیابی نموده است. برطبق این آیه، قرآن اهل‌کتاب را دسته‌ای خاصّ از چنین افرادی به‌شمار آورده است (مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ). [4] برای همین، آنان تنها در صورتی ممکن است در بین مسلمانان تحمّل شوند که تحتِ کنترلِ حکومتِ اسلام به اقلیت/اقلیت‌هایی حقیر و ذلیل (وَهُمْ صَاغِرُونَ) تبدیل شده باشند [5] و جِزْيَة را در این حالت (آن‌هم به‌شکل دستی) به حکومتِ اسلام بپردازند (يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ). در غیراین‌صورت، آنان بایستی خود را برای قتال با مسلمین و به قتل رسیدن توسط آنان آماده کنند. علامه طباطبایی، در تفسیرش ذیل این آیه، به‌درستی چنین اظهار داشته است:

از آن‌چه در صدر آيه مورد بحث از اوصاف سه‌گانه اهل كتاب به‌عنوان حكمت و مجوز قتال با ايشان ذكر شده، و از اين‌كه بايد با كمال ذلّت جزيه بپردازند، چنين برمى‌آيد كه منظور از ذلّت ايشان خضوع‌شان در برابر سنت اسلامى، و تسليم‌شان در برابر حكومت عادله‌یِ جامعه اسلامى است.

مقصود اين است كه مانند ساير جوامع نمى‌توانند در برابر جامعه اسلامى صف‌آرائى و عرض‌اندام كنند، و آزادانه در انتشار عقايد خرافى و هوى‌و‌هوس خود به فعاليت بپردازند، و عقايد و اعمال فاسد و مفسد جامعه بشرى خود را رواج دهند، بلكه بايد با تقديم دو-دستى جزيه همواره خوار و زيردست باشند. (منبع)

در واقع، اهل‌کتاب، بر مبنای این آیه،‌ به دلیل داشتن سه ویژگی (که صرفاً برآمده از مسلمان نبودنِ‌شان و مطیع شرع اسلام نبودن هستند) خونشان مباح است؛‌ مگر اینکه در بین مسلمانان تبدیل به اقلیتی منزوی، ذلیل و خوارشده گردند و در عین مذلت، به حکومتِ اسلام جِزْيَة بدهند. بر هر انسان سلیمی بایستی واضح باشد که صدور این حکم نیز جز به‌منظورِ اعمال إکراه در امر دین (آن‌هم به‌شکلی سرکوب‌گرانه و فجیع) نیست.
.

نتیجه‌گیری:

آیه‌یِ «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» البته در دوران بسیار ابتدایی حکم‌رانی پیامبر اسلام در مدینه به‌اصطلاح نازل شده است. در دانش‌نامه‌یِ Encyclopaedia of the Holy Qur’ân، چنین توضیح داده شده است:

اگر ما داکترین اسلامی ترتیب نزول آیات قرآن را بپذیریم، می‌توانیم روندی را پیگیری کنیم که از مدارا [با کافران] در ابتدای رسالتِ پیامبر (۷۳ : ۱۰؛ ۲ : ۲۵۶؛ ۲ : ۲۸۲)، آغاز می‌شود. اگر بپذیریم که سوره‌یِ التوبة (البرائة) در سال نهم هجری (۶۳۱ میلادی)، یعنی یک سال پس از فتخ مکّه، نازل شد، این تأییدیست بر این دیدگاه که این روند، در سال‌های واپسین رسالت پیامبر، به‌سمت عدم مدارای هرچه بیشتر، رفته است. [6]

بنابراین، می‌توان به‌درستی گفت که پیامبر اسلام با بیان چنین اصلی، که دنباله‌یِ موضع‌گیری‌های مشابه او در این رابطه در دوران مکّی بود، به نوعی تقیه می‌نمود، زیرا در آن شرایط جز پرهیز از رویارویی با مخالفانش چاره‌ای نداشت. تقیه بودن این قبیل موضع‌گیری‌های وی از تغییرات تدریجی مواضع او در رابطه با آزاد بودن/نبودن مخالفانش در پذیرش اسلام، در طی قدرت‌گیری نظامی‌اش در دورانِ مدنی، به‌روشنی پیداست.

توجّه شود که حتّی اگرهم فرض را بر این بگیریم که این احکام قتال سراسری با کافران پس از وفات پیامبر اسلام منسوخ شده‌اند (که البته فرضی کاملاً بی‌بنیاد است و هیچ مفسّر جدی‌یی آن را بیان ننموده)، بازهم این مسأله پابرجاست که دست‌ِکم در دوران پایانی حکم‌رانی پیامبر اسلام بر مسلمانان (که از فتح مکّه آغاز می‌شود)، اصل یا حکم موجود در آیه‌یِ «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّين»، دست‌ِکم از طریق وضع چنین احکامی برعلیه کافران (= مشرکان و اهل‌کتاب) در قرآن، به‌روشنی نقض شده است. بنابراین، بر مبنای منطق موجود در آیه‌یِ «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» که در ابتدای این نوشتار آن را تشریح نمودیم، در هر حال ثابت می‌شود که خودِ پیامبر اسلام، در دورانی که اسلام و حکومتش به قدرت و کامیابی رسیده بود، به دین خویش عملاً به‌چشم دینی که «راه‌یابی از گم‌راهی» در آن ازهم مشخص شده‌اند (یعنی،‌ به‌چشم ”دین حق“)، نمی‌نگریست. در واقع، آیات و احکام قرآنی‌یی که ارائه شدند، به‌روشنی شهادت می‌دهند بر این‌که در تاریخ اسلام، پیامبر اسلام خودْ نخستین فرد از پایمال‌کنندگانِ اصل یا حکم طلایی‌یِ‌ «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» بوده است.

شاید برخی از اسلام‌باوران چنین توجیه کنند که با کسی که به اسلام کفر می‌ورزد، جز با قتال و سرکوب خونین نمی‌توان رفتار کرد. زیرا، کفر نسبت به اسلام منشائی جز نفهمی یا لجاجت کافر ندارد. در برابر یک چنین توجیه عجیبی، بایستی پرسید که اگر چنین است، پس اصلاً چرا در قرآن حکمی چون «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» صادر شده است؟ اگر مخالفان اسلام (اعم از مشرکان و اهل‌کتاب) جملگی چنان نفهم یا لجوج بودند که می‌بایستی با آنان چنین خونین و سرکوب‌گرانه رفتار می‌شده، آیا نابخردانه نیست که در بین چنین مردمانی بر مبنایِ اصلی چون «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» قضاوت شود؟ (اگرهم گفته شود که قرار نبوده بر مبنای این حکم بر آنان قضاوت شود، باید پرسید: ‌پس، این حکم در ابتدا در موردِ چه‌کسانی صادر شده است؟!) مسلّم است که مردمانی چنین نفهم یا لجوج، اگر به حال خود رها شوند، هیچ‌گاه دست از دشمنی و مبارزه با اسلام برنمی‌دارند. [7] در واقع، ‌بر مبنای چنین استدلالی،‌ می‌توان امروزه نیز، هرگاه که احساس کردیم که مخالفان‌ِمان زیر بار دین اسلام نمی‌روند، به بهانه‌ی نفهم یا لجوج بودن آن‌ها، دست به سرکوب و کشتار بزنیم (و نام این کار را نیز ”مبارزه با فتنه“ بگذاریم).

به‌تحقیق، همین آیه‌یِ «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّين» به‌روشنی اصلی است مبنی بر این‌که لجاجت و دشمنی یک کافر با اسلام به‌هیچ‌عنوان جوازی برای قتال یا سرکوب نیست؛‌ اصلی که البته، ‌توسطِ‌ خودِ ‌پیامبر اسلام، در دورانِ قدرت‌گیری‌‌یِ تدریجی‌اش در مدینه، به‌تدریج بیشتر و بیشتر کنار گذاشته می‌شد و خلاف آن عمل می‌شد. پس، دین پیامبر اسلام، بر مبنای معیارهایِ درونی خودِ این دین، قطعاً دین حقّ نیست.

——————————————————————————–

پی‌نوشت:

[1] ”إكراه“ به معناى آن است كه كسى را به اجبار وادار به كارى كنند. (تفسیر المیزان)

[2] صحیح البخاری جلدِ ۱: کتابِ ۲، ص ۲۵، شماره‌یِ ۲۴ (راوی: عبدالله بن عمر)؛ کتابِ ۸، ص ۲۳۴، شماره‌یِ ۳۸۷ (راوی: أنس بن مالک)؛
صحیح مسلم، جلدِ ۱، فصل ۹، ص‌ص ۱۶-۱۷: شماره‌یِ ۲۹ (راوی: ابو هریره)؛ شماره‌یِ ۳۰ (راوی: ابو هریره)؛ شماره‌یِ ۳۲ (راوی جابر)؛ شماره‌یِ ۳۳ (راوی: عبدالله بن عمر).

Muhammad Muhsin Khan, The Translation of Meanings of Sahih Al-Bukhari, 3rd edition, Copyright © M.A. QAZI 1976. Sahih Muslim, rendered into English by ‘Abdul Hamid Siddiqi, Copyright © Sh. Muhammad Ashraf, Lahore.

[3] برخی از منابع تفسیری که در آن‌ها، ذیل آیه ۱۹۳ از سوره‌یِ البقرة، این روایت بسیار مشهور نقل شده است، به قرار زیرند: جامع البيان في تفسير القرآن (تألیفِ طبری)، الجامع لاحكام القرآن (تألیفِ قرطبی)، تفسير القرآن الكريم (تألیفِ ابن کثیر)، الدر المنثور في التفسير بالمأثور (تألیفِ سیوطی). (البته، در برخی از روایات، پیامبر اسلام، علاوه بر تحمیل توحید بر مردم، تحمیل نماز خواندن و زکات دادن بر مردم را نیز بخشی از مأموریت خویش دانسته است.) یک روایت مشهور دیگری که در منابع تفسیری، ذیل این آیه یا آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الإنفال، نقل شده است، ‌روایتِ‌ «لا يجتمع دينان في جزيرة العرب» – که یعنی: «در جزيرة العرب بیش از یک دین جمع نمی‌شود.» – می‌باشد (به‌عنوان نمونه، رک. تفسیرِ رازی).

[4] در واژه‌نامه‌یِ عربی-به-انگلیسی‌یِ Edward William Lane، واژه‌یِ «صَاغِر» چنین معنا شده است: «در حالتِ خواری، حقارت، ذلت،  پستی یا خفت؛ یا راضی به خواری، حقارت، یا ذلت، و ظلم، یا زیان/آسیب ‌دیدن.» در سایر منابع چون مفردات، ابن منظور و کتاب العین و نیز در مهمترین منابع تفسیر (چون طبری، رازی، زمخشری، ابن کثیر، و بیضاوی) همین معنا برای این واژه ذکر شده است.

در قرآن نیز،‌ در سایر مواردی که این واژه در آن‌ها به‌کار رفته است، همین معنا دریافت می‌شود. به‌عنوان نمونه، در آیه‌یِ ۱۳ از سوره‌ی الاعراف، الله به إِبْلِیس چنین می‌گوید: «فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» که ترجمه‌‌اش به پارسی چنین می‌شود: «پس، از آن [= بهشت یا آن جایگاهِ والا] فرو-بیا! چون، تو را نرسد که در آن تکبّر کنی. پس، بیرون شو که قطعاً تو از خوارشدگان هستی.» در واقع، جایگاه اهل‌کتاب در بین مسلمانان هم، تحت سلطه‌یِ یک حکومت قرآنی/اسلامی، بایستی به‌سانِ چنین جایگاهی باشد.

[6] Encyclopaedia of the Holy Qur’an, edited by Dr. N. K. Singh and A. R. Agwan, Copyright © Global Vision Publishing House, 1st edition (reprint 2006), Volume 1, p. 431.

[7] بعید نیست، ‌باز برخی بگویند که با قدرت‌گیری تدریجی پیامبر اسلام در عربستان،‌ اعراب کافر نیز به‌تدریج تغییر ماهیت می‌دادند؛‌ به‌طوری‌که در دوران مکّی و در ابتدای دوران مدنی، ‌مردمانی بسیار فهیم و روشن‌فکر بودند (به‌طوری‌که می‌شد به آنان گفت، ‌”دین شما برای خودتان و دین من برای خودم“ و ”در دین إکراه نیست“). امّا،‌ در اواخر دوران حکومت پیامبر اسلام در عربستان، همین افراد تبدیل به موجوداتی‌ بسیار نفهم یا لجوج شده بودند (به‌طوری‌که پیامبر اسلام دستور کشتار سراسری آنان را صادر نمود). البته، این توجیه مفتضح خالی از حقیقت نیست. زیرا،‌ به‌درستی می‌توان گفت برای کسانی چون پیامبر اسلام،‌ ظاهراً میزانِ‌ فهیم و روشن‌فکر بودن افراد، برمبنای ترکیبی از میزان و گستردگی قدرت حکومتی و مطیع‌شدن آن افراد،‌ متغیّر است.

نقد قران در محور حدیث

برای اشنایی با سطح دانش ائمه اطهار برخی از احادیث انان را از کتب معتبر بررسی می نمائیم .
از کتب 😦 اصول کافی – حلیه المتقین – بحارلانوار- عین الحیوه )
نقد قران در محورحدیث
1- حضرت امام موسی  فرمودند:
که در خروس پنج خصلت از خصلتهای پیغمبران هست .1- بسیار جماع (امیزش) کردن 2- غیرت 3- شناختن وقت نمازها 4-شجاعت 5- سخاوت . (حلیه المتقین.باب12.فصل7) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

2- از حضرت امام صادق  روایت شده که امیر المومنین  فرمود:

اولین کسی که بر خدا سر کشی کرد عنا ق دختر ادم بود و اولین کشته ای که خدا او را کشت همان (عناق) بود. که نشمینگاهش یک جریب در یک جریب بود و بیست انگشت داشت که در هر انگشت دو ناخن بود چون دو داس پس خدا شیری مانند فیل و گرگی ببزرگی شتر و کرکسی باندازه استر بر او مسلط کرد و انها او را کشتند.(اصول کافی.جزء4.باب ستمگری) (تالیف ثقه الاسلام کلینی) (حدیث )

3- حضرت محمد  به حضرت امام علی  وصیت نمود:

ای علی  در وقت جماع (امیزش) با زن خود سخن مگو که اگر فرزندی حاصل شود ایمن نیستی که لال باشد ونگاه نکند احدی به فرج زن خود و چشم بپوشد در ان حالت که نظر کردن به فرج در ان حالت باعث کوری فرزند میشود. (حلیه المتقین.فصل 4.باب4) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

4- حضرت امام صادق  فرمودند:

دعا را در چهار هنگام بخوانید:1- هنگام وزیدن بادها 2- برطرف شدن سایه ها 3-فرو امدن باران 4- ریخته شدن اولین قطره خون مومن . زیرا در این چهار حالت در های اسمان باز می شود. (اصول کافی.جزء4.باب اجابت دعا) (تالیف ثقه الاسلام کلینی) (حدیث )

5- حضرت امام رضا  می فرمودند:

دهن دره از شیطان است و عطسه از خدای عز و جل. (اصول کافی.جزء4.باب عطسه) (تالیف ثقه الاسلام کلینی) (حدیث )

6-حضرت امام علی  فرمودند:

هر کس چون عطسه کند دنبال ان بگوید : «الحمد الله رب العالمین علی کل حال» که در انصورت درد گوش و دندان نبیند. (اصول کافی.جزء4.باب عطسه) (تالیف ثقه الاسلام کلینی) (حدیث )

7- حضرت امام صادق  فرمودند:

جماع (امیزش) مکن با همسر خود در اول ماه و اخر ماه و میان ماه که باعث این می شود که فرزند سقط شود و نزدیکست که اگر فرزندی حاصل شود دیوانه باشد یا صرع داشته باشد.نمی بینی کسی که صرع می گیرد اکثر انست که در اول ماه یا دراخر ماه میباشد. (حلیه المتقین.باب 4.فصل 4) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

8- حضرت محمد  فرمودند:

سه چیز است که حافظه را زیاد می کند و درد های بدن را می برد: 1- کندر خوائیدن2- مسواک کردن 3- قران خواندن. (حلیه المتقین.فصل 1.باب 5) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

9- حضرت امام موسی  فرمودند:

چون موی سر بلند شود انگاه چشم را ضعیف می کند و نورش را کم می کند و ازاله (اصلاح) کردن دیده را جلا می دهد. (حلیه المتقین.فصل 2.باب 5) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

10- حضرت امام صادق  فرمودند:

هر که عطسه زند سپس دستش را بر استخوان تیغه بینی نهد و بگوید: «الحمدالله رب العالمین حمدا کثیرا کما هو اهله و صلی الله علی محمد النبی و اله و سلم» انگاه از سوراخ چپ بینی او پرنده ای کوچکتر از ملخ و بزرگتر از مگس بیرون اید و برود تا به زیر عرش رسد و تا روز قیامت برای او استغفار کند.
(اصول کافی.جزء4.باب عطسه) (تالیف ثقه الاسلام کلینی) (حدیث )

11- حضرت امام باقر  فرمودند:

در ان میان که امیر المومنین  در مسجد کوفه بر منبر بود.ازدهایی از طرف یکی از درهای مسجد روی اورد.مردم اهنگ کشتنش را کردند امیر المومنین کسی را فرستاد تا د ست نگهدارند.مردم از کشتنش خودداری کردند و او سینه کشان می رفت تا پای منبر رسید .برخاست وروی دمش ایستاد و به امیر المومنین  سلام کرد حضرت فرمود تو کیستی؟ گفت من عمروبن عثمان خلیفه شما بر طا یفه جن هستم .پدرم به من سفارش کرد خدمت شما بیایم و رای شما را بدست اورم اکنون نزد شما امدم تا چه دستور فرمایی. (اصول کافی.جزء2.باب جن) (تالیف ثقه الاسلام کلینی) (حدیث )

12- حضرت محمد  فرمودند:

گرفتن ناخن ها دردهای بزرگ را منع می کند و روزی را فراخ می گرداند. (حلیه المتقین.باب5.فصل8) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

13- حضرت محمد  فرمودند:

چون مگس در ظرف طعام بیفتد ان را تکان دهید و بیندازید که در یک بالش زهر است و در بال دیگرش شفاست و ان بال زهر الود را در اب وطعام فرو میبرد شما ان بال دیگر را هم فرو برید که ضرر نرساند. (حلیه المتقین.باب12.فصل8) (تالیفمحمد باقر مجلسی) (حدیث )

14- حضرت امام رضا  فرمودند:

اما م رضا شخصی را دیدند که درد چشم داشت.فرمود می خواهی تو را چیزی بیاموزانم که اگر بجا اوری هرگز درد چشم نبینی؟ گفت بلی. فرمودند که در هر پنجشنبه ناخن هایت را بگیر.ان شخص چنین کرد و هرگز درد چشم ندید. (حلیه المتقین.باب5.فصل9) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

15- حضرت علی  فرمودند:

اگر مو هایت را بصورت ایستاده شانه کنی بدان که باعث فقر و پریشانی ات خواهد شد. (حلیه المتقین.باب5.فصل12) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

16- حضرت  امام موسی  فرمودند:

حیواناتی که مسخ شدند به قرار ذیل می باشند.  (بدین معنی که ابتدا انسان بودند و بعد به اذن خدا تبدیل بحیوانات شدند).

1- فیل: پادشاهی بوده که زنا و لواط می کرده.

2- خرگوش: زنی بوده که به شوهر خود خیانت می کرده.

3- میمون و خوک: جماعتی از بنی اسراییل که در روز شنبه شکار کردند.

4- سوسمار: گروهی از بنی اسراییل که در زمان حضرت عیسی ایمان نیاوردند.

5- عقرب: مردی بوده که سخن چینی می کرده.

6- زنبور: قصابی بوده که از ترازو دزدی می کرده.

7- خرس: مردی بوده که مردم با او عمل قبیح می کردند.

8- عنکبوت: زنی بوده که از برای شوهر خود سحر می کرده.

9- پشه: شخصی بوده که پیغمبران را مسخره می کرده.

(حلیه المتقین.باب13.فصل8) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

17- حضرت محمد  فرمودند:

ریش را از طرف پایین چهل مرتبه واز طرف بالا هفت مرتبه شانه می کردند و می فرمودند که روزی را زیاد می کند و بلغم را قطع می کند. (حلیه المتقین.باب5.فصل 12) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

18- حضرت  امام صادق  فرمودند:

هرگاه زنی حامله باشد و چهار ماه بر او بگذرد روی او را بقبله کن و ایه الکرسی بخوان و دست بر پهلوی او بزن و بگو «اللهم انی قدسمیته محمدا»یعنی خدایا من او را محمد نامیدم چون چنین کنی خداوند ان فرزند را پسر گرداند. (حلیه المتقین.باب4.فصل7) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

19- حضرت  امام موسی  فرمودند:

شستن سر (موی سر) با سدر روزی را زیاد می کند.

(حلیه المتقین.باب7.فصل5) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

20- حضرت امام جعفر صادق  :

ایشان برای اصلاح مو های زیر بغل از دارو استفاده می کردند و می فرمودند که کندن مو های زیر بغل دوش ها (کتف) راسست می کند.

(حلیه المتقین.باب7.فصل7) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

21- حضرت امام صادق   فرمودند :

علم نافعی که سبب نجات بشود، فقط توحید و امامت و علومی است که از حضرت رسول الله(ص) بما رسیده است . از سایر علوم آنچه برای فهمیدن کلام اهل بیت رسالت لازم است، مانند عربی و صرف و نحو و منطق، باید خوانده شود، و غیر آن یا لغو و بیفایده و تضییع عمر، و یا احداث شبهه است در نفس، که بیشتر موجب کفر و ضلالت می شود. (عین الحیوة) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

قابل توجه بانوان عزیز:

1- حضرت محمد  فرمودند:

زنان را در غرفه و بالا خانه جا ندهید و چیزی نوشتن به ایشان نیاموزید و سوره یوسف را به انها تعلیم ندهید و چرخ رشتن به انها بیاموزید وسوره نور را به انها تعلیم دهید.

(حلیه المتقین.باب4.فصل6) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

2- حضرت علی  به امام حسن وصیت نمودند:

که زینهار مشورت با زنان نکن زیرا که رای انها ضعیف و عزم انها سست است.

(حلیه المتقین.باب4.فصل6) (تالیف علامه محمد باقرمجلسی) (حدیث )

3- حضرت امام باقر فرمودند:

رازی را بزنان نگویید و درباره خویشان شما انچه گویند اطاعت نکنید.

(حلیه المتقین.باب4.فصل6) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

4- حضرت علی  فرمودند:

مردی که کارهای او را زنی تدبیر کند ملعو نست و حضرت محمد چون اراده جنگ داشتند با زنان خود مشورت می کردند و هر چه انها می گفتند خلاف ان عمل می کردند.

(حله المتقین.باب4.فصل6) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

5- حضرت محمد  فرمودند:

که هر که اطاعت زن خود بکند خدا او را سرنگون در جهنم اندازد.

(حلیه المتقین.باب4.فصل6) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

6- حضرت محمد  فرمودند:

اگر امر می کردم کسی برای غیر خدا سجده کند هر اینه می گفتم که زنان برای شوهران سجده کنند.

(حلیه المتقین.باب4.فصل6) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

7- حضرت محمد  فرمودند:

زنان را با چوب تأدیب نکنید، بلکه با گرسنگی و برهنگی تأدیب کنید تا در دنیا و آخرت راحت باشید. (بحارالانوار) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

8- حضرت محمد  فرمود:

زنان عورتند و بیهوده گفتار؛ چون عورتند در خانه ها پنهانشان کنید و گفتار بیهوده آنان را با سکوت خود چاره کنید. (بحارالانوار) (تالیف علامه محمد باقر مجلسی) (حدیث )

 

 

روايت از علی (ع):

اولين حيوانی که پس از رسول خدا(ص) از دنيا رفت عفير خر رسول خدا بود!
اين خر با رسول خدا صحبت کرده بود ! و گفته بود :
پدر و مادرم فدای تو، پدرم از قول پدرش و از قول جدش و جد جدش و …نقل کرده که نوح (ع) جد من را در کشتی گذاشت و به مردم گفت ای مردم از نسل اين خر، خری متولد ميشود که رسول خدا بر او سوار ميشود، و من خوشحالم که آن خر هستم ! (اصول کافی جلد ۱ ص ۱۸۴- کتاب الحجه باب ما عند الائمه من سلاح رسول الله)

نقد قرآن در محور حدیث

ابو عبدالله جعفر صادق مي گو يد:
هنگامي كه علي نماز ظهر را خواند متوجه جمجمه اي شد و با آن صحبت نمود …با جمجمه اي مشغول شد تا خورشيد غروب نمود پس با سه زبان انجيل با آن صحبت كرد تاعرب سخن آن را نفهمند .
حضرت علی برای اینکه نماز عصر وی قضا نشود به خورشید دستور داد غروب نکند اما خورشيد گفت : برنمي گردم ومن رهايي يافتم، حضرت علي نزد خداوند دعا كرد خداوند هفتاد هزار زنجير آهني به سوي خورشيد فرستاد، فرشتگان، زنجير هارا به گردن خورشيد انداختند آنرا بر چهره اش كشيدند تا اينكه سفيد و پاك برگشت. (بحار الانوار . جلد 41 . صفحه 166)

نقد قرآن در محور حدیث

تردستی امام حسن
می گویند : جمعی از اصحاب حضرت امیرالمومنین (ع) بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام حسن (ع) آمدند و گفتند : « برای ما ظاهر کن از آن عجایبی که پدرت به ما نشان می داد .»
امام حسن (ع) فرمود : اگر نشان بدهم ایمان خواهید آورد ؟
گفتند : بلی
حضرت فرمود : اگر پدرم را ببینید خواهید شناخت ؟
گفتند : بلی
پس امام حسن (ع) پرده را برداشت و فرمود: نگاه کنید.
وقتی آنه نگاه کردند دیدند که حضرت امیرالمومنین (ع) در آنجا نشسته است .
امام حسن (ع) فرمودند : آیا او حضرت امیر المومنین است ؟
همه گفتند : بلی ! گواهی می دهیم که تو به حق و راستی ولی خدا هستی و تو ٬ امام بعد از پدر خود می باشی و به تحقیق که امیرالمومنین (ع) را بعد از وفات آن حضرت به ما نشان دادی چنانچه پدرت ٬ رسول خدا (ص) را بعد از وفات آن حضرت در مسجد قبا به ابوبکر نشان داد .
حضرت امام حسن (ع) فرمود : مگر نشنیده ای قول خدا را که می فرماید : « و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون. » ( بقره . سوره  ۱۵۴ )
یعنی : «و به آنها که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید بلکه آنان زنده اند ولی شما نمی فهمید.»
سپس فرمود : این آیه در باب هر کس که در راه خدا کشته شود نازل شده است ٬ پس در حق ما چه استبعاد می کنید ؟
آنها گفتند : ایمان آوردیم و تصدیق کردیم ای فرزند رسول خدا .  (بحار الانوار . جلد ۴۳)

نقد قرآن در محور حدیث

شیر خوردن امام حسین
امام حسين(ع) از سينه حضرت زهرا شير نخورد بلکه پيامبر انگشتش را در دهان او ميگذاشت و او می مکيد و برای سه روزش کافی بود! (اصول کافی کتاب الحجه . باب مولد حسين ابن علی)

 پیامبر اکرم (ص) فرمود :

در جهنم کوهی است که به آن کوه سکران می گویند (هر کس آن کوه را ببیند از شدت عذابش مست لایعقل و از خود بی خود می شود )٬ در زیر آن کوه ٬ یک وادی است که غضبان نام دارد و در آن وادی ٬ چاهی است که به اندازه صد سال راه ٬ عمق دارد و در آن چاه تابوتهایی از آتش است و در آن تابوتها صندوقهایی از آتش می باشد و در داخل آن صندوقها ٬ لباسها و غل و زنجیرهایی از آتش است ( که جای گروههایی از اهل جهنم اینجاست ٬پناه بر خدا ) (امالی صدوق . ص ۱۹)

نقد قرآن در محور حدیث

رئیس شیعیان جن و واقعه کربلا
در هنگامی که واقعه جان سوز کربلا در حال وقوع بود ٬ زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر العلم ٬ برای خود مجلس عروسی مهیا کرده بود و بزرگان طایفه جن را دعوت نموده و خودش بر تخت شادی و عیش نشسته بود .
در همین هنگام متوجه شد از زیر تختش صدای گریه و زاری می آید.
زعفر گفت : چه کسی است که در این موقع شادی ٬ گریه می کند ؟
در این هنگام دو جن حاضر شدند . زعفر از آنها سبب گریه شان را پرسید .
آنها گفتند : ای امیر ! چون شما ما را به فلان شهر فرستادی ٬ در حین رفتن به آنجا ٬ عبورمان به شط فرات که عرب به آنجا « نینوا » می گویند افتاد .
دیدیم در آنجا لشگر زیادی جمع شده و مشغول جنگ هستند .
چون نزدیک آن دو لشگر شدیم ٬ دیدیم میان معرکه جنگ ٬ حسین بن علی (ع) پسر آن آقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده بود ٬ یکه و تنها ایستاده و یاران و انصارش همه کشته شده اند.
خود آن بزرگوار ٬ غریب و تنها و تکیه بر نیزه بی کسی داده و نظر به یمن و یسار می فرمود : « آیا نصرت کننده ای نیست که ما را نصرت دهد ؟ » و نیز شنیدیم که اهل و عیال آن بزرگوار ٬ صدای العطش بلند کرده بودند.
چون این واقعه را مشاهده کردیم فورا خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر کنیم که الان پسر پیغمبر را به شهادت می رسانند .
زعفر تا این سخن را شنید تاج شاهی را از سرش در آورد و لباس دامادی را از تن بیرون کرد و طوایف مختلف جن را با حربه های آتشین برداشت و همگی با عجله به طرف کربلا روان شدند .
خود زعفر می گوید :
وقتی ما وارد زمین کربلا شدیم دیدیم چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشکر دشمن فرا گرفته است و همچنین صفوف ملائکه زیادی را دیدیم .

نقد قرآن در محور حدیث

ملک منصور با چندین هزار ملک دیگر از یک طرف ٬ ملک نصر با چندین هزار ملک از طرف دیگر ٬ جبرئیل با چندین هزار ملک در آن طرف ٬ و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار ملک و همچنین در طرفی ملک اسرافیل ٬ ملک ریاح ٬ ملک بحار ٬ ملک جبال ٬ ملک دوزخ ٬ ملک غذاب ٬ هر کدام با لشکریان خود منتظر اجازه هستند .
همچنین ارواح یکصدو بیست و چهار هزار پیغمبر از آدم تا خاتم همه صف کشیده ٬ مات و متحیر مانده اند.
خانم انبیاء آغوش گشوده و به امام حسین (ع) می فرمود : « ولدی العجل العجل انّا مشتاقون » یعنی : « پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به درستی که مشتاق تو هستیم . »
آن حضرت یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان ٬ پیشانیش شکسته ٬ سرش مجروح ٬ سینه اش سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود و هر نفسی که می کشید خون از حلقه های زره می جوشید ولی اصلا اعتنایی به هیچ یک از آن ملائکه نمی نمود.
مرا هم کسی راه نمی داد که خدمت آن حضرت برسم . همانطور که از دور نظاره می کردم و در کار آن حضرت حیران بودم ناگهان دیدم آقا امام حسین (ع) سر غربت از بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره هی فرمود: « ای زعفر ! بیا »
در این هنگام همه ملائکه به سوی من نگاه کردند و به من راه دادند .
من هم خود را به خدمت آن حضرت رساندم و عرض کردم : « من با سی و شش هزار جن برای یاری شما آمده ام .»
حضرت فرمود : « ای زعفر ! زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو قبول درگاه باشد ولی لازم به زحمت شما نیست ٬ برگردید . »
عرض کردم : « قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمایی ؟ »
حضرت فرمود : « شما آنها را می بینید ولی آنها شما را نمی بینند و این از مروت دور است . »
عرض کردم : « اجازه بفرمایید همه انسان می شویم که در این صورت اگر کشته شویم در راه رضای خدا کشته شده ایم . »
حضرت فرمود : « زغفر ! اصلا مایل به زندگی نیستم و آرزوی لقای پروردگار را دارم . شما به جای خود برگردید و به جای نصرت و یاری من ٬ برای من گریه و عزاداری کنید! که اشک عزاداری برای من ٬ مرهم زخمهای من است .! »

نقد قرآن در محور حدیث

من به امر امام مایوسانه برگشتم . چون به محل خود رسدیم بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم نمودیم . مادرم به من گفت : پسرم چه می کنی ؟ کجا رفتی که این طور ناراحت برگشتی ؟
گفتم : مادر ٬ پسر آن پدری که ما را مسلمان کرد حالش در کربلا چنین و چنان است ٬ من رفتن تا یاریش کنم اما آن حضرت اجازه نفرمود. چون امر امام واجب بود برگشتم .
مادرم چون سخنان مرا شنید گفت : ای فرزند ! ترا عاق می کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش فاطمه چه بگویم ؟
زعفر گفت : مادر ! من خیلی آرزو داشتم که جانم را فدای آن حضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمودند .
مادر گفت : بیا برویم ٬ من به همراه تو می آیم و دامنش را می گیریم و التماس می کنم شاید اجازه دهد که تو در رکابش شهید بشوی پس مادرم از پیش و من با لشکریان از عقب ٬ یه طرف کربلا حرکت کردیم .
چون به آنجا رسیدم از لشگر صدای تکبیر شنیدیم چون نگاه کردیم سر آقا امام حسین (ع) بلای نیزه است و دود و آتش از خیام حرم حسین (ع) بلند می باشد .
مادرم خدمت امام سجاد(ع) رسید و اجازه خواست تا با دشمنان آنان جنگ کند ولی ایشان اجازه نداد ولی فرمود : « در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال ما را در بالای شتران نگه دارید . »
پس آنان اطاعت کردند و تا شهر شام با اسراء بودند تا اینکه حضرت آنها را مرخص نمود. ( شرح زیارت عاشورا نقل از ریاض القدس)

نقد قرآن در محور حدیث

حضرت سلیمان (ع) و کربلا
روزی حضرت سلیمان (ع) بر قالی پرنده خود نشسته بود و در حال حرکت در هوا بود . از قضا عبورش بر روی زمین کربلا افتاد.
ناگهان طوفان شدیدی سه مرتبه بساط او را چرخاند و به زمین فرودش آورد .چون اختیار باد و طوفان در اختیار حضرت سلیمان (ع) بود ٬ آن حضرت باد را مورد سرزنش قرار داد و دلیل این کارش را پرسید.
در این هنگام باد به اذن خداوند متعال شروع به خواندن مصیبت امام حسین (ع) کرد و گفت : ای پیامبر خدا ! شهادتگاه حسین (ع) در این سرزمین است. (بحارالانوار .جلد ۴۴)

نقد قرآن در محور حدیث
عواملی که موجب کاهش فشار قبر می شوند

1 – نهادن دو چوب تر همراه میت : نام میت و اینکه او به یکتایی خدا و رسالت محمد (ص) و امامت امامان (ع) گاهی می دهد ٬ در آن دو چوب نوشته شود. (فروع کافی . جلد ۳ . صفحه ۱۵۱ تا ۱۵۳)

به امام باقر (ع) عرض کردم : « چرا چوب تازه همراه میت قرار داده می شود ؟ » فرمودند : « زیرا همین دو چوب تازه ٬ عذاب و حساب قبر را تا مدتی که خشک نشده اند ٬ دور می کند .» سپس در پایان فرمودند : « به خواست خدا ٬ پس از آنکه آن دو چوب خشک شدند ٬ غذاب و حساب قبر به سراغ میت نمی رود .»

2 – به طور کامل و صحیح انجام دادن رکوع

3 – آنکه دفن شود در نجف الاشرف و کربلا ٬ زیرا که از خواصّ آن تربت شریف آن است که ساقط می شود عذاب قبر و حساب منکر و نکیر از کسی که در آن مدفون شود . (ارشاد القلوب . جلد ۲. صفحه۳۴۷ )

4 – نماز وحشت خواندن برای مرده

5 – حج : امام صادق (ع) فرمودند : « کسی که چهار بار ٬حج انجام دهد ٬ هرگز فشار قبر به او نرسد . » (بحارالانوار . جلد ۹۹ . صفحه۲۰)

6 – مردن در جمعه : مردن بین ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه ٬ موجب رفع فشار قبر می گردد ٬ و طبق بعضی روایات ٬ امام صادق (ع) فرمودن : « کسی که در روز جمعه بمیرد برای او برات آزادی از فشار قبر مقرّر می شود . » (بحارالانوار . جلد ۶ . صفخه ۱۳۰)

7 – نماز شب : امام رضا (ع) فرمودند : « کسی که نماز شب بخواند ٬ و در قنوت نماز « وِتْر » هفتاد بار استغفار کند « اُجِیرَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ » : « از عذاب قبر ٬ پناه داده می شود » (بحاراالانوار . جلد۸۷ . صفحه۱۶۱ )

8 – ریختن آب ٬ روی قبر

9 – خواندن بعضی از سوره های قرآن

10 – آن که در هر روزی ده مرتبه « اَعْدَدْتُ لِکُلِّ هَوْلٍ لا اِلهَ الّا الله » تا آخر بخواند که در سفینة البحار ٬ ماده فبر موجود است . هرکس این دعا را بخواند حق تعالی چهار هزار گناه کبیره او را بیامرزد و از سنکرات مرگ و فشار قبر و صد هزار هول قیامت نجات دهد و از شر شیطان و لشکرهای او محفوظ گردد و غم و اندوهش زایل شود.

11- صدقه دادن

12 – آنکه روز اول رجب ده رکعت نماز بخواند

13 – آنکه چهار روز از ماه رجب روزه بگیرد

14- از چیزهایی که باعث نجات از عذاب قبر است خواندن سوره ی « تَبارَکَ الْمُلک » بالای قبر میت است ٬ چنان که قطب راوندی از ابن عباس نقل کرده که : مردی رو به روی قبری خیمه ای زد و ندانست که آن قبر است و سوره ی « تَبارَکَ الْمُلک »را خواند ٬ پس شنید صیحه زننده ای را که گفت : این سوره نجات دهنده است. این مطلب را به حضرت رسول (ص) کرد . آن حضرت فرمودند : آن سوره نجات دهنده است از عذاب قبر . ( بحارالانوار . جلد ۸۲ . صفحه ۶۴)

15 – حضرت محمد (ص) فرمودند : وقتی جنازه ای دفن شد هر که نزد قبر او سه مرتبه بگوید : « اَللّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَنْ لا تُعَذِّبَ هذا الْمَیِّتَ » حق تعالی غذاب را از او بردارد تا روزی که در صور دمیده شود . (سفینة البحار . جلد ۴ . ذیل کلمه «قبر» )

16 – شهادت در راه خدا : امام صادق (ع) می فرمایند : «شهیدان همان ضربه ای را که در راه خدا خورده اند برای ایشان کافی است .» (بحارالانوار . جلد ۶ . باب قبر)

نقد قرآن در محور حدیث
قبر سخنگو در بیت المقدس

در بیت المقدس مقبره ای است معروف به مفبره « مامیلا » و در آن مقبره ٬ قبری است معروف به «وَجَدْنا ».
در وجه تسمیه آن قبر به این اسم گفته اند که : فرد سواره ای که مشغول قرائت قرآن بوده از آن قبرستان عبور می کرده وقتی به آن قبر می رسد این آیه را تلاوت می کند : « آیا آنچه را که پروردگارتان به شما وعده داده بود ٬ حق و حقیقت و راست و درست یافتید ؟ » ( اعراف .سوره  ۴۴ )
پس فی الفور صدایی از آن قبر بلند می شود که : « بله آنچه پروردگارمان به ما وعده داده بود ٬ حق یافتیم. » پس از آن ٬ این قبر معروف به قبر « وَجَدْنا » می شود . (خزینة الجواهر ٬ صفحه ۵۴۲)

نقد قرآن در محور حدیث

حضرت علی و عایشه در یک لحاف
در روايت است که علی (ع) با رسول خدا به مسافرت رفت و عايشه همراهش بود و تنها يک لحاف همراهشان بود ! و علی میگوید رسول خدا بين من و عايشه خوابيد ! وهنگاميکه رسول خدا شب برای نماز شب بر خاست من و عايشه در يک لحاف بوديم ! ( بحار الانوار .جلد ۲.  صفحه ۴۰ دار احياء التراث العربی ) 

نقد قرآن در محور حدیث

ماهی سخنگو کرکره
علی علیه السلام در غزوه صفین ، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود .
به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات ، واز طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن ، و از او محل عبور را بپرس .
نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره ، بالفورهفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند ، لبیک لبیک ، چه می گویی ؟
نصیر جواب داد ، مولایم معبر فرات را می خواهد ، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم ، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم .
نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید .
فرمود ، برو کرکرة بن صرصره را بخوان . برگشت و ندا داد . این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم ، این عنایت در حق کدام شده است ؟
نصیر برگشت و پرسید :
فرمودند ، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان . نصیر بازگشت و چنین کرد . این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد .
برگشت و مولا گفت : برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن در دره را بخوان . تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد ، ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة !
آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر ، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است ، زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند ، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است .
نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد .
حضرت فرمودند :
آری من به همه راه های آسمانها و زمین آگاهم . پس نصیر صیحه زده غش کرد . و چون به هوش آمد فریاد برآورد ، شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری . و آنگاه حضرت فرمود . چون نصیر کافر به خدا شده ، قتلش واجب است . آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد . ( بحارالانوار علامه مجلسی به نقل از کتاب سه مکتوب نوشته میرزا آقاخان کرمانی)

نقد قرآن در محور حدیث

رسول خدا (ص) بر زنی که آتش در تنور روشن کرده بود و نان می پخت گذشتند ٬ این زن طفلی داشت که پهلوی خود نشانیده بود.
همین که چشمش به آن حضرت افتاد عرض کرد : یا رسول الله (ص) شنیده ام شما فرموده اید : « خداوند مهربانتر است به بنده خود از مادر نسبت یه فرزند خود » ایا راست است ؟
فرمودند : بلی.
زن عرض کرد : مادر طفل خود را در این تنور نمی اندازد خدا چگونه بنده خود را به جهنم می برد ؟!
پس رسول خدا (ص) ینا کرد گریه کردن و فرمود : خدا با آتش کسی را عذاب نمی کند مگر اینکه تکبر کند و از گفتن « لا اله ال الله » پرهیز کند. (قصص الله ٬جلد ۱ ٬ صفحه ۸۲)

نقد قرآن در محور حدیث
سرویس بهداشتی در بهشت

در روایت است مردی از پیامبر اکرم (ص) سوال می کند : آیا شما گمان می کنید که بهشتیان می خورند و می آشامند ؟
حضرت می فرماید : بله ٬ قسم به خدا هر فردی در بهشت قوه و قدرت صد مرد را دارد و به اندازه صد نفر غذا می خورد و نوشیدنی می نوشد .
بعد او سوال می کند : بهشت که جای پاک و پاکیزه است و جای کثافات و آلودگی نیست ٬ پس اینها پس از این همه خوردن و نوشیدن احتیاج به دستشویی پیدا کنند چیکار می کنند ؟
حضرت می فرماید : آنچه را که خورده اید به صورت عرق خوشبو که بوی مشک و عنبر می دهد ٬ از بدنشان خارج می گردد و دیگر احتیاج به دستشویی ندارد .(بحارالانوار ٬ جلد ۸ ٬ صفحه ۱۴۹ )

نقد قرآن در محور حدیث
چسباندن دست و پای قطع شده

می گویند : در جنگ بدر ٬ ابوجهل ضربتی به دست معاذ بن عفرا زد و دست او را قطع کرد . او با دست بریده به محضر پیامبر اکرم (ص) رسید.
حضرت رسول اکرم (ص) از آب دهانش به دست قطع شده مالید و آن را سر جایش گذاشت ٬ پس دست جدا شده او بهم چسبید و کاملا صحیح و سالم گردید.
همچنین منقول است که : پای عمرو بن معاذ در جنگ قطع شد و پیامبر اکرم (ص) آب دهانش را به آن مالید و پای وی وصل شده و کاملا خوب شد. (بحار الانوار ٬ جلد ۱۸)

 نقد قرآن در محور حدیث

حضرت علی (ع) نقل شده که : در جنگ احد شمشیرم شکست . پس رو کردم بسوی رسول خدا (ص) و گفتم : « مرد با شمشیرش می جنگد و الان شمشیر من شکسته است . »
در این هنگام چشم حضرت به بوته خشکیده خرمایی افتاد ٬ پس آن را برداشت و حرکت داد که ناگهان به صورت شمشیر ذوالفقار در آمد و به من داد و من آن را به هرکس که می زدم ٬ به دو نیم می شد. (بحار الانوار)

نقد قرآن در محور حدیث

عبدالله بن سلام می گوید :
از رسول خدا (ص) در مورد رومان سوال کردم فرمود :
او ملکی است قبل از نکیر و منکر وارد می شود و به میت می گوید : تمام کارها و اعمالی که در دنیا انجام داده ای را بشمار .
او می گوید : من یادم نیست .
رومان می گوید : من یادم است می گویم تو بنویس .
می گوید : با چی بنویسم و بر چی بنویسم ؟
می گوید : با انگشتت به عنوان قلم و با آب دهنت به عنوان مرکب و بر کفنت به عنوان کاغذ بنویس . او ابتدا اعمال خوب خویش را می نویسد بعد نوبت اعمال بد می رسد ٬ خجالت می کشد بنویسد.
رومان می گوید : ای خطاکار ! در دنیا وقتی آن اعمال زشت و قبیح را انجام می دادی از خدا خجالت نمی کشیدی ٬ حالا خجالت می کشی ؟ !
رومان گرز را بر می دارد او را بزند .
می گوید : مهلت بده تا بنویسم.
همه گناهان و خطاهایش را هم می نویسد .
رومان می گوید : حالا مهر کن .
می گوید : من که مهر ندارم؟
می گوید : با انگشتت مهر کن سپس به گردنت بنداز و تا روز قیامت این اعمالت در گردنت خواهد ماند که خداوند در قرآن فرمود :
« و کارنامه ی هر انسانی را به گردنش آویخته ایم ٬ و روز قیامت برای او نامه ای که آن را گشوده می بیند بیرون می آوریم. » (قرآن . سوره اسراء. آیه ۱3 و ۱۴ )
در هر صورت رومان فتان القبور بعد از شناسایی او پیش نکیر و منکر می رود و گزارش می دهد تا نکیر و منکر با توجه به اعمال او با صورت نیکو یا زشت وارد شوند. ( کفایة الموحدین ٬ جلد ۴ ٬ صفحه ۲۳۱)

نقد قرآن در محور حدیث
رکوع و کاهش فشار قبر

امام باقر (ع) می فرماید : کسی که رکوع خود را کامل انجام دهد از وحشت قبر در امان است .
هر چه در برابر خداوند بیشتر خم شویم قدرت برخورد با شیطان و شیطان صفتان را بیشتر خواهیم داشت .
امام صادق (ع) فرمودند : رکوع و سجود طولانی ٬ ابلیس را عصبانی کرده و می گوید : وای بر من این مردم با اینگونه بزرگی حق ٬ دیگر مرا اطاعت نمی کنند .
خداوند به فرشتگان می فرماید : ببینید بندگان من چگونه مرا تعظیم می کنند و در مقابل من رکوع می کنند ٬ من نیز آنان را بزرگ خواهم کرد و عزت و عظمت می بخشم . (وسائل الشیعه ٬ جلد۲ ٬ صفحه ۹۲۸ و جلد ۴ ٬ صفحه  ۹۲۸ ) (جامع الاحادیث ٬ جلد ۵ ٬ صفحه ۲۰۳ ) (تفسیر نماز محسن قرائتی ٬ ص۱۳۶ . قصص الصلاه ٬ صفحه  ۱۵۲)

نقد قرآن در محور حدیث
امام باقر (ع) می فرماید:

هفتاد هزار ملائکه غلاظ و شداد از جای خود حرکت می نمایند و استخوانهای اهل آتش را خرد و گوشتهایشان را متلاشی می کنند.!
اهل آتش می گویند:آیا بر ما رحم نمی کنید؟!
آنان می گویند:ای اشقیا!چگونه ما بر شما رحم کنیم و حال آنکه خداوند ارحم الراحمین بر شما رحم نکرده.!!
آنگاه آنان را به طرف جهنم پرتاب می کنند که هفتاد سال به طرف ته جهنم فرو می روند و در حال سقوط ٬ سنگهای آتش زا به پهلوهای راستشان می بندند و از طرف چپشان هم شیطانی با ایشان قرین می شود .!
هفتاد پوست در بدن ایشان قرار می دهند که کلفتی هر پوستی بیش از اندازه است اما تا به ته جهنم برسند همه آنها خواهند سوخت و در بین راه و سقوط به جهنم مارها و عقربهای آتشین ٬ ایشان را خواهند گزید!
تا جایی که سرشان از هیبت نیش آنها به اندازه» کوه» و «لبهایشان» به اندازه خرطوم فیل می شود ! و آتش به مقعدشان داخل می شود ! و تمام امعا و احشایشان را می سوزاند و از سر دماغشان چرک و خون جاری می شود .!
وقتی به ته جهنم برسند هفتاد جامه از آتش بر بدنشان بپوشانند ! و کلاهی آتشین بر سرشان بگذارند و چنان جهنم برایشان تنگ شود که گویا میخی را به زور چکش به دیوار فرو کرده اند و از هیبت و شدت عذاب جهنم روحهایشان سیاه گردد و بدمشان بد منظره گردد و ناخن هایشان مثل ناخن حیوانات دراز شود !
اینجاست که ملائکه غلاظ و شداد با گرزهای آهنین و آتشین بر سرشان بکوبند که بار دیگر به دره های عمیق جهنم فرو روند . و این حالت همچنان ادامه دارد….! (کتاب الاختصاص ٬ مبحث نار )

نقد قرآن در محور حدیث

شرح جهنم
جهنم هفت در دارد و در هر دری هفتاد هزار کوه است و در هر کوهی هفتاد هزار شعبه است و در هر شعبه ای هفتاد هزار وادی است و در هر وادی هفتاد هزار شقه است و در هر شقه هفتاد هزار خانه است و در هر خانه هفتاد هزار مار است که بلندی هر مار به اندازه سه روز راه است و نیشهای آنها به اندازه درخت خرماست.
این مارها به انسانها حمله می آورند و می درند و گوشتهای بدن ایشان را متلاشی می کنند .
اهل عذاب با مشاهده این مارها به نهرهایی از آتش که در روی زمین جهنم در جریان است و مملو‌ از زهر مار و عقرب است پناهنده می شوند و خودشان را به درون این نهرها می اندازند.
این نهرها هم به قدری عمیق هستند که اهل عذاب وقتی داخل این نهرها می افتند ۷۰ جریف پایین می روند و هر جریفی ۷۰ سال راه است.  (کفایة الموحدین . مبحث جهنم)

نقد قرآن در محور حدیث
عقل و عقلانیت در اسلام

در حدیثی از ابن هریره روایت شده :
شنیدم از حضرت محمد که می فرمود :ممکن است گاهی مردم پیش خود فکر کنند و از خود بپرسند که این مخلوقات را خدا آفریده ، پس خدا که آفریده ؟!
هر گاه چنین فکری به خاطرشان امد بگویند «قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد» آنگاه سه بار آب دهان خود را به سمت چپ بیاندازد! و از شیطان رجیم به خداوند پناه ببرد.! (سیره ابن هشام . جلد 1 . صفحه 380)

گروههایی که مطابق نص صریح  قرآن  وارد جهنـــــم می شوند :

جهنم در قرآن

۱ـ کافران از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره بقره. آیه ۹۰ ) (  قرآن .سوره توبه .آیه ۳ ) و …
۲ـ ظالمان و ستمگران از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.( قرآن. سوره آل عمران .آیه ۱۵۱) ( قرآن. سوره نساء. آیه ۱۶۸) و …
۳ـ کسانی که زکات نمی دهند از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.( قرآن . سوره  فصلت. آیه  ۷  )
۴- مجرمان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.( قرآن . سوره  مریم. آیه  ۸۶  ) 
۵ـ طغیانگران و مستکبران از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن .سوره نساء .آیه۱۷۳ ) و ….
۶ـ پیروی از شیطان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره اعراف .آیه ۱۸ )
۷ـ تکذیب کنندگان آیات اللهی از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.  ( قرآن .سوره بقره. آیه ۱۰ ٬ ۲۴)  و …
۸ـ مرتدان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.  ( قرآن .سوره بقره. آیه۲۱۷)  و …
۹ـ بت پرستان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن .سوره احقاف آیه ۲۱ )
۱۰ـ فسادکنندگان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.  ( قرآن .سوره نحل . آیه  ۸۸  )
۱۱ـ آدمهای شقی و خبیث از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن .سوره انفال . آیه ۳۷ )  و …
۱۲ـ شیاطین و جن از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره اعراف. آیه ۱۷۹ ) ( قرآن .سوره مریم. آیه ۶۸ )

جهنم در قرآن

۱۳ـ فاسقان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن .سوره  اعراف . آیه ۱۶۵)  و …
۱۴ـ کسانی که آخرت را به دنیا فروختند از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن .سوره بقره. آیه ۸۶ )
۱۵ـ کسانی که غرق گناهند از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  بقره . آیه ۸۱ )
۱۶ـ آشکارا گناه کنندگان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن .سوره احزاب . آیه ۳۰ )
۱۷ـ ربا خواران ٬ از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  بقره . آیه ۲۷۵ )
۱۸ـ مترفین از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره مؤمنون. آیه ۶۴ )
۱۹ـ اعراض کنندگان از ذکر خدا از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره جن .آیه ۱۷)
۲۰ـ منع کنندگان کار خیر از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  ق. آیه ۲۵ )
۲۱ـ اصحاب شمال از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره واقعه.۴۱ )
۲۲ـ فراموش کنندگان آخرت و قیامت و جهنم از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  اسراء. آیه  ۱۰  ) 

جهنم در قرآن

۲۳ـ پیروان ستمگران از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  هود. آیه  ۱۱۳ )
۲۴ـ مسخره و استهزای آیات اللهی . ( قرآن . سوره  کهف . آیه  .۱۰۶ ) 
.۲۵ـ کسانی که مانع راه یابی مردم به حق می شوند و سد عن سبیل الله می کنند .( قرآن . سوره  نساء. آیه  ۵۵ ) 
۲۶ـ کسانی که با دستورات خدا و پیامبر مخالفت می کنند . ( قرآن. سوره  .نساء. آیه . ۱۱۵ ) 
۲۷ـ کسانی که از عقل و چشم و گوششان در راه یابی به حق استفاده نمی کنند . ( قرآن . سوره  اعراف. آیه  ۱۷۹ )
۲۸ـ کسانی که امید به ملاقات خداوند ندارند و به دنیا راضی اند از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.( قرآن . سوره  یونس. آیه  ۷ ٬ ۸  )
۲۹ـ کسانی که به نعمتهای خدا کفران می ورزند از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.( قرآن . سوره  ابراهیم. آیه  ۲۸ ٬ ۲۹ ٬ ۳۰  )
۳۰ـ دنیا پرستان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.( قرآن . سوره  اسراء. آیه  ۱۸ ) 
۳۱ـ زر اندوزان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  توبه. آیه  ۳۴ ٬ ۳۵ )  
۳۲ـ فراری از جهاد از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند . ( قرآن . سوره  انفال. آیه  ۱۵ ٬ ۱۶)  
۳۳ـ آدم کشان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.( قرآن . سوره  مائده. آیه  ۳۲ )  

جهنم در قرآن

۳۴ـ ترک کنندگان نماز از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  مدثر. آیه  ۴۳ )
۳۵ـ ترک کنندگان اطعام به مساکین و فقرا از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  مدثر. آیه  ۴۴ )
۳۶ـ همنشینان با اهل باطل از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  مدثر. آیه  ۴۵  )
۳۷ـ مشرکان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن .سوره توبه. آیه ۱۷) (  قرآن . سوره اسراء .آیه ۳۹ )  و …
۳۸ـ خورندگان مال یتیم از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  نساء. آیه  ۱۰ )
۳۹ـ کم فروشان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند . ( قرآن . سوره  مطففین. آیه  ۱ ٬ ۴ ٬ ۵ ٬ ۷ )
۴۰ـ عیب جویان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.( قرآن . سوره  همزه. آیه  ۱ ٬ ۲ ٬ ۳ ٬ ۴  )
۴۱ـ غیبت کنندگان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  همزه. آیه  ۱ ٬ ۲ ٬ ۳ ٬ ۴  )
۴۲ـ اسراف کنندگان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن .مؤمن. آیه  ۴۳  )
.۴۳ـ منافقان از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند.  ( قرآن .سوره نساء .آیه ۱۳۸ ٬ ۱۴۰)  
۴۴ـ تعدّی کنندگان از حدود اللهی از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  نساء. آیه  ۱۴)  
۴۵ـ دشمنان خدا از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره  فصّلت. آیه  ۲۸ )

نوشیدنی ها و خوراکی های موجود در جهنم

نوشیدنیهای موجود در جهنم :

1 – آب مهل . (قرآن . سوره کهف . آیه 29)

فلز ذوب شده یا مس گداخته شده یا آب سیاه رنگ در حال جوش یا ماده سمی در حال گداخته شدن که وقتی به این آب نزدیک می شوند ٬ پوست صورتشان می ریزد .

2 – آب حمیم . (قرآن . سوره انعام .آیه 70)

آبی است شبیه فلز ذوب شده یا مس گداخته شده یا آب سیاه رنگ در حال جوش یا ماده سمی در حال گداخته شدن.

اهل جهنم  از حرارت جهنم و خصوصا بعد از خوردن زقوم و ضریع به قدری تشنه می شوند که وقتی به آب حمیم می رسند مثل شتر تشنه آب می خورند .( قرآن . سوره واقعه . آیه 55)

جهنم در قرآن

 3 – آب صدید . ( قرآن . سوره ابراهیم . آیه 15)

« آب صدید » خون و چرک که از فروج زنان زانیه (زنا کار) در جهنم خارج می شود که هم خیلی کثیف است ٬ هم بدبو و هم در حال جوش .

« گردن کشان و جباران ٬ نومید و نابود می شوند و در جهنم ٬ جرعه جرعه از ماء صدید خورانده می شوند ٬ چون خودشان مایل به خوردن آن نیستند وقتی این آب متعفن را خوردند حاضرند بمیرند اما مرگی در کار نیست بلکه باید آماده شوند برای عذاب شدیدتر ٬ و فرشتگان عذاب ٬ آنان را با غل و زنجیر به طرف آتش می برند »( قرآن . سوره ابراهیم . آیه 15)

4 – آب غساق . ( قرآن . سوره النبا .آیه 25)

غسّاق ٬ چشمه ای است در جهنم که آبش در نهری جاری است که زهر کشنده و سمومات مارها و عقربهای جهنم به آن ریخته می شود و حتی چرک دیده های اهل جهنم هم داخل آن می ریزد و از نظر داغی هم مثل مس گداخته است.

این عفن حمیم و غسّاق است  که باید از آن بچشند. ( قرآن . سوره ص .آیه 57)

  
 5 – آب آنیه . (قرآن. سوره غاشیه . آیه 6)

«آنیه» ٬ چشمه ای است سوزناک در جهنم که امام باقر (ع) می فرماید : « اشتعال شعله های جهنم از این چشمه است ٬ همه وادی های آتش گاهی خاموش می شود ٬ اما آتش این چشمه همیشه فروزان است و همیشه آبش در حال جوش است . »

جهنم در قرآن

خوراکیهای موجود در جهنم :

1- زقوم (قرآن . سوره واقعه .آیه 51)

درخت زقوم ٬ درختی است که از قعر جهنم می روید و شاخ و برگهایش به همه طبقات جهنم می رود. میوه های آن بسیار خشن و ریز و تلخ و گندیده تر از هر مرداری است.

 آیا نعمتهای بهشتی بهتر است یا درخت نفرت انگیز زقوم؟ ما آن را مایه آزمایش و درد و رنج ظالمان قرار دادیم. آن درختی است که از قعر جهنم می روید میوه آن مانند سرهای شیاطین است. اهل دوزخ از آن می خورند و شکمهایشان را از آن پر می کنند. (قرآن . سوره صافات .66)

 2 – ضریع . ( قرآن . سوره غاشیه . آیه 7)

غذای ضریع ٬ نه باعث چاقی آنان می شود و نه آنان را سیر می کند؛ چون غذا نیست بلکه آتش و عذاب است.

جهنم در قرآن

3 – غسلین . (قرآن . سوره الحاقه . آیه 36)

غسلین٬ کثافات و فضولات و چرک و خون و مدفوع جهنمیان است؛ یعنی اهل جهنم مدفوع و فضولات خودشان را خودشان می خورند. جهنمیان غذایی جز چرک و خون نصیبشان نمی شود. (قرآن . سوره الحاقه . آیه 36)

 حدود اسلامی 

ایا نسبت دادن این مجازاتهای وحشیانه (اسلامی) به خداوند بخشنده و مهربان (الرحمن و الرحیم) منطقی است؟

حد در اسلام

– حد چیست؟

حد، به مجازاتي گفته ميشود كه نوع وميزان و كيفيت آن در شرع تعيين شده است .

حدود اسلامی

سرقت (دزدی) در اسلام

– تعریف سرقت در اسلام چیست؟

سرقت عبارت است از ربودن مال ديگري بطور پنهاني در صورتیکه صاحب مال ، مال را در حرز (حرز عبارت است از محل نگهداري مال بمنظور حفظ از دستبرد) قرار داه باشد .
– در چه صورت برای سارق مجازات حد در نظر گرفته نمی شود؟
1 – سارق پدر صاحب مال باشد . (ماده 198 . بند 11 ) (قانون مجازات اسلامی)(حدود اسلامی)
2 – محل نگهداري مال ، از سارق غصب شده باشد . (ماده 198. بند 13) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

3- سارق به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد . (ماده 198. بند 1 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)
4 – سارق با تهديد و اجبار وادار به سرقت شده باشد . (ماده 198. بند 3) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

– حد سرقت در اسلام چیست؟

الف – در مرتبه اول قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهاي آن بطوريكه انگشت شست و كف دست او باقي بماند . 
ب – در مرتبه دوم ، قطع پاي چپ سارق از پائين برآمدگي بنحوي كه نصف قدم و مقداري از محل مسح او باقي بماند . 
ج – در مرتبه سوم حبس ابد . (ماده 201 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

هرگاه انگشتان دست سارق بريده شود و پس از اجراء اين حد ، سرقت ديگري از او ثابت گردد كه سارق قبل از اجراء حد مرتكب شده است پاي چپ او بريده مي شود . (ماده 202 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

لواط (همجنس گرایی اقایان) در اسلام

– تعریف لواط (همجنس بازی مردان) در اسلام چیست؟

لواط وطي انسان مذكراست چه بصورت دخول باشد يا تفخيذ . (ماده 108 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

– کدامیک از طرفین لواط محکوم به اجرای حد خواهند شد؟

فاعل و مفعول لواط هر دو محكوم به حد خواهند شد . (ماده 109 ) (قانون مجازاتاسلامی) (حدود اسلامی)

– حد لواط (همجنس بازی مردان) در اسلام چیست؟

حدود اسلامی

1 – حد لواط در صورت دخول قتل است و كيفيت نوع آن در اختيار حاكم شرع است .(ماده110 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی) 

2- هرگاه مرد بالغ و عاقل با نابالغي لواط كند فاعل كشته مي شود و مفعول اگر مكره نباشد تا 74 ضربه شلاق تعزيرمي شود . (ماده 112 ) (قانون مجازاتاسلامی) (حدود اسلامی)
3 – هرگاه نابالغي نابالغ ديگر را وطي كند تا 74  ضربه شلاق تعزير مي شوند مگر آنكه يكي از آنها اكراه شده باشد . (ماده 113) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)
4- حد تفخيذ و نظاير آن بين دو مرد بدون دخول براي هر يك صد تازيانه است . اما در صورتي كه فاعل غير مسلمان و مفعول مسلمان باشد حداقل قتل است . (ماده121) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

5- اگر تفخيذ و نظاير آن سه بار تكرار و بعد از هر بار جاري شود در مرتبه چهارم حد آن قتل است . (ماده 122 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

6 – هرگاه دو مرد كه با هم خويشاوندي نسبي نداشته باشند بدون ضرورت در زير يك پوشش بطور برهنه قرار گيرند هر دو تا  99 ضربه شلاق تعزير مي شوند .(ماده 123 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

7- هرگاه كسي ديگري را از روي شهوت ببوسد تا 60 ضربه شلاق تعزير مي شود .(ماده 124) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

مساحقه (همجنس گرایی بانوان) در اسلام

– تعریف مساحقه (همجنس بازی زنان) در اسلام چیست؟

مساحقه ، همجنس بازي زنان است با اندام تناسلي (ماده 127 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

– کدامیک از طرفین مساحقه محکوم به اجرای حد خواهند شد؟

در حد مساحقه فرقي بين فاعل و مفعول و همچنين فرقي بين مسلمان و غير مسلمان نيست . 
(ماده 130 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

حدود اسلامی

– حد مساحقه (همجنس بازی زنان) در اسلام چیست؟

1 – حد مساحقه براي هر يك از طرفين صد تازيانه است . (ماده 129) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

2 – هرگاه مساحقه سه بار تكرار شود و بعد از هر بار حد جاري گردد در مرتبه چهارم حد آن قتل است . (ماده 131) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

3 – هرگاه دو زن كه با هم خويشاوندي نسبي نداشته باشند بدون ضرورت برهنه زير يك پوشش قرار گيرند به كمتر از صد تازيانه تعزير مي شوند . در صورت تكرار اين عمل و تكرار تعزير در مرتبه سوم به هر يك صد تازيانه زده مي شود . (ماده 134 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

شرب خمر (نوشیدن مشروبات الکلی) در اسلام

– تعریف شرب خمر در اسلام چیست؟

خوردن مسكر موجب حد است . اعم از آنكه كم باشد يا زياد ، مست كند يا نكند ، خالص يا مخلوط باشد به حدي كه آنرا از مسكر بودن خارج نكند . (ماده 165)(قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

1 – آب جو در حكم شراب است ، گرچه مست كننده نباشد وخوردن آن موجب حد است .
2- خوردن آب انگوري كه خود بجوش آمده يا بوسيله آتش يا آفتاب و مانند آن جوشانيده شده است حرام است اما موجب حد نمي باشد . (ماده 165) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

– حد شرب خمر چیست؟

1 – حد شرب مسكر براي مرد و يا زن ، هشتاد تازيانه است . اما غير مسلمان فقطدر صورت تظاهر به شرب مسكر به هشتاد تازيانه محكوم مي شود . (ماده 174)(قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

2- هرگاه كسي چند بار شرب مسكر بنمايد و بعد از هربار حد بر او جاري شود در مرتبه سوم كشته مي شود . (ماده 179 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی) 

3 – هر گاه محكوم به حد ديوانه يا مرتد شود حد از او ساقط نمي شود . (ماده 180 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

حدود اسلامی

– روش اجرای حد شرب خمر به چگونه است؟

مرد را در حالي كه ايستاده باشد و پوشاكي غير از ساتر عورت نداشته باشد و زنرا در حاليكه نشسته و لباسهايش به بدن او بسته باشد تازيانه مي زنند . (ماده 176)(قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

زنا (همخوابی زن و مرد نامحرم) در اسلام

– تعریف زنا در اسلام چیست؟

زنا عبارت از جماع (امیزش) مرد با زني كه بر او ذاتا حرام است گرچه در دبر باشد ، در غير موارد وطي شبهه (ماده 63 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

– حد زنا در اسلام چیست؟

1 – حد زنا در موارد زير قتل است :

الف – زنا با محارم نسبي (ماده 82) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)
ب – زنا با زن پدر كه موجب قتل زاني است . (ماده 82 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)
ج – زناي غير مسلمان با زن مسلمان كه موجب قتل زاني است . (ماده 82 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)
د – زناي به عنف و اكراه كه موجب قتل زاني اكراه كننده است . (ماده 82) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

2 – حد زنا در موارد زیر رجم ( سنگسار) است :

الف – زنای مرد محصن (مردي كه داراي همسر دائمي است و با او در حالي كه عاقل بوده جماع كرده و هر وقت نيز بخواهد مي تواند به اوجماع كند) (ماده 83)(قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

ب – زناي زن محصنه با مرد بالغ ( زن محصنه زني است كه داراي شوهر دائمي است و شوهر در حالي كه زن عاقل بوده با او جماع كرده است و امكان جمع با شوهر را نيز داشته باشد) اما زناي زن محصنه با نابالغ موجب حد تازيانه است.(ماده 83) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)
3 – حد زناي زن يا مردي كه همسر دائم نداشته باشد صد تازيانه است . (ماده 88)(قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)
4 – هرگاه زن يا مردي چند بار زنا كند و بعد از هر بارحد بر او جاري شود در مرتبه چهارم كشته مي شود . (ماده 90 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)
5- زنا در زمانهاي متبركه چون اعياد مذهبي و رمضان و جمعه و مكانهاي شريف چون مساجد علاوه بر حد موجب تعزير است . (ماده 106 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

6 – هرگاه محكوم به حد زنا ديوانه يا مرتد( برگشتن از دین اسلام) شود حد ازاو ساقط نمي شود . (ماده 95) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی) 

– روش اجرای حد زنا رجم (سنگسار) به چگونه است؟

1 – مرد را هنگام رجم (سنگسار) تا نزديكي كمر و زن را تا نزديكي سينه در گودال دفن مي كنند آنگاه رجم (سنگسار) مي نمايند . (ماده 102 ) (قانون مجازاتاسلامی) (حدود اسلامی)

حدود اسلامی

2 – هرگاه كسي كه محكوم به رجم (سنگسار ) است از گودالي كه در آن قرار گرفته فرار كند در صورتي كه زناي او به شهادت ثابت شده براي اجراي حد برگردانده مي شود اما اگر به اقرار خود او ثابت شده باشد برگردانده نمي شود . (ماده 103 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی) 

3 – بزرگي سنگ در رجم (سنگسار) نبايد به حدي باشد كه با اصابت يك يا دو عدد شخص كشته شود همچنين كوچكي آن نبايد به اندازه اي باشد كه نام سنگ بر آن صدق نكند . (ماده 104 ) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

4 – مناسب است كه حاكم شرع مردم را از زمان اجراء حد (سنگسار) آگاه سازد و لازم است عده اي از مومنين كه سه نفر كمتر نباشند در حال اجراي حد (سنگسار)حضور يابند . (ماده 101) (قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی) 

5 – حضور شهودهنگام اجراي حد رجم (سنگسار) لازم است ولي با غيبت آنان حد (سنگسار) ساقط نمي شود اما با فرار آنها حد(سنگسار) ساقط مي شود . (ماده107) ( قانون مجازات اسلامی) (حدود اسلامی)

صدر اسلام

– آیا پیش از ظهور اسلام (صدر اسلام) قبایل شبه جزیره عربستان خدایی بنام الله (کلیک) را می شناختند؟
صدر اسلام

بله. باید گفت بسیاری از قبایل عربستان پیش از ظهور اسلام (صدر اسلام)  الله  را بعنوان خالق بزرگ و یکتایی که به هنگام خطر باید به او پناه برد می شناخته اند.این مطالب را می توان از برخی آیات قرآن استنباط کرد و همچنین نام پدر حضرت محمد که  عبدالله  بوده دلیل دیگری بر اشنایی مکی ها با مفهوم (الله) بوده.

– وضعیت شهر مکه   قبل از ظهور اسلام (صدر اسلام) به چه شکل بوده است؟
صدر اسلام
شهر مکه  در صدر اسلام بخاطر خانه کعبه  و وجود سیصد و شصت بت متعدد در آن زیارتگاه عموم ساکنان جزیره العرب بود.هر یک از این بت ها مورد پرستش قبیله و طایفه معینی بود و هر سا له زوار و مسافران زیادی برای زیارت بت های مورد پرستش خود به مکه هجوم می آوردند.
– آیا حضرت  محمد (کلیک) سواد خواندن و نوشتن داشته است؟
بله. برای اثبات این مطلب دلایل مختلفی وجود دارد که ما به یک مورد از قول طبری اکتفا می کنیم: در جریان صلح حدیبیه  در صدر اسلام که حضرت  محمد  در ماه ذیقعده (سال ششم هجری) به قصد زیارت کعبه رفت . اما اهل کعبه نگذاشتند که محمد وارد شود و صلح شد که محمد سه روز در مکه   بماند و چون صلح نامه می نوشت چنین نوشت:این صلحنامه محمد پیغمبر خداست … اهل مکه   گفتند: اگر تورا پیغمبر خدا می دانستیم مانع ورود تو نمی شدیم ولی تو محمد ابن عبدالله هستی. پیامبر گفت :من پیغمبر خدا هستم و  محمد بن عبد الله  هستم و به حضرتعلی  گفت: کلمه پیغمبر خدا را از متن صلحنامه محو کن! اما علی گفت: نه! هرگز تو را محو نمی کنم. پیغمبر صلحنامه را بگرفت و کلمه محمد را بجای پیغمبر خدا نوشت. ( تاریخ طبری.جلد 3.صفحه 1125) پیمانهای صلح حدیبیه

– ماجرای (غرانیق) در صدر اسلام چه بوده است؟ (آیات شیطانی)

صدر اسلام
ماجرای ستایش بت های مهم قریش توسط حضرت  محمد  به غرانیق شهرت دارد. بر این اساس که در لحظات نا امیدی وقتی حضرت  محمد  آیه «افرایتم اللات و العزی»یعنی: (مشرکان آیا دو بت لات و عزی را دیدید؟) را قرائت کرد به ستایش ان بت ها پرداخت و گفت:»تلک الغرانیق العلی و ان شفاعنهن لترنجی»یعنی: (آن بت ها لات وعزی بزرگ اند و همانا شفاعت انها پذیرفته است.)… انگاه حضرت محمد  به سجده افتاد و مشرکین و کافران نیز از ستایش پیغمبر خوشنود شدند و به سجده افتادند. (تاریخ طبری.جلد 3.صفحه881-883) البته متن آیه مذکور از اکثر قرآن های موجود حذف شده است زیرا گروهی از  مسلمانان  معتقد بودند که آیه ستایش بت ها را شیطان بر زبان پیغمبر جاری ساخته است! و گروهی دیگر هم اساسا ماجرای غرانیق را انکار کردند. اما آیات متعددی مبنی بر نکوهش و پشیمانی محمد از ستایش بت هادر صدراسلام در قرآن هست که واقعه «غرانیق»را تایید می کند. (سوره حج.آیه 52و53) (سوره اسری.آیه.73و76)
– دلیل تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس  به  مکه   در صدر اسلام چه بوده است؟

پس از انکه در صدر اسلام ( سال هشتم هجری ) اشراف مکه  بدون جنگ با ارتش حضرت محمد تسلیم شدند و بیشتر آنان (از جمله ابو سفیان که از دشمنان محمد بود) با محمد بیعت کردند.حضرت  محمد  نیز برای جلب رضایت و حمایت اشرافقریش   و بنی امیه   و تامین منافع بازرگانان مکه   قبله مسلمین را از بیت المقدس مسجد الاقصی  به مکه مسجدالحرام  تغییر جهت داد و با واجب کردن حج برای عموم مسلمانان خطر کسادی بازار و ورشکستگی اقتصادی بازرگانان مکه را از بین برد.

– آیا مراسم حج  مسلمانان با مراسم حج در دوران جاهلیت تفاوتی دارد؟

باید گفت که تمام مناسک حج و عمره واحرام و لثم و لمس حجرالاسود وسعی بین صفا و مروه و وقفه در عرفات و رمی جمره همگی در دوره جاهلیت متداول بوده و تنها بعضی تعدیلات در حج صدراسلام نسبت به دوره جاهلیت روی داد که از ان جمله می توان بموارد ذیل اشاره کرد:

1- اعراب قبل از اسلام هنگام طواف (لبیک یا لات) (لبیک یا عزی) می گفتند و هر قومی بت خود را صدا می کرد. در صدر اسلام «اللهم» جای بت ها را گرفت و ان عبارت بدین شکل تعدیل شد:  (لبیک اللهم لبیک)
2- اعراب گاهی لخت به طواف کعبه می پرداختند.حضرت محمد در صدر اسلام ان را منع کرد و پوشیدن لباس دوخته نشده را مقرر فرمود.

3- اعراب از خوردن گوشت قربانی اکراه داشت.حضرت محمد  در صدر اسلام آنرا مجاز ساخت.
4- مشهور است که مسلمانان پس از فتح  مکه  و بر انداختن بت های  قریش  از سعی بین صفا و مروه اکراه داشتند زیرا قبل از اسلام بر این دو کوه دو بت سنگی وجود داشت که حاجیان و زائران دوره جاهلیت سعی بین صفا و مروه را برای نزدیک شدن به انها و دست کشیدن و بوسیدن آنها کسب تبرک می کردند.ولی حضرت محمد در صدر اسلام نه تنها بین صفا و مروه را مجاز کرد بلکه در (سورهبقره. آیه 158) ان را از شعائر الله قرار داد.

– ماجرای مرتد شدن کاتب وحی (عبدالله بن ابی سرح) چه بوده است؟

عبدالله ابن ابی سرح که زمانی از نزدیک ترین اصحاب و محارم حضرت محمد در صدر اسلام بود و کاتب وحی بود.پس از مدتی نسبت به کیفیت نزول آیات قران و ماهیت وحی و پیغمبری حضرت محمد  تردید کرد زیرا که او چندین بار کلمات وجملات آیات نازل شده را بدلخواه خود تغییر داد و حضرت محمد نیز ان آیات تحریف شده را پذیرفت.
این امر شک ابی سرح را برانگیخت.سرانجام ابی سرح در مورد آیه»فتبارک الله احسن الخالقین»  (سوره مومنون.آیه14) با پیغمبر اختلاف پیدا کرد او معتقد بود که: «این آیه را من سروده ام و محمد   آنرا از من دزدیده است» (سوره انعام.آیه93)  اشاره به همین ماجراست. ابی سرح پس از این اختلاف از دین اسلام برگشت و حضرت محمد خون او را حلال ساخت. (تاریخ طبری.جلد 3.صفحه1187)

– ماجرای کشتار و گرفتن اموال اقوام یهود (قبیله بنی قینقاع  .قبیله بنی النظیر.قبیله بنی قریظه  ) بد ستور حضرت محمد در صدر اسلام چه بوده است؟

صدر اسلام

در صدر اسلام زنی از انصار نزد نزد زرگر یهودی از قبیله  بنی قینقاع  رفته و مرد یهودی برای اهانت بوی آهسته پشت جامه وی را با خاری ببالای جامه اش بست. بطوری که هنگام برخاستن پایین تنه زن نمایان شد و مردم را بخنده انداخت.مردی مسلمان به حمایت از زن مرد زرگر یهودی را به قتل رساند و یهودیان نیز به حمایت از هم کیش خود مرد مسلمان را کشتند. بدستورحضرت محمد  مسلمانان به کوی بنی قینقاع  هجوم برده و پس از پانزده روز محاصره افراد قبیله بنی قینقاع  تسلیم شده و مجبور به کوچ شدند و همه دارایی های آنان بین مهاجران بی خانه تقسیم شد.یهودیان قبیله » بنی النضیر» که از کشته شدن یکی از روسای خود بنام» کعب ابن اشرف»که دستور ترورش را حضرت محمد صادر کرده بود از ایشان در خشم بودند در مقام طغیان بر آمدند و حضرت محمد نیز امر به کشتار انان کرد و پس از محاصره آنان توسط مسلمانان حضرت محمد دستور داد نخلستان های ( بنی النضیر) را آتش بزنند! در این زمان فریاد قبیله «بنی النضیر» بلند شد و بر حضرت محمد بانگ زدند:  (تو که خود را مردی مصلح می دانی و مردم را از ویرانی و تباهی و فساد منع می کنی چرا دست به آتش زدن نخلستان ها می زنی ) که مجددا  الله  به کمک حضرت  محمد  امده و( آیات .3.4.5. سوره حشر) را بر حضرت محمد نازل نمود .

صدر اسلام

باری پس از بیست روز ( بنی النضیر) تسلیم شدندوترک دیار کردند و تمام دارایی های آنان میان حضرت محمد و یارانش تقسیم شد. قبیله بنی قریظه  تنها قبیله یهودی باقی مانده در صدر اسلام در یثرب بود که آنان نیز بعد از جنگ خندق مورد محاصره مسلمانان قرار گرفتند.سپس این قبیله نیز حاضر شد همچون دو قبیله دیگر اموال و دارایی های خود را گذاشته و از مدینه خارج شود ولی حضرت محمد موافقت نکرد و پس از تسلیم شدن مردم قبیله  بنی قریظه  دستور داد 900 نفر از جوانان و مردان بنی قریظه  را سر بریدند و اموال و دارایی و زنان و کودکان این قبیله را بعنوان بردگی بین مسلمانان تقسیم کردند. (تاریخ طبری. جلد 3 . صفحه 1088.1091)  طبری در خشونت این عمل در تاریخ صدر اسلام می نویسد: (پیامبر بگفت تا در زمین گودالها بکندند و حضرت  علی  و» زبیر» در حضور پیامبر گردن انها را زدند. (تاریخ طبری .جلد 3. صفحه 1093)

 ضمنا باید یاد آور شویم در این گونه جنگ ها درصدراسلام اعراب مسلمان حتی از همخوابگی با زنان شوهر دار پرهیز نمی کردند و این البته دستور قرآن بود. (سوره نساء.آیه 24)
– ماجرای ترور (سلام بن ابی الحقیق) در صدر اسلام بفرمان حضرت محمد چه بوده است؟
«سلام بن ابی الحقیق» از دوستان قبیله» اوس»بود و از سرشناسان یهود که بفرمان حضرت محمد در صدر اسلام دستور ترور او صادر شد و عبدالله بن عتیک مامور انجام این ترور شد. آنان نیز ماموریت خود را بنحو دلخواه به انجام رساندند و»سلام بن ابی الحقیق» را کشتند. هنگامی که برگشتند و به حضرت  محمد  خبر دادند ایشان از خوشحالی فریاد زد «الله اکبر».  سیره ابن هشام  . جلد 2 .صفحه 186)

– ماجرای ترور (خالد بن سفیان هذلی) در صدر اسلام بفرمان حضرت محمد چه بوده است؟

 «خالد بن سفیان هذلی» در صدر اسلام مردم را بر ضد حضرت  محمد  بر می انگیخت.حضرت محمد امر فرمود به «عبدالله بن انیس» که کار او را بسازد و او نیز چنین کرد.حضرت محمد به پاس این خدمت عصایی به «عبدالله انیس» قاتل «خالد بن سفیان هذلی» می دهد و می گوید :این عصا نشانه میان من و تو در روز قیامت است و همانا کمترین مردم در انروز کسانی هستند که به عصا تکیه زده اند.  سیره ابن هشام   .جلد 2 .صفحه 395)

– ماجرای ترور (ابو عفک) درصدر اسلام بفرمان حضرت محمد چه بوده است؟

«ابو عفک» شاعر یهودی بود،در صدر اسلام که یکصد و بیست سال سن داشت. او شعری در مذمت حضرت  محمد  سروده بود. بدستور حضرت محمد «سالم بن عمیر» ما مور قتل «ابو عفک» شد.  سیره ابن هشام   .جلد 2. صفحه411)

– ماجرای ترور (عصماء .دختر مروان) در صدر اسلام چه بوده است؟

صدر اسلام

«عصماء» دختر مروان شاعری آزاده و دلیر بود درصدر اسلام وی بدلیل اشعار انتقادی که در مذمت قتل عام یهودیان و همچنین ترور «ابو عفک» سروده بود. بدستور حضرت  محمد  » عمیر بن عدی» مامور کشتن «عصماء»شد. «عمیر» شبانه به خانه «عصماء» می رود و او را می کشد و صبح زود خبر کشته شدن «عصماء» را به حضرت محمد می دهد.حضرت محمد می گوید: (ای «عمیر» خدا و رسولش را یاری کردی) سیره ابن هشام .جلد 2. صفحه 412) .

– عمر بن خطاب  که بوده است و با حضرت محمد چه نسبت فامیلی داشته است؟

 عمر  در صدر اسلام بعنوان بزرگترین سردار در جنگ ها و کشور گشایی ها نقش تعیین کننده داشت و مورد توجه و تایید فراوان حضرت  محمد  بود.بطوریکه از طرف حضرت محمد به «فاروق» (جدا کننده حق از باطل) ملقب شد. حضرت محمد  داماد عمر بن خطاب بود. وی با دختر وی بنام «حفصه»ازدواج کرد و این ازدواج به اعتبار حضرت محمد در میان مخالفان افزود.

– عثمان  که بوده است و با حضرت محمد چه نسبت فامیلی داشته است؟

صدر اسلام

عثمان  در صدر اسلام از بازرگانان ثروتمند و ازاشراف بنی امیه بود.عثمان  از محارم مخصوص حضرت محمد و از کاتبان وحی بوده است.

(تاریخ طبری. جلد 4 .صفحه 1303).

 حضرت محمد به «عثمان» لقب » ذوالنورین» داده بود. عثمان  داماد  حضرت محمد  بود. وی ابتدا با «رقیه» (دختر حضرت  محمد  ازدواج نمود ولی بر اثر عدم سازش و خشونت اخلاقی «عثمان» بضرب تازیانه «رقیه» (دختر حضرت محمد) را به قتل رسانید. پس از این اتفاق با دختر دیگر حضرت محمد بنام «ام کلثوم»ازدواج نمود. ( منتخب التواریخ.صفحه 24)
– آیا حضرت محمد  به مرگ طبیعی از دنیا رفتند؟
خیر . حضرت محمد بر اثر سمی که زنی یهودی در غذای او ریخته بود در سال یازدهم هجری چشم از جهان فرو بست. (تفسیر طبری.جلد 5.صفحه 1335) (منتخب التواریخ. صفحه 19)
– اموال باقی مانده از حضرت محمد  بعد از مرگ وی چه بوده است؟

از ان جمله می توان به املاک واراضی ذیل اشاره نمود:

1- فدک

2- برقه
3- دلال
4- اعواف

5- صافیه
6- مثیب
7- حسناء
8- وطیح
9- مشربه ام ابراهیم
10- سلائم   و …
همه این اراضی پس از مرگ حضرت محمد در صدراسلام توسط ابوبکر صدیق مصادره شد. ( الا موال. قاسم بن سلام . صفحه 47) (وفاء الوفا . صفحه 36 و 152)

– آیا حضرت  علی   ازتوانگران و ثروتمندان قبیله خود بود؟

بله . ایشان بعد از اسلام از توانگران و ثروتمندان معروف گردید. بطوریکه در شهرینبع  املاک و اراضی پر ارزش داشت و صاحب نخلستانی بود که سالانه چهل هزار دینار (معادل 160 کیلو طلا) در آمد داشت. (تجارب السلف. صفحه 13)
ابن حزم در باره ثروت های حضرت علی (پارسا ترین شخصیت اسلامی) می نویسد:
کسی که اندک اطلاعی از اخبار و احادیث داشته باشد انکار نمی کند که حضرت علی   از ثروتمند ترین افراد طایفه و قوم خویش درصدراسلام بود و اراضی و املاک بسیار داشت. (الفصل فی الملل و الا هواء و النحل . جلد 4 . صفحه 141)

– ماجرای دعوا و نزاع شدید بین حضرت علی  و عباس (عموی حضرت محمد) بر سر چه بوده است؟

پس از مرگ حضرت محمد برای تصاحب ثروت ایشان بین حضرت علی  و عباس (عموی حضرت محمد) نزاع شدیدی بین آنان در گرفت که عاقبت مجبور شدند برای داوری نزد  ابو بکر   صدیق بروند! حضرت علی و عباس در حضور  ابوبکر  به یکدیگر فحش و ناسزا می گفتند تا سر انجام ابو بکر صدیق بین آنان داوری کرد و گفت:»حضرت محمد گفته است که ما گروه پیامبران از خود ارث باقی نمی گذاریم»(تاریخ طبری .جلد 4 . صفحه 1334-1335)

– ماجرای باغ فدک و سخنرانی حضرت فاطمه برای باز پسگیری آن چه بوده است؟

«فدک»دهکده و نخلستان بسیار بزرگی بود با کشتزار های سبز و خرم که حضرتمحمد  در صدراسلام ان را به دخترش فاطمه بخشیده بود! که البته سپاهیان حضرت محمد با این عمل وی مخالفت کرده بودند زیرا معتقد بودن مطابق دستور قرآن(سوره انفال .آیه 41و69) غنیمت جنگی باید بین همه تقسیم شود ولی حضرت محمد به این امر اعتنایی نکرد و ان را به حضرت فاطمه بخشید که پس از مرگ حضرت محمد   ابوبکر صدیق انرا بنفع بیت المال مسلمین مصادره کرد.
حضرت فاطمه نزد ابو بکر   رفت و فرمود این باغ را پدرم در صدر اسلام به من واگذار کرده که ابوبکر هم در جواب فرمودند:»نحن معاشر الانبیاء لا نورث» یعنی : ما پیامبران ارث نمی گذاریم و از وا گذاری ان به حضرت فاطمه خودداری کرد.(تاریخ طبری .جلد 4. صفحه 1335-1336 )

– قرانی که امروزه در دسترس ما می باشد تا چه اندازه کامل و واقعی است؟

در این باره نمی توان نظر قطعی داد. ولی آنچه که می دانیم ان است که :  عثمان سومین خلیفه مسلمین در صدر اسلام قران را جمع آوری و مرتب نمود و سوره های بلند را با سوره های بلند و سوره های کوتاه را با سوره های کوتاه تنظیم نمود و طی حکمی به نواحی مختلف نوشت تا تمام نسخه های موجود قران را جمع آوری کردند و سپس آنها را در آب گرم و سرکه جوشانید و به روایت دیگر آنها را سوزانید جز قران» عبدالله بن مسعود» را. (تاریخ یعقوبی .جلد 2 .صفحه 64)

آیا در شرع اسلام جنگِ مذهبی تهاجمی نفی شده است؟

از دیرباز در دورانِ معاصرِ ما، به‌ویژه در دهه‌های اخیر، یکی از ادعاهایی که از بسیاری از اسلام‌گرایانِ به‌اصطلاح مدرن و نواندیش شنیده و دیده شده، این است که در اسلام واقعی توسل به سرکوب، قتال و جهاد ابتدایی، برای گسترش و حفظ دین، نهی شده است. این افراد برای دفاع از این ادعایِ خود، به دو آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الحج و ۱۹۰ از سوره‌یِ البقرة استناد نموده‌اند. به ادعای این افراد، دستورالعمل‌های راجع به سرکوب و قتال با کافران که در آیاتِ قرآن وجود دارند، جملگی تنها برای دفاع در مقابل کسانی وضع شده‌اند که به‌منظور ضربه زدن به حکومت اسلامی (یا تجاوز به قلمرو آن)، و یا ستم بر مسلمانان، به جنگ مسلحانه روی‌آورده‌اند.

در این نوشتار برآنیم تا نقدی را بر این موضع اسلام‌گرایانه ارائه دهیم.
.

فرمان صریح قرآن به قتال تهاجمی برعلیه مخالفان اسلام

آن‌چه از همان ابتدا سندیت این ادعا که در شرع اسلام جنگ تهاجمی نفی شده، را رد می‌کند، وجود آیاتی در قرآن است که صریحاً به جنگِ‌ تهاجمی برعلیه کافران (به دلیل نپذیرفتن حقانیت شرع اسلام و مطیع حکومت اسلام نشدن) فرمان داده‌اند. به‌عنوان نمونه، می‌توان به آیه‌یِ ۲۹ از سوره‌یِ التوبة، استناد نمود.

قتال کنید با کسانی که به الله و روزِ آخر ایمان نمی‌آورند و حرام داشته‌ی الله و رسولش را حرام نمى‏گیرند و به دِين الْحَق متدیّن نمی‌شوند، از کسانی [از آنان] که الْكِتَاب داده شده‏اند‌ [= اهل‌کتاب]؛ تا (آنجا که) به‌دستِ خویش جِزْیَة بپردازند؛ (در حالی‌که) خوار-و-پست‌شده هستند.

متن این آیه کاملاً روشن است. برطبق حکم موجود در آن، مؤمنان موظف شده‌اند تا (به‌وسیله‌یِ حکومت اسلام) با اهل‌کتاب قتال کنند؛ تا آن‌جاکه آنان به تسلیم و پست‌شدن در برابر مسلمانان، و پرداخت جزیه (= مالیاتی سرانه که میزان آن به‌طور یک‌طرفه توسط حاکم اسلامی تعیین می‌شود)، مجبور شوند. [1] توجّه شود که در این آیه نیامده است که ”با کسانی (یا با اهل‌کتابی) که بر مسلمانان تاخته‌اند یا ستم نموده‌اند“، بایستی قتال شود؛ بلکه، آمده که بایستی با کسانی قتال شود که دارایِ سه ویژگی هستند. این افراد: (۱) به الله و روزِ آخر ایمان نمی‌آورند؛ (۲) حرام داشته‌ی الله و رسولش را حرام نمى‏گیرند؛ و (۳) به دِين الْحَق متدیّن نمی‌شوند. در نتیجه، همان‌طور که علامه طباطبایی در تفسیرش ذیل این آیه، به‌درستی اظهار داشته است: «[در این آیه]‌ از اوصاف سه‌گانه اهل‌كتاب به‌عنوان حكمت و مجوز قتال با ايشان ذكر شده است.» (منبع) واضح است که این سه ویژگی صرفاً مبنی بر مسلمان نبودن و مطیع شرع اسلام نشدن هستند.

البته، آن‌طور که از متن این آیه به نظر می‌رسد، این سه ویژگی تنها متعلق به «کسانی که کتاب داده شده‌اند،» نیست. بلکه، اهل‌کتاب دسته‌ای از چنین افرادی هستند. برطبق بیان روشن آیه، در صورتی که این افراد، ”کسانی از اهل‌کتاب“ باشند، قتال را می‌توان تنها تا آن‌جا ادامه داد که این کافران به اقلیتی خوار، ذلیل و مطیع در بین مسلمانان مبدّل شوند و نیز، راضی به پرداخت جزیه گردند. طبیعتاً، در صورتی که این کافران ”کسانی از اهل‌کتاب“ نباشند، قتال را می‌توان تا آن‌جا ادامه داد که یا نابود شوند یا به‌شکلی به جمع مسلمانان بپیوندند. بنابراین، برطبق بیان روشن و صریح این آیه، وجود این سه ویژگی در افرادی از انسان‌ها کافیست تا قتال با آنان مشروع و حتی لازم به‌شمار آید. در نتیجه، همین یک آیه را به‌درستی می‌توان سندی قاطع دانست برعلیه این ادعا که در قرآن جنگ تهاجمی برعلیه مخالفان اسلام نفی شده است.

در آیه‌یِ پنجم از همین سوره نیز، دسته‌ای از انسان‌ها واجب‌القتل دانسته شده‌اند، مگر این‌که: (۱) توبه کنند؛ و (۲) نماز برپا دارند؛ و (۳) زکات بپردازند.

چون ماه‌های حرام به پايان رسيد، مشرکان را هرجا که یافتید، به قتل برسانید. [به اسارت] بگیریدشان؛ محاصره‌شان کنید؛ برای [دست‌گیری و کشتنِ] آن‌ها در هر کمین‌گاهی بنشینید. امّا، اگر توبه کردند، نماز برپا داشتند و زکات پرداختند، راه برايشان گشاده گردانید. به‌درستی، الله غفور و رحیم است.

بیان این آیه کاملاً روشن است. واضح است که برطبق حکم موجود در آن، در صورتی که حکومت اسلام به یک عرب مشرک دست‌رسی پیدا کند که حاضر به پرداخت زکات باشد، امّا حاضر به نماز خواندن نباشد، موظّف می‌گردد که او را به‌قتل برساند. در واقع، برطبق بیان صریح این آیه، حکومت اسلام بایستی در کمین چنین افرادی که حاضر به انجام دست‌ِکم یکی از سه کارِ مذکور در آن نیستند، باشد و با شکار و قتل آنان، ”دار-الإسلام“ را از وجودشان خالی نماید. این قتل و سرکوبِ خونین بایستی، در هرکجا (و/یا در هرزمانی) که به چنگ حکومت اسلام افتادند، صورت بپذیرد. [2] پس، در این آیه نیز، جنگ تهاجمی و قتل مذهبی برعلیه دسته‌ای از مخالفان اسلام شرعی و حتّی لازم به‌شمار آمده است.

البته، در این‌که این آیه در به‌اصطلاح زمان نزولش، به فرمانِ نابودی‌یِ سراسری‌یِ مشرکان عرب زمان پیامبر اسلام (در سال‌های واپسین حکم‌رانی‌یِ او) تعبیر می‌شد، شکّی نیست. امّا، بایستی توجّه شود که در متن آیه آمده است: «اگر [این افراد] (۱) توبه کردند، (۲) نماز برپا داشتند، و (۳) زکات پرداختند، راه برايشان گشاده گردانید.» به عبارتِ دیگر، برطبق حکم موجود در این آیه، اگر کسانی از مشرکان حاضر به انجام دست‌ِکم یکی از این سه مورد نمی‌شدند، قتل آنان شرعاً واجب می‌گردید. در نتیجه، این آیه نشان می‌دهد که اعراب، در به‌اصطلاح زمانِ نزول این آیه، تنها هنگامی از گزند مسلمانان در امان می‌ماندند که حاضر به انجام هرسه‌یِ این موارد می‌گردیدند. پس، هدفِ اصلی از صدور چنین حکمی، این است که ”دار-الإسلام“ از کسانی که حاضر به اعتراف به حقانیت اسلام و/یا تبعیت از شرع آن نمی‌شدند، پاک‌سازی شود. همان‌طور که علامه طباطبایی، در تفسیرش ذیل این آیه، اظهار داشته است، «تشريع اين حكم براى اين بوده كه كفار را در معرض فنا و انقراض قرار داده و به‌تدريج صفحه زمين را از لوث وجودشان پاک كند، و مردم را از خطرهاى معاشرت و مخالطت با آنان نجات دهد.» (منبع) در نتیجه، قرآن‌باوران می‌توانند به‌درستی، به این آیه، به‌عنوان حکم و جوازی برای کشتار و نابودی‌یِ سراسری کافران غیراهل‌کتاب در ”دار-الإسلام“ توسط حکومت اسلام، بنگرند.

دکتر محمد سعيد رمضان البوطی، اسلام‌پژوه و استاد دانشگاه الازهر، در یکی از آثارش، چنین می‌نویسد: «این آیه [= آیه‌یِ پنجم از سوره‌یِ نهم] هیچ شکی را در ذهنمان راجع به آنچه جنگِ دفاعی خوانده می‌شود، برجای نمی‌گذارد. از این آیه قطعاً دریافت می‌شود که جهاد که در شرع اسلام واجب شده، تنها جنگِ دفاعی (defensive war) نیست، زیرا می‌تواند تهاجمی (offensive war) باشد.» [3]‌ او همچنین خاطرنشان می‌سازد که: «این [نوع جنگ]، هرگاه قدرت نظامی لازم مهیا باشد، وظیفه‌یِ مسلمانانِ هر عصری است. … مفهوم جهاد [به‌معنایِ جنگِ مقدس] در اسلام کاری به تهاجمی یا دفاعی بودن جنگ ندارد. هدف از آن بزرگ‌ساختن ”کلام الله“، ساختن جامعه‌ی اسلامی و برپایی پادشاهی‌یِ الله بر زمین است. وسیله‌ای که با آن می‌توان جهاد کرد، [بسته به شرایط] می‌تواند جنگ دفاعی یا جنگ تهاجمی باشد.» [4]

در آیه‌یِ ۱۲۳ از سوره‌یِ التوبة، چنین می‌خوانیم:

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، با کافرانى که هم‏جوارتان هستند قتال کنید، و آنان باید در شما شدّت عمل و خشونت بیابند.

علامه طباطبایی، در ذیل این آیه، می‌نویسد: «در این آیه شریفه، دستور جهاد عمومى داده شده تا از هر طرف در دنیا، اسلام گسترش یابد؛ چون، وقتى مى‌فرماید: ”هر طائفه از مؤمنین باید با کفار هم‌جوار خود کارزار کنند،“ معنایش همان گسترش دادن اسلام و برقرار کردن سلطنت اسلام است بر دنیا، و بر تمامى ساکنین ربعِ مسکون.» (منبع) در دانش‌نامه‌یِ Encyclopaedia of the Holy Qur’ân، پس از نقل این آیه، چنین توضیح داده شده است: «مفسران به‌اتفاق این آیه را دعوتی عمومی به قتال با کافران (جهاد) برای گسترش دادن اسلام دانسته‌اند. این جهاد بایستی به‌شکل مرحله-به-مرحله انجام شود و از قتال با کافرانی که از نظر جغرافیایی نزدیک‌ترین هستند، آغاز گردد و به‌تدریج با [قتال با] آنانی که دورترند، تداوم یابد. تاریخ اسلام نشان می‌دهد که این دستورالعمل‌ها به‌واقع اجرا می‌شدند. … ”کافران“، در این آیه، هم شامل مشرکان می‌شود و هم شامل اهل‌کتاب، یعنی تمام کسانی که به پیام اسلام کفر می‌ورزند. به نظر می‌آید که مدارا کاملاً از بیان این آیه رخت بربسته است.» [5]

پس، در این بخش از نوشتار، نشان دادیم که جنگ تهاجمی (برای گسترش اسلام) و کشتار مخالفان اسلام (تنها به دلیل مطیع شرع اسلام نشدن‌)، بخشی قطعی از شرع این دین می‌باشد. در واقع، همان‌طور که در دانش‌نامه‌یِ اسلام، بیان شده است، می‌توان به‌درستی نتیجه گرفت که «[در شرع اسلام] جنگ و قتال امری واحب است، حتّی اگر کافران آن را شروع نکرده باشند.» [6] در قرآن نیز، در آیه‌ی ۲۱۶ از سوره‌یِ البقرة، چنین آمده است: «قتال بر شما واجب گردید، در حالی‌که برای شما ناخوشایند است.»
.

آیاتِ ۳۹ از سوره‌یِ الحج و ۱۹۰ از سوره‌یِ البقرة

همان‌طور که گفتیم، برخی از اسلام‌گرایان با استناد به دو آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الحج و ۱۹۰ از سوره‌یِ البقرة، ادعا می‌کنند که در قرآن جنگ تهاجمی برای گسترش اسلام یا حذف فیزیکی‌یِ مخالفان آن نفی شده است. این در حالی است که هیچ‌یک از این دو آیه، دلالتی بر چنین ادعایی ندارند و اگرهم می‌داشتند، با توجّه به متأخرتر بودن آیاتی چون ۵ و ۲۹ از سوره‌ی التوبة [7]، می‌بایستی آنان را حاوی احکامی منسوخ بدانیم.

آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الحج، چنین است:

به کسانی [از مؤمنان] که با آنان قتال می‌شود، اجازه[یِ قتال] داده شده است، چراکه مورد ظلم واقع شده‌اند.

مفسّران و قرآن‌پژوهان عموماً این آیه را نخستین آیه از آیاتِ قتال دانسته‌اند. در این آیه، برای نخستین‌بار در قرآن، حق قتال برای دفاع از خود، در صورت موردِ تجاوز واقع شدن، به‌رسمیت شناخته شد. البته، واضح است که به‌رسمیت شناختن حق دفاع از خود، هیچ‌گونه دلالتی بر نفی یا منع توسل به قتال و کشتار برای گسترش اسلام و نابودی کفر، ندارد. این‌که حکومت اسلامی، در مرحله‌ای از حیات خود که قدرت نظامی محدودی دارد، تنها به دفاع از آن‌چه دارد بپردازد، و بعدها با افزایش قدرتش، علاوه بر جنگ دفاعی، به جنگ‌های تهاجمی نیز روی بیاورد، امری طبیعی می‌باشد.

آیه‌یِ ۱۹۰ از سوره‌یِ البقرة نیز، چنین است:

در راهِ الله، با كسانى كه با شما قتال می‌کنند، قتال کنید و از اندازه درنگذريد، زيرا الله تجاوزكاران را دوست نمى‏دارد.

این آیه، به گفته‌یِ پاره‌ای از مفسّران و قرآن‌پژوهان، مربوط به وقایع پس از واقعه‌یِ ”صلح الحديبية“ (در سال ۶۲۸ میلادی) می‌باشد. توجّه شود که بیان این آیه به‌هیچ‌عنوان لزوماً یا صرفاً دلالتی بر وجوبِ جنگ دفاعی ندارد، بلکه از ظاهر آن چنین برمی‌آید که در آن، به مسلمانان دستور داده شده که در جنگ (چه دفاعی و چه تهاجمی) با کسانی از کافران که در شرایطِ قتال با آنان هستند، قتال کنند. طبیعتاً، چنین معنایی به‌هیچ‌عنوان محدودکننده‌ی قتال مشروع به جنگِ دفاعی نیست. علامه طباطبایی، در تفسیرِ المیزان، ذیل این آیه، چنین می‌نویسد:

معلوم است كه معناى اين كلام [= عبارتِ «الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ»] اشتراط قتال به قتال نيست، و نمى‌خواهد بفرمايد اگر قتال كردند شما هم قتال كنيد. چون، در آيه، كلمه‌یِ ”أن“ (اگر) [به این شکل که «قاتلوهم أن قاتلوكم»] به‌كار نرفته است. از سوى ديگر، قيد نامبرده احترازى هم نمى‌تواند باشد، تا معنا اين شود كه تنها با مردان قتال كنيد نه با زنان و كودكان لشكر دشمن (كه بعضى اين‌طور معنا كرده‌اند). براى اينكه، قتال با زنان و اطفال كه قدرت بر قتال ندارند، عملى بى‌معنا است؛ معنا ندارد بفرمايد، با آنان مقاتله (جنگ طرفينى) مكن. بلكه، اگر منظور اين بود، بايد بفرمايد: زنان و كودكان را مكشيد. ظاهر آيه اين است كه فعلِ «يقاتلونكم» براى حال و وصفى باشد براى اشاره و معرفى دشمن، و مراد از جمله‌یِ «الذين يقاتلونكم،» ”الذين حالهم حال القتال مع المؤمنين“ باشد، يعنى كسانى كه حالشان حال قتال با مؤمنين است. (منبع)

واضح است که کافرانی که «حالشان حالِ قتال با مؤمنين است» تنها به آن دسته از کافرانی که به دار-الإسلام تهاجم و لشکرکشی کرده‌اند، محدود نمی‌گردد. به‌عنوان نمونه، در صورتی که حکومتِ اسلامی به بخشی از سرزمین‌های کافرانِ مجاور (به‌شکل تهاجمی و به‌طوری که خودْ آغازگر جنگ باشد) لشکرکشی کند — به این هدف که اسلام بر آن‌جا مستولی شود (یعنی: به قتالِ به‌اصطلاح «فِي سَبِيلِ اللّه» اقدام کند) — آن دسته از کافرانی که به‌منظورِ دفاع از سرزمین‌شان، به جنگ با آنان برخیزند، همان کافرانی هستند که «حالشان حالِ قتال با مؤمنین» می‌باشد و لشکر اسلام باید آنان را کشتار کند؛ البته، تا آنجا که یا همه به قتل برسند، و یا مجبور به تسلیم و ذلیل شوند. (نیز، رک. البقرة ۱۹۳؛ التوبة ۱-۵، ۲۹، ۱۲۳.)

همچنین، عبارتِ «وَلاَ تَعْتَدُواْ»، در صورتی که به این معنا باشد که لشکر اسلام نباید آغازگر قتال باشد، این به‌روشنی می‌تواند به آن معنا باشد که لشگر اسلام پیش از این قبیل یورش‌ها، ابتدا باید این کافرانِ مذکور را به تسلیم (یعنی، مسلمان شدن و یا، در صورتِ لزوم، پرداختِ ذلّت‌بارِ جِزیه) دعوت کند. در صورتی که آنان نپذیرفتند و تصمیم به قتال گرفتند (که یعنی، «حالشان حالِ قتال با مؤمنین شد»)، آن‌گاه است که لشگر اسلام بایستی یورش و قتال با آنان را آغاز کنند؛ با این هدف که یا به‌کل کشته و سرکوب شوند، و یا مجبور به تسلیم و ذلیل گردند. البته، عده‌ای از مفسّران جمله‌یِ «وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» را به این معنا دانسته‌اند که قتال بایستی «فِي سَبِيلِ اللّه» (یعنی، از برای چیره‌شدن دین اسلام بر کافران) باشد، نه برای به چنگ آوردن غنیمت یا اهداف مشابه. این نیز تعبیر معقولی به نگر می‌رسد. [8]
.

نتیجه‌گیری

در این نوشتار به‌روشنی نشان دادیم که در قرآن، در آیاتی، صریحاً فرمان‌هایی آشکار به جنگِ تهاجمی (برای گسترش اسلام) و اقدام به کشتار و حذفِ فیزیکی مخالفان شرع این دین، وجود دارد. همچنین، اشاره‌های برخی از اسلام‌گرایان به برخی آیات، چون آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الحج و ۱۹۰ از سوره‌یِ البقرة، و ادعای‌شان مبنی بر این‌که در این آیات چنین اقداماتی تقبیح یا نفی شده‌اند، در اصل همراه با تحریف متن آن‌ها می‌باشد. در واقع، این قبیل ادعاها عموماً چیزی جز‌ تعابیری غلط و بی‌پایه نیستند. کلاً، این ادعا که هرگونه جنگ تهاجمی و کشتار مذهبی در شرع اسلام نفی شده است، ادعایی غلط و گراف بیش نیست و اتفاقاً، دقیقاً عکس آن صادق می‌باشد.

———————————————————–

پی‌نوشت:

[1] برطبق بیان صریح این آیه، اهل‌کتاب بایستی در برابر مسلمانان، یک اقلیت حقیر و ذلیل باشند. عبارتِ به‌کاررفته در این آیه، عبارتِ «وَهُمْ صَاغِرُونَ» می‌باشد. در واژه‌نامه‌یِ عربی-به-انگلیسی‌یِ Edward William Lane، واژه‌یِ «صَاغِر» چنین معنا شده است: «در حالتِ خواری، حقارت، ذلت،  پستی یا خفت؛ یا راضی به خواری، حقارت، یا ذلت، و ظلم، یا زیان/آسیب ‌دیدن.» در سایر منابع چون مفردات، ابن منظور و کتاب العین و نیز در مهمترین منابع تفسیر (چون طبری، رازی، زمخشری، ابن کثیر، و بیضاوی) همین معنا برای این واژه ذکر شده است. در قرآن نیز،‌ در سایر مواردی که این واژه در آن‌ها به‌کار رفته است، همین معنا دریافت می‌شود. به‌عنوان نمونه، در آیه‌یِ ۱۳ از سوره‌ی الاعراف، الله به إِبْلِیس چنین می‌گوید: «فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» که ترجمه‌‌اش به پارسی چنین می‌شود: «پس، از آن [= بهشت یا آن جایگاهِ والا] فرو-بیا! چون، تو را نرسد که در آن تکبّر کنی. پس، بیرون شو که قطعاً تو از خوارشدگان هستی.» در واقع، جایگاه اهل‌کتاب در بین مسلمانان هم، تحت سلطه‌یِ یک حکومت قرآنی/اسلامی، بایستی به‌سانِ چنین جایگاهی باشد.

[2] در این آیه و آیه‌یِ پیشین آن، چنین حکم شده است که پس از پایان یافتن ماه‌های حرام پیش‌رو (پس از صدور این حکم) و نیز قراردادهای موقتی صلح بین حکومت اسلام و دسته‌هایی از مشرکان (که به دلایل گوناگون سیاسی یا به دلایلی چون ضعف نظامی حکومت اسلام منعقد شده)، حکومت اسلام بایستی به‌طور جدّی و مستمر به حذف فیزیکی مشرکان و مخالفان اسلام بپردازد.

[3] Jurispridence in Muhammad’s Biography, by Dr. Muhammad Sa’id Ramadan al-Buti, Al Azhar, 7th edition, p 134.

[4] Ibid.

[5] Encyclopaedia of the Holy Qur’an, edited by Dr. N. K. Singh and A. R. Agwan, Copyright © Global Vision Publishing House, 1st edition (reprint 2006), Volume 1, p. 430.

[6] E. Tyan, “Jihad”, Encyclopedia of Islam, 2nd ed. (Leiden: Brill, 1965).

[7] سوره‌ی التوبة، در اواخر حکومت پیامبر اسلام، در سال‌های نهم تا دهم بعد از هجرت، نازل شده است. [*] در این سوره که در زمان اوج قدرت حکومت پیامبر اسلام بر سرزمین اعراب نازل شده است، صریحاً به جهاد ابتدایی (جنگ تهاجمی) گسترده برعلیه کافران به‌منظور گسترش قلمرو و افرایش قدرت این حکومت، فرمان داده شده است.

[*] Cf. Introduction to the Holy Qur’An, by Abd Al-Rahman Doi, Copyright © 1998 Prof. Abd Al-Rahman Doi, p. 43. Also: Ibid. 5, p. 431.

[8] البته، آیاتی نیز دربردارنده‌یِ وعده به غنیمت و افتخارآمیز بودن به‌دست آوردن آن موجودند  (مانندِ الاحزاب ۲۷؛ الفتح ۲۰).

 – مجازات روزه خواری چیست؟

هركس علنا در انظار واماكن عمومي و معابر تظاهر به عمل حرامي نمايد علاوه بر كيفر عمل به حبس از ده روز تا دو ماه يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم ميگردد و در صورتي كه مرتكب عملي شود كه نفس آن عمل داراي كيفر نمي باشد ولي عفت عمومي را جريحه دار نمايد فقط به حبس از ده روز تا دو ماه يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد . ( ماده 638) (قانون مجازات اسلامی)
مجازات روزه خواری (قانون مجازات اسلامی)
تبصره – زناني كه بدون حجاب شرعي در معابر وانظار عمومي ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه ويا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد .

 تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک)

تاریخ الرسل و الملوک که نگارش ان در سال ۳۰۲ هجری از سوی مورخ و مفسر نامی ایران زمین » محمد بن جریر طبری » پایان پذیرفت از جمله مشهورترین ، مهمترین و ارزشمندترین مجموعه های مفصل تاریخ عمومی اسلام به شمار می اید . در تاریخ طبری ، غالبا روایتها و گزارشهای مختلفی که درباره رویدادها وجود داشته ذکر شده و البته دقیقا به همین سبب است که این کتاب در مقام مقایسه با سایر کتابهای تاریخی نگاشته شده در سده های نخستین اسلامی از جامعیت افزون برخوردار است .

تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک)

آنچه روشن است ، تاریخ الرسل و الملوک طبری و شیوه نگارش روایی خاص ان موجب شد تا بیشتر علما و دانشمندانی که پس از عهد طبری به نگارش تاریخ روی اوردند ؛ تاریخ وی را سرمشق و الگو قرار دهند و تلاش کنند اثار خویش را به سبک و سیاق به کار رفته در کتاب او پدید اورند . در حقیقت ؛ شیوه مورد کابرد طبری ؛ این دانشمند نامدار مسلمان ؛ چنان مقبول نویسندگان و تاریخنگاران وافع شد که حتی قرنها بعد نیز شیوه او مورد اقبال گسترده قرار داشت. به عنوان نمونه ؛ خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی ؛ سیاستمدار و اندیشمند عهد فرمانروایی ایلخانان ؛ چهار قرن بعد از طبری ؛ برای نگارش کتاب ارزشمند خود ؛ جامع التواریخ ؛ که به تعبیر تاریخ پژوهی چون دیوید مورگان ؛ اهمیت و تاریخنگاری عصر مغول مدیون و مرهون وجود ان است از سبک طبری تاثیر پذیرفت و همچنین ؛ پژوهشگری چون جان بویل ؛ ان را دایره المعارف تاریخی خوانده و البته بزرگی چون دکتر زرین کوب از ان به عنوان عظیم ترین و جسورانه ترین طرح در تاریخ نویسی مسلمانان و نیای فراموش شده تواریخ امروز کمبریچ یاد کرده است ؛ از سیوه ای بهره جست که پیشتر طبری به کار برده بود .

تاریخ الرسل و الملوک همچنین ماخذ عمده تمام کسانی واقع شد که بعد از طبری برای تالیف تاریخ ایران و اسلام اهتمام ورزیدند . به عنوان نموه ؛ ابوعلی مسکویه رازی که اهل فلسفه و حکمت بود و تاریخ را به منزله اینه عبرت تلقی می کرد در قرن پنجم هجری برای نگارش کتاب ؛ تجارب الامم و تعاقب الهمم ؛ از تاریخ طبری بهره گرفت . عزالدین علی بن اثیر نیز در قرن هفتم هجری برای نگارش کتاب ؛ الکامل فی التاریخ ؛ که خود تاریخ عمومی مفصل و مشهوری است ؛ از تاریخ الرسل و الملوک طبری سود جست . در حقیقت ؛ منبع اصلی و مرجع عمده مورد استفاده ابن اثیر برای نگارش تاریخ سده های نخستین اسلامی ؛ تاریخ طبری ؛ بود . این نکته ای است که ابن اثیر خود در اغاز کتاب خویش به ان اساره کرده و صراحتا اذعان داشته که کتاب طبری محل رجوع و مورد اعتماد او بوده است ؛ البته نیاز به یاداوری است که ابن اثیر در ذکر روایات مختلف و گزارشهای گوناگون ؛ روش طبری را رعایت نکرده ؛ بلکه کاملترین روایت و گزارش را نگاشته یا انکه روایاتی را که به نظر او درست تر بوده یا انچه خود از منابع دیگر یافته ؛ ذکر کرده است .

تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک)

از دیگر سوی ؛ تاریخ طبری از چنان جامعیت و مقبولیتی برخوردار شد که بسیاری از تاریخنگاران را وادار کرد در سده های متمادی بر ان ذیل ها و تکمله هایی بنویسند . به عنوان نمونه ؛ ابومحمد عبدالهه بن محمد فرغانی ؛ در قرن چهارم هجری تکمله ای بر تاریخ طبری نگاشت حوادث رخ داده تا سال ۳۱۲ هجری را بیان کرد . عریب بن سعد کاتب قرطبی نیز در ذیلی که بر تاریخ طبری نوشت ؛ از حوادث رخ داده در فاصله سالهای ۳۶۵-۳۰۲ هجری یاد کرد . محمد بن عبدالملک همدانی نیز در تکمله ای که بر تاریخ طبری نگاشت و ان را تکمله تاریخ الطبری نام نها ؛ رویدادها را تا سال ۴۸۷ هجری دنبال کرد . انچه روشن است به غیر از این بزرگان ؛ تاریخنگارانی دیگر همچون ثابت بن سنان در قرن چهارم ؛ هلال بن محسن صابی و محمد بن هلال بن محسن صابی در سده پنجم ؛ محمد بن عبدالملک و نجم الدین صالح ایوبی در قرون ششم و هفتم هجری نیز تاریخ طبری را تا حوادث روزگار خود تکمیل کردند .

گفتنی است که اعتبار بسیار تاریخ الرسل و الملوک طبری سبب شد تا بسیاری از دانشمندان به تلخیص ان و همچین بسیاری دیگر از علما به ترجمه ان به زبانهای دیگر روی اورند . از جمله کسانی که به تلخیص تاریخ طبری پرداختند ؛ می توان به محمد بن سلیمان هاشمی و ابوالحسن شمشاطی اشاره کرد . در سده هفتم هجری نیز جرجیس نصرانی مشهور به مکین بن الامد ؛ تاریخ طبری را هم تلخیص و هم تکمیل کرد که البته بعدها بخشی از ان توسط ؛ ارپینوس ؛ به لاتین و از سوی ؛ وایته ؛ به فرانسه ترجمه شد .
تاریخ الرسل و الملوک طبری همچنین در روزگار فرمانروایی خاندان سامانی ؛ که به تعبیری عصر طلایی ایران بعد از اسلام از نظر توجه به علم و فرهنگ بود ؛ به دستور امیر منصور بن نوح و از سوی وزیر بادرایت و خردمند او ؛ ابوعلی محمد بن عبدالله بلعمی ؛ با حذف روایتهای مکرر و سلسله اسناد و افزودن پاره ای مطالب نوین و همچنین برخی تصرفات به پارسی ترجمه شد . نیازمند یادکردن است که در قرون ۹ و ۱۰ هجری نیز دو ترجمه به زبان ترکی از روی تاریخ بلعمی انجام گرفت .
به هرحال در اهمیت و ارزش افزون تاریخ الرسل و الملوک طبری همان بس که فردی چون ابن خلدون ؛ که دارای برداشتی متفاوت با همه تاریخنگاران پیش از خود بود و به تقریب بر همه انها نقدها و ایرادهایی روا می داشت و همچنین همواره می کوشید وقایع تاریخی را از طریق طرح و تدوین علمی و مبتنی بر اصول صحیح نقادی درک و تفسیر کند ؛ در کتابهاب مقدمه و العبر خود از محمد بن جریر طبری با احترام بسیار یاد کرده و او را به عنوان مورخ و محدث ستوده است . این ارج و احترام او برای طبری چندان بود که هنگامیکه با امیر تیمور گورکان ؛ موسس سلسله گورکانی ؛ به گفتگو و مباحثه نشست برای سندیت بخشیدن به گفتار خویش بیان داشت که « من به استناد قول طبری با شما بحث می کنم . »

آیا شرع اسلام ماهیتاً فاشیستی است؟

عبارتِ ”فاشیسم-اسلامی“ (در انگلیسی: ”Islamic Fascism“ یا ”Islamofascism“) عبارتی است که در دهه‌های اخیر توسط بسیاری از افراد برجسته (چه غربی و چه خاورمیانه‌ای) به‌کار رفته است. استعمال این عبارت در انتقادهایی که از اسلام یا از جنبش‌های اسلام‌گرا شده است، این پرسش را برای بسیاری به‌وجود آورده که آیا شرع اسلام ماهیتاً فاشیستی است؟ یا این‌که ”فاشیسم-اسلامی“ که امروزه جهان متمدّن را تهدید به نابودی می‌کند، صرفاً برآمده از برداشت‌هایی غلط از شرع اسلام یا سوءاستفاده از آن می‌باشد؟! از نظر نگارنده‌یِ این نوشتار، در عین حال که باید بپذیریم سوءاستفاده‌ها و سوءبرداشت‌هایی از شرع اسلام شده است، این‌که فاشیسم بخشی از خودِ شرع اسلام نیز هست، واقعیتی غیرقابل‌انکار می‌باشد. این مهمّ از آیات و آموزه‌های قرآنی به‌سادگی قابل‌برداشت است. در این نوشتار برآنیم تا به یک مورد از این آیات، یعنی آیه‌یِ ۱۹۳ از سوره‌یِ البقرة، بپردازیم.
.

معنای ”فاشیسم“

پیش از پرداختن به آیه‌یِ ۱۹۳ از سوره‌یِ البقرة، لازم است تا ابتدا تعریفی از ”فاشیسم“ را که مد نظر داریم، بیان کنیم. واژه‌یِ ”فاشیسم“، در واژه‌نامه‌یِ وبستر، چنین معنا شده است:

(۱) یک فلسفه، جنبش یا رژیم سیاسی که ملّت (یا کشور) یا نژاد را در رتبه‌ی بالاتری نسبت به فرد قرار می‌دهد، و طرف‌دار یا نماینده‌یِ دولتی استبدادی و متمرکز به سرکردگی‌یِ رهبری دیکتارتور می‌باشد، و نیز طرف‌دار یا اعمال‌کننده‌یِ قوانین و سیاست‌هایِ سفت‌وسختِ اقتصادی و اجتماعی، و سرکوب شدید مخالفت‌ها.

(۲)‌ گرایش به کنترلِ امور به‌صورت استبدادی یا دیکتاتوری، یا اِعمال حقیقی‌یِ آن. [1]

می‌بینیم که برمبنای این معانی، هر ایدئولوژی یا مجموعه-قوانینی را که پیروان و طرف‌دارانِ خود را به حذفِ فیزیکی و سرکوبِ مخالفان، و یا به پاکسازی‌های ایدئولوژیک از طریق اعمال زور و کشتار دعوت نماید، می‌توان به‌درستی ایدئولوژی یا مجموعه-قوانینی فاشیستی دانست.

از این‌جای این نوشتار نشان خواهیم داد که بر مبنایِ این معنا از واژه‌یِ ”فاشیسم“، آیه‌ی ۱۹۳ از سوره‌ی البقرة به‌روشنی شاهدی قاطع است مبنی بر این‌که رفتار و شیوه‌ی برخورد پیامبر اسلام با مخالفانش رفتار و شیوه‌ای فاشیستی بوده است و در نتیجه، حکومت اسلام در زمان او را بایستی حکومتی برمبنای ”فاشیسم-اسلامی“ دانست.
.

تا آن‌جا قتال کنید که فتنه‌ای نماند و دینِ غالب فقط اسلام باشد!

آیه‌ی ۱۹۳ از سوره‌ی البقرة به قرار زیر است:

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ
ترجمه: با آنان قتال کنید تا فتنه‌ای نباشد، و تا دین مخصوصِ الله باشد. پس، اگر [از فتنه‌گری] دست بردارند، دشمنی و ستم، جز بر ظالمین، روا نمی‌باشد.

(در آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌ی الأنفال نیز این عبارات به‌شکل تقریباً یکسانی تکرار شده‌اند.)

از متن این آیه، روشن است که واژه‌یِ کلیدی در آن، واژه‌یِ «فِتْنَة» می‌باشد. بنابراین، لازم است تا ابتدا معنایِ واژه‌یِ «فِتْنَة» را مشخص کنیم، و سپس ببینیم در آیاتِ ۱۹۳ از سوره‌یِ البقرة و ۳۹ از سوره‌یِ الانفال، این واژه به چه منظوری استفاده شده است.

واژه‌یِ «فِتْنَة»، در لغت، به معنای امتحان و آزمون (trial) است. «فِتْنَة» به آن‌چه که باعثِ آسیب، زیان یا گم‌راهی ‌شود و بر آدمی گران آید نیز، می‌گویند. برای این‌که دریابیم این واژه در این آیات به چه منظوری استفاده شده‌ است، بایستی به متن آن‌ها مراجعه کنیم. منظور از «فِتْنَة» در این آیات طبیعتاً از عبارتِ «حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ» (که یعنی: «تا فتنه‌ای نباشد و تا دین مخصوصِ الله باشد،») مشخّص می‌گردد. روشن است که بنابر این عبارت، تا آن موقعی که دینِ «مخصوص الله» فراگیر نشده باشد، «فتنه» پابرجاست. در نتیجه، در این آیات، ”هرآن‌چه که در مقابل «الدِّين لِلّه» قرار گیرد“ (یعنی: مانع از پیش‌رفت و چیرگی‌یِ آن شود)، از مصادیق بارزِ «فِتْنَة» به‌شمار آمده است. همان‌طور که حجت‌الاسلام قرائتی، در تفسیر نور (ذیل آیه‌یِ ۱۹۳ از سوره‌یِ البقرة)، به‌درستی بیان داشته، برطبق این آیه: «پاک‌سازی، قبل از بازسازى است. ابتدا فتنه برداشته شود تا بعد دين الهى مستقر گردد.» (منبع)

علامه طباطبایی، در تفسیرِ المیزان، ذیل آیه‌یِ ۱۹۳ از سوره‌یِ البقرة، چنین می‌نویسد:

كلمه فتنه به معنای هر عملی است كه به منظور آزمايش حال چيزی انجام گيرد، و بدين جهت است كه هم خود آزمايش را فتنه می‌گويند و هم ملازمات غالبی آن را، كه عبارت است از شدت و عذابی كه متوجه مردودين در اين آزمايش يعني گمراهان و مشركين می‌شود… كلمه‌یِ فتنه در لسان اين آيات به معنای شرک است؛ به [معنایِ] اين‌كه بتی برای خود اتخاذ كنند، و آن را بپرستند، آن‌طور كه مشركين مكه مردم را وادار به آن می‏كردند. دليل اين‌كه گفتيم فتنه به معنای شرک است، جمله‌یِ «و يكون الدين لله» است. … [آیه] مى‌فرمايد، با مشركين قتال كنيد تا زمانى كه ديگر شركى باقى نماند. (منبع)

در کتابِ بسیار ارزنده‌یِ قرآن و مفسّرانش، تألیفِ دکتر محمود ایوب، ذیل آیه‌یِ ۱۹۳، چنین آمده است: «واژه‌یِ فِتْنَة در این آیه نیز، مانند آیه‌یِ ۱۹۱، به معنای شرک است.» ایشان، در ذیل آیه‌ی ۱۹۱، ذیل عبارتِ «وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»، چنین توضیح داده‌اند: «خداوند در این آیه مشخص نمود که فتنه در ایمان (یا دور ساختن مردم از راهِ راست) که منظور شرک است، گناهِ بسیار بزرگ‌تری از کشتن مشرکان در ماه‌های حرام (که آن نیز کار حرامی است) می‌باشد.» [2]

مفسّرانی چون طبری (در تفسیرِ جامع البيان في تفسير القرآن)، زمخشری (در تفسیرِالکشاف)، فخرالدین رازی (در تفسیرِ مفاتیح الغیب)، القرطبی (در تفسیرِ الجامع لاحكام القرآن)، ابن کثیر (در تفسیرِ تفسير القرآن الكريم)، بیضاوی (در تفسیرِ انوار التنزيل واسرار التأويل)، مفسران تفسیرِ تفسیر الجلالین، شوکانی (در تفسیرِ فتح القدير)، طبرسی (درتفسیرِ مجمع البيان في تفسير القرآن)، طوسی (در تفسیرِ التبيان الجامع لعلوم القرآن)، فیض کاشانی (در تفسيرِ الصافی فی تفسير كلام الله الوافی) و آیت‌الله سيد عبدالحسين طيب (در تفسیرِ اطيب البيان في تفسير القرآن) نیز، بر طبق این آیه (یا موارد مشابه)، جملگی شرک را از مصادیقِ «فِتْنَة» دانسته‌اند.

البته، عواملی چون بت‌پرستی‌، و نیز مخالفت‌ها و مبارزاتِ اعراب با حکومتِ محمّد، اصلی‌ترین موانع برای گسترش سراسری‌یِ حاکمیت شرع اسلام در زمانِ به‌اصطلاح نزول این آیات در عربستان بودند. پس، بایستی ”منظورِ اولیّه“ از «فِتْنَة» در این آیات را همان بت‌پرستی‌یِ اعراب در زمان صدر اسلام و سرسختی‌های‌ِشان در مقابل دعوت و حکومت محمّد دانست. با این وجود، همان‌طور که نشان دادیم، بیان کلّی‌یِ آیه تنها به فتنه بودن شرک و مخالفت‌های اعراب در صدر اسلام خلاصه نمی‌شود. بلکه، به‌عنوان نمونه، جنبش‌های سیاسی/اجتماعی‌یِ طرف‌دارِ سکولاریسم و حقوق‌بشر نیز که طبیعتاً مانع از گسترش و چیرگی‌یِ حاکمیت شرعِ اسلام بر انسان‌ها می‌شوند، برمبنای این منطق قرآن، امروزه مصادیقی از «فتنه» به‌شمار می‌آیند و حکومت اسلام شرعاً موظّف است تا با قتال، یا با شدیدترین برخورد ممکن، در راستایِ نابودی‌شان اقدام نماید.
.

رفتار فاشیستی‌یِ پیامبر اسلام با مخالفانِ مغلوبش

آیه‌ی ۱۹۳ از سوره‌یِ البقرة ظاهراً در جریان فتح مکّه (که مهم‌ترین پیروزی‌یِ پیامبر اسلام در زمان حکومتش بود) به‌اصطلاح نازل شده است. همان‌طور که دیدیم، این آیه دلالت دارد بر این‌که سپاهیان اسلام پس از به‌اصطلاح نزول آن، موظّف بودند تا با هرکسی از مشرکان مکّه که حاضر به پذیرش دین اسلام نمی‌شد، قتال کنند تا آن کس یا به قتل برسد یا حاضر به پذیرش اسلام شود. در نتیجه، این آیه به‌روشنی گواهی قاطع است مبنی بر این‌که پیامبر اسلام، آن‌هنگام که حکومتِ خود را در جای‌گاهی دید که می‌شود با آن بر دشمنانش غلبه‌یِ کامل پیدا کرد، دیگر هیچ‌گونه مخالفتی را تاب نیاورد و فرمان و جوازِ قتل تمام افرادی (از مردمان مکّه) را که حاضر به پذیرش او به‌عنوان ”رسول الله“ نبودند، صادر نمود. علامه طباطبایی، در تفسیرش ذیل این آیه، به حدیث بسیار مشهور و معتبری اشاره نموده است که منظور قرآن را به‌زیبایی تأیید نموده است:

براى ما نقل کرده‌اند که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مى‌فرمود: «خداى تعالى مرا مأمور نموده تا با مردم قتال کنم، و این قتال را ادامه دهم تا همه بگویند: ”لا اله الا الله.“ حال اگر از دشمنى و کفر دست برداشتند، ما نیز از دشمنى دست بر مى‌داریم، مگر از دشمنى با ستمکاران.» و مى‌گوید، مراد از ستمکاران کسانى‌اند که از گفتنِ ”لا اله الا الله“ خوددارى مى‌کنند، که قتال را با آنان ادامه باید داد، تا اعتراف کنند.

این روایت از روایات بسیار مشهوری است که در صحیحین [3] و سایر منابع روایی به کرّات نقل شده است. در بسیاری از مهم‌ترین منابع تفسیر نیز این روایت نقل شده است. برخی از این منابع تفسیر، به این قرارند: جامع البيان في تفسير القرآن (تألیفِ طبری)، الجامع لاحكام القرآن(تألیفِ قرطبی)، تفسير القرآن الكريم (تألیفِ ابن کثیر)، الدر المنثور في التفسير بالمأثور (تألیفِ سیوطی). (البته، در برخی از روایات، پیامبر اسلام، علاوه بر تحمیل توحید بر مردم، تحمیل نماز خواندن و زکات دادن بر مردم را نیز بخشی از مأموریت خویش دانسته است.) یک روایت مشهور دیگری که در منابع تفسیری، ذیل این آیه یا آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الإنفال، نقل شده است، ‌روایتِ‌ «لا يجتمع دينان في جزيرة العرب» – که یعنی: «در جزيرة العرب بیش از یک دین جمع نمی‌شود.» – می‌باشد (به‌عنوان نمونه، رک. تفسیرِ التفسیر الکبیر، تألیفِ فخرالدین رازی).

البته، آیات دیگری هم در قرآن هستند که حاوی‌یِ فرمان به نابودی‌یِ کافران می‌باشند. دسته‌ای از این آیات چندی بعد از این آیه و در زمانی که حکومت محمد کنترل کامل مکّه را به‌دست گرفته بود و در اوج قدرت خود قرار داشت (یعنی در سال‌های نهم تا دهم هجری)، به‌اصطلاح نازل شده‌اند (مانندِ آیاتِ ۴-۵ و ۲۹ از سوره‌یِ التوبة). آن‌چه از این آیات به‌طور قطع دریافت می‌شود، آن است که پیامبر اسلام تنها به کشتار سراسری‌یِ مشرکان مکّه قانع نشد، بلکه کشتار تمام مشرکان جزیرة العرب را که حاضر به اسلام آوردن و مطیع شرع اسلام شدن نبودند، خواستار بود. او در پی‌یِ سرکوب سراسری‌یِ اهل‌کتابی که در مناطق تحت سلطه او می‌زیستند، نیز بود و وجود آن‌ها تنها هنگامی برایش قابل‌تحمل می‌گردید که به اقلیتی ذلیل، پست و مطیع تبدیل شده باشند. [4] روشن است که چنین رفتاری با مخالفان و دگراندیشان، فاشیستی و شیوه‌یِ حکم‌رانی ”ظالمین“ و مستبدان می‌باشد. البته، این حاکم مستبد و خون‌ریز همان به‌اصطلاح پیامبری است که در سال‌های نخستین هجری — یعنی، زمانی که هنوز دولتش به قدرت چندانی دست نیافته بود — هرگونه اعمال إکراه در امر دین را تقبیح کرد و حقانیتِ دین خود را چنان واضح و آشکار معرفی نمود که برای نشر و گسترش آن اصلاً نیازی به اعمال جبر و قتل نیست. [5]

آن‌چه اسلام‌گرایان در پاسخ به چنین نقدهایی معمولاً اظهار می‌دارند، این است که مشرکان مکّه انسان‌های ستم‌گر و مستبدی بودند. فرمان به کشتار سراسری‌یِ مشرکان در واقع اقدامی بود برعلیه ستم‌ها، تجاوزات و عدم مدارایی که آنان در حقّ مسلمانان روا داشتند. در پاسخ به چنین توجیهی می‌توان به‌درستی خاطرنشان نمود که اتفاقاً بسیاری از قدرت‌های فاشیستی که در طول تاریخ ظهور نموده‌اند (حکومت‌های کسانی چون هیتلر یا حکومت کمونیستی‌یِ شوروی در زمان استالین) قدرت‌هایی بودند برآمده از فجایع اجتماعی، و یا در ابتدا پاسخی بودند به ستم‌ها و استبدادِ رژیم‌هایی که جانشین‌شان شدند. واضح است که ستم‌ها و استبداد رژیم‌های گذشته، فجایع و جنایاتِ این حکومت‌های فاشیستی را توجیه نمی‌کنند. به همین سان، برفرض هم که مشرکان مکّه در زمانِ قدرت‌مندی‌شان، مانندِ محمّد، خون کسانی را که حاضر به پرستشِ بت‌های‌ِشان نبودند، مباح می‌شمردند، حتّی در این‌صورت نیز، قتل‌ها و سرکوب‌های خونین و ایدئوژیکی که حکومت اسلام در زمان صدر اسلام مرتکب شده است، اخلاقاً موجه به نظر نمی‌رسند. به عبارتِ دیگر، فرامینی که در قرآن، در جریان و پس از فتح مکّه، در حق کافران صادر شده‌اند، در هرحال غیراخلاقی و فاشیستی به نظر می‌رسند. این فرامین حتّی با برخی از اصولی که در خودِ قرآن، در مراحل ابتدایی‌تر حکومتِ اسلام، وضع شده‌اند، نیز متناقض هستند.
.

نتیجه‌گیری

در این نوشتار به‌روشنی نشان دادیم که در قرآن گواهی‌هایی وجود دارند مبنی بر این‌که پیامبر اسلام، پس از آن‌که خود را در جای‌گاهی یافت که توان غلبه بر مشرکان مکّه (و متعاقباً، بر تمام مشرکان و اهل‌کتابِ ساکن در جزیرة العرب) را به او می‌داد، هرآن‌چه را که در مقابل بسط حکومتش و چیرگی‌یِ شرع اسلام قرار می‌گرفت، از مصادیق «فتنة» به‌شمار می‌آورد. این واقعیّت البته، به‌خودی‌ِخود نماینده‌یِ نقطه‌یِ ضعف در شخصیت پیامبر اسلام یا ویژگی‌یی منفی در شرع اسلام نیست. امّا، موضوع آن است که قرآن تنها به این بسنده ننموده، بلکه همان‌طور که در این نوشتار نشان دادیم، در آیاتی چون آیه‌یِ ۱۹۳ از سوره‌ی البقرة، قتال با فتنه‌گران، و کشتار و سرکوب کافران شیوه‌هایی تجویزشده از سویِ الله به‌شمار آمده‌اند و مؤمنان به تحمیل شرع اسلام بر کافران، از طریق سرکوب و جنگ‌افروزی، دعوت شده‌اند. در نتیجه، بر مبنای تعریفی از فاشیسم که در ابتدای این نوشتار ارائه دادیم، چاره‌ای نیست جز این‌که بپذیریم که حکومت اسلام در زمان حکم‌رانی‌یِ پیامبر اسلام حکومتی فاشیستی به سرکردگی‌یِ رهبری کاریزماتیک و مستبد بوده است.

———————————————————-

پی‌نوشت:

[1] Merriam-Webster’s collegiate dictionary, Copyright © 2004 by Merriam-Webster Incorporated, Entry: fas·cism (p. 455).

[2] Dr. Mahmoud Ayoub, The Qur’an and its interpreters, Copyright © 1984 State University of New York, Volume 1, p. 201.

[3] صحیح البخاری جلدِ ۱: کتابِ ۲، ص ۲۵، شماره‌یِ ۲۴ (راوی: عبدالله بن عمر)؛ کتابِ ۸، ص ۲۳۴، شماره‌یِ ۳۸۷ (راوی: أنس بن مالک)؛
صحیح مسلم، جلدِ ۱، فصل ۹، ص‌ص ۱۶-۱۷: شماره‌یِ ۲۹ (راوی: ابو هریره)؛ شماره‌یِ ۳۰ (راوی: ابو هریره)؛ شماره‌یِ ۳۲ (راوی جابر)؛ شماره‌یِ ۳۳ (راوی: عبدالله بن عمر).

Muhammad Muhsin Khan, The Translation of Meanings of Sahih Al-Bukhari, 3rd edition, Copyright © M.A. QAZI 1976. Sahih Muslim, rendered into English by ‘Abdul Hamid Siddiqi, Copyright © Sh. Muhammad Ashraf, Lahore.

[4] برای توضیحاتِ بیشتر، به این نوشتار مراجعه شود: آیا در شرع اسلام قتل و جنگِ مذهبی تهاجمی نفی شده است؟

[5] برای توضیحاتِ بیشتر، به این نوشتار مراجعه شود: اثباتِ حقّ نبودنِ‌ اسلام از طریق قرآن

من که نفهمیدم قبله کدام طرف است با دیدن این عکس ها شما چی ؟

 

16_9002241669_L600 106 182339_986 307655_269103949788118_1611973511_n 528662_409011352464043_260305424001304_1280080_89099473_n mosq@@ pc4d58ef87caf91484b4e08e078662ad3e_68210_350

دين ارثی


سالها در گوشمان فرو کرده بودند خواندن قرآن ثواب دارد.حتي نگاه کردن به خطوط قرآن
ازديد دکانداران دين ثواب اخروي داشت. خواندن قرآن به عربي ثواب بيشتري از ديد اين ملايان دارد. چون نمي فهمي
چه گفته و ندانسته آن را به فرزندان خود منتقل ميكني و به عبارتي دينت را براي او هم به ارث مي گذاري. اما چرا يك
بار يكي از اينان نگفتند خواندن کتابي را که چيزي از آن نمي فهمي نمي تواند تو را بهره مند سازد؟ نتيجه يك عمر
تحميق کردن مردم اين شده که وقتي در باره بعضي از آيات قران با همان هايي که عمرشان را در کلاسهاي روضه و
روخواني قرآن سپري کرده اند.صحبت ميكنيم. به کلي اظهار بي اطلاعي مي کنند.بعضي مي گويند امكان ندارد چنين
چيزي در قرآن باشد.اما وقتي آيه مورد نظر را جلوي رويشان مي گشايي اينبار در صدد انكار بر مي آيند.و مي گويند
قرآن احتياج به تفسير دارد.از ظاهر آيات نمي توان به معني واقعي آن پي برد.وقتي به آنها براي مثال مي گوييم.آيه
23 سوره نسا ميگويد نكاح زنان شوهردار بر شما حرام شد به جز آنهايي که در جنگ به اسارت گرفتيد.اين آيه چه
تاويلي جز معني ظاهري مي تواند داشته باشد؟ در باره شان نزول آياتي از اين قبيل با آنها سخن مي گوييم .مثلا» اين
آيه در زماني نازل شد که اکثر زنان به اسارت گرفته شده در يكي از جنگها زنان شوهر دار بودند.و جنگجويان از
حضرت محمد آسب تكليف کردند.و ايشان بلا فاصله با خدا مشورت آردند .و خدا اين آيه را براي راحتي سربازان محمد
وحي کرد.باز اين ذهن تخدير شده
ها درصدد انكار بر مي آيند.و مي گويند در اين مرحله زن از مالكيت شوهر خود درآمده و به ملكيت کسي که اسيرش
کرده در مي آيد.به آنها مي گوييم با اين حساب عراقيها که در اوايل جنگ در بعضي نقاط جنگي به زنان تجاوز کردند
طبق اين آيه قرآن نوش جانشان.اگر چنين رفتاري با زن خودت ميشد چه ميكردي .اينبار سكوت.در مورد همه آياتي که
شخصيت حضرت محمد را زير سوال مي برد باز همين روش را در پيش مي گيرند.در نهايت مي گويند من اطلاع ندارم
به کسي که بيشتر مي داند رجوع آن.معلوم نيست کسي که بيشتر مي داند کجاست.بعضي مي گويند تفسير فلان آقا خوب
نيست به تفسير بهمان مراجعه آن.اگر قرآن کتاب هدايت است چرا بايد طوري باشد که هر کس از آن يك برداشتي داشته
باشد.تاويل چه کساني را بايد قبول کنم.آيا بايد به مجتهدي که خود قدرت تجزيه و تحليل ندارد و اين قدر احمق هست که
پاکي آب را به حجمش مي داند نه به ميكرب آن.و مي گويد اگر چيز نجسي را در آب کر بشويند اگر رنگ و مزه آب
تغيير نكند .آب کر پاك است و قابل استفاده.اين مجتهد که عقلش اينقدر کار نمي کند که بفهمد کسي که چيز نجسي را در
آبي شسته هرگز رغبت نخواهد کرد براي بار دوم آب را بچشد تا بداند آب پاك باقي مانده يا خير.حال انتظار داريد چنين
شخصي براي من مبهمات قرآن را بشكافد.پر واضح است که چنين شخصي با چنيين ذهن روشن چه مزخرفاتي تحويل
من خواهد داد آنچه در اين مقاله مد نظر من است اين است که از جوانان عزيزي که سازنده ايران فردا هستند خواهش
کنم قرآن را يك بار هم که شده به فارسي بخوانند. و خواندن آن را به ديگران هم توصيه آنند.اما خواندن گذرا هم کافي
نيست.آن را براي خود تجزيه و تحليل کنيد .هيچ وقت هم در صدد توجيه بر نياييد.تا به ياري شما دکانداران دين کاسه و
کوزه هاشان را جمع آنند.
چيزي که در اولين لحظات خواندن قرآن متوجه ميشويم عدم انسجام آيه هاي قرآن هست.مي گويند قرآن آيه به آيه
نازل شده پس معيار سوره بندي بر چه اساسيست.در يك سوره هم ميتواني درباره احكام حج بخواني هم افسانه موسي
هم داستان خلقت آدم.ديگر اينكه بسياري از مطالب تكراري است .مثل اينكه نويسنده قرآن فراموش مي کرده که براي
مثال داستان موسي و قوم لوط و……ده بار ديگر هم گفته است.بر اين اساس اين نكته در ذهن خواننده خطور مي کند
که نويسنده قرآن ذهني مغشوش داشته است.طبق گفته عايشه زماني که وحي بر پيغمبر نازل مي شد
حضرت دچار تكان هاي شديدي ميشد.ما (زنان پيغمبر)ردايش را بر رويش ميكشيديم.و زمانيكه اين حالت بر طرف مي
شد بر پيشاني ايشان عرق نشسته بود.بعد ابراز مي داشت که وحي بر او نازل شده است(رجوع کنيد به کتاب عايشه بعد
از مرگ پيغمبر).اما اين حالات بيشتر يك انسان غشي را در ذهن تداعي مي کند.چرا که خيلي اوقات وقتي در بين جمع
يارانش بود بر حسب احتياج وحي بر او نازل مي شد. اما گزارشي در مورد اين تقلا داده نشده.بعضي توجيه مي کنند که
وحي سنگين هست.وحي از طريق جبرئيل بر محمد نازل مي شد .چرا اگر تحمل وحي بسيار سنگين هست چنين گزارش
هايي در رابطه با حضرت موسي که خدا با صوت خود با او سخن مي گفت داده نشده.چرا در بين پيامبران تنها محمد
چند بار اقدام به خودکشي کرد (طبق آنچه در حديث صحيح بخاري گفته شده).طبق اين احاديث محمد
از سلامت رواني چنداني بر خوردار نبوده.چنين گزارشهايي در رابطه با هيچ پيغمبري داده نشده.
خواندن علت شان نزول بسياري از آيات ما را متوجه شخصيت نا متعادل حضرت محمد مي سازد.تا جايي که آيشه به
پيغمبر مي گويد به نظر مي رسد خداي تو آماده است تا هر لحظه خواسته هاي ترا اجابت کند.در زماني که اسيران همه
زنان شوهر دار هستند آيه اي نازل مي شود که زنان شوهر داري که در جنگ به اسارت گرفته شدند بر جنگجويان
حلال مي شود.در جايي که ازدواج با زن مطلقه پسر خوانده حرام است .آيه اي نازل شده و اين ازدواج را براي محمد
قانوني مي کند.در وقتي که مردم از انفال سوال مي کنند(انفال يغني غنايمي که بدون جنگ از دشمنان به دست مي آيد و
زمين هاي خراب بي مالك معادن بيشه ها…خلاصه هر چيز بي رنج مردم بدست آمده باشد.)بلا فاصله آيه اي نازل مي
شود که بگو انفال مخصوص خدا و پيامبرش مي باشد.در زمانيكه نوبت زنانش را رعايت نمي کند و زنانش ابراز نار
ضايتي مي کنند .آيه نازل مي شود که لازم نيست نوبت زنانت را رعايت کني .هر وقت خواستي هر کدام را پيش بكش و
ديگري را پس بزن.معلوم نيست خدا چگونه به پيامبرش که بايد الگوي رعايت عدالت بين زنانش باشد چنين مجوز
هايي مي دهد .اما مردان ديگر به شرط رعايت انصاف مي توانند 4 زن اختيار کنند.معلوم نيست چگونه وقتي پيامبر
خدا نتوانسته انصاف را رعايت کند مردان معمولي چگونه مي توانند از پيامبر خدا بهتر باشند
از اينها که بگذريم- چگونه مي توانيد مدعي شويد که قران دستكاري نشده است.زمانيكه که قرآن توسط عثمان جمع
اوري شد چند نفر از حافظان وحي مرده بودند.از طرفي وقتي قران گردآوري شد بقيه قران ها سوزانده شدند و قراني
که در حال حاضر باقيست تنها قران به جا مانده است.مگر بقيه قرآن ها داراي چه محتوياتي بودند که بايد سوزانده مي
شدند.عايشه تنها کسي بود که تمامي قرآن را يكجا از بر داشت.ديگر حافظان وحي هر کدام فقط پاره اي از قرآن را از
حفظ داشتند.اما عثمان در گرد هم آيي تدوين قران او را دعوت نكرد.بعد ها عايشه علت شرآت در توطئه قتل عثمان را
همين عنوان کرد که عثمان چون مي دانست من همه قران را مي دانم مرا دعوت نكرد تا به را حتي بتواند در آن دخل و
تصرف کند.(رجوع کنيد به کتاب عايشه بعد از مرگ پيغمبر)
عمر گفت هيچ کدام از شما نگويد.که من همهُ قرآن را کسب کردم بلكه بگويد آنچه کسب کردم کامل است.چگونه مي
( دانيد که همهُ قرآن را کسب کرديد(اطقان بخش 3 ص 72
در همين صفحه از کتاب نوشته شده که عايشه گفت سورهُ احزاب در زمان محمد 200 آيه بود اما در زمان عثمان به
73 آيه تقليل پيدا کرد.
علت نبودن بسم الله الرحمن ارحيم در ابتداي سورهُ توبه نيز به اين علت است که در حدود 157 آيه از ابتداي اين سوره
حذف شده..در صفحه 184 کتاب اطقان مي خوانيم که در نسخه اي از قرآن که در دست ابن مسعود بود در سورهُ توبه
بسم الرحمن الرحيم وجود داشته است. ودر همين صفحه ذکر شده که سورهُ توبه به بلندي سورهُ بقره بوده است
در زمان جمع آوري قرآن براي هر آيه 2 شاهد بايد گواهي مي دادند.اما آخرين آيه سورهُ توبه را فقط خزيمه مي دانست
اما زيد گفت اين آيه را ثبت آنيد چون پيامبر گفت شهادت خزيمه برابر است با شهادت دو نفر.اما وقتي عمر آيه اي از
احزاب را که در مورد سنگسار زن و مرد زناکار است قرائت کرد چون تنها کسي بود که اين آيه را ثبت کرده بود از او
پذيرفته نشد.(ص 75 کتاب اطقان)قسمتي از آيه که مربوط به شير دادن و همينطور در بارهُ سنگسار است و در اختيار
(236- عايشه بود در روز به خاك سپاري محمد توسط يك بز خورده شد(اطقان.جلد 8 بخش 2 ص 235
در اينجا سوالاتي را که در رابطه با بسياري از سوره هاي قرآن برايم پيش آمده مطرح ميكنم .شايد اين سوالات براي
شما هم مطرح شده باشد.
سوره بقره:
آيه 5 سوره بقره مي گويد کافران را يكسان است بترساني يا نترساني ايمان نخواهند آورد.ودر ادامه اين آيه ميگويد
قهرخدا بر دلها و گوشها و چشمهاي آنها مهر نهاده تا فهم حقايق الهي را نكنند
و ايشان را در قيامت عذابي سخت خواهد بود.
طبق اين آيه ظهور پيامبران کاري بيهوده و عبث مي باشد.حال با اين مهري که خود خدا بر فهمشان زده معلوم نيست
به چه جرمي بايد به جهنم بروند.در آيه 9 همين سوره گفته شده دلهاي آنها مريض است پس خدا بر مرض ايشان
بيفزايد.چرا اين خداي مهربان به جاي اينكه مريض خودش را خوب کند او را مريض تر مي کند.
در آيه 28 همين سوره مي گويد: او خدايي است که همه موجودات زمين را براي شما خلق کرد پس از آن به خلقت
آسمان نظر گماشت و هفت آسمان را بر فراز يكديگر برافراشت و او به همه چيز داناست.اگر همه موجودات براي
انسان خلق شدند.موجوداتي که ميليونها سال قبل از خلقت انسان نسلشان منقرض شده بود براي چه خلق شدند. از
طرفي انسان جوانترين مخلوق مي باشد چگونه موجودات ديگر ميليونها و شايد ميلياردها سال زودتر براي او آفريده
شدند .و آيا خلقت زمين قبل از خلقت آسمان است .کرات و سياراتي بسيار بسيار آهن تر از زمين در آهكشانها وجود
دارد که عمر زمين نسبت به آنها بسيار جوان است.و هيچ فضا نوردي نگفته که آسمان هفت طبقه است.
در آيه 29 همين سوره مي گويد:به ياد ار آنگاه ه پروردگار فرشتگان را فرمود من در زمين خليفه اي خواهم
گماشت.گفتند آيا آساني خواهي گماشت که در زمين فساد کنند و خونها ريزند و حال آنكه ما خود ترا تسبيح و تقديس
مي کنيم خداوند فرمود من چيزي مي دانم که شما نمي دانيد.
در ادامه ميگويد خدا اسما را به انسان ياد داد .سپس به فرشتگان گفت اگر در دعوي خود صادقيد اسما را بيان
کنيد .گفتند جز آنچه به ما آموختهاي چيز ديگري نميدانيم.اما آدم حقايق اسما را براي ملائك گفت سپس خدا به
فرشتگان گفت اکنون دانستيد که من بر غيب آسمانها و زمين دانا وبر آنچه آشكار و پنهان مي سازيد آگاهم
چگونه فرشتگان قبل از خلق انسان از آينده خبر داشتند و مي دانستند که بشر بر روي زمين به فساد خواهد
پرداخت.اما از اسما بي اطلاع بودند.مگر نه اينكه فرشتگان از مجردات هستند و در نهايت کمال خود خلق شده اند. پس
اين نقصان ندانستن اسما از کجاست.مگر قرار نيست که فرشتگان مطيع امر خدا باشند چگونه به خود اجازه دادند
روي حرف خدا حرف بزنند. و چگونه خدا در جايي که فرشتگان حضور ندارند اسما را به آدم مي آموزد.تا وقتي در
حضورشان از او سوال مي کند.شرمنده ناداني انسان نشود.يادم ميآيد وقتي زبانكده مي رفتم معلمي آمريكايي داشتيم که
قبل از امتحان جواب همه سوالها را به ما ميداد.تا مدير زبانكده فكر آند که معلم خوبي بوده که سطح نمره شاکردانش
بالاست.اگر گاهي مدير زبانكده به کلاس سر ميزد درس روز قبل را که تمام سوالاتش را جواب داده بود تكرار
ميكرد.وقتي خدا خودش اسما را به انسان ياد داده چگونه مي تواند مباهات کند و بگويد اکنون دانستيد که من بر غيب
آسمان ها و زمين دانا هستم.
چون اگر اين اسما را به فرشتگان آموخته بود آنها نيز از عهده جواب بر مي آمدند.
چرا خدا امر ميكند به غير خدا سجده نكنيد اما حرف خودش را نقض مي کند و فرشتگان را مجبور به سجده بر انسان
مي کند.خدا در قران گفته هر کس به اندازه ذره اي خوبي يا بدي کند جزاي آن را خواهد ديد.چگونه خدا سالها عبادت
شيطان را ناديده مي گيرد .و جهنم ابدي را فقط به دليل يك نا فرماني جايگاه او مي سازد.اگر شيطان فرشته بود چگونه
گناه نا فرماني خدا را انجام داد.در هيچ جاي قران گفته نشده که به جنها گفته شد بر انسان سجده کنيد .بلكه در همه جا
گفته شده خدا به فرشتگان گفت بر انسان سجده کنيد.اگر شيطان از آتش است چگونه در آتش خواهد سوخت.شيطان در
ازلي و ابدي بودن خود را با خدا شريك مي سازد چون از خدا مهلت خواست تا قيامت به او فرصت دهد و خدا
پذيرفت.اما قدرت نفوذ کلامش از خدا بيشتر بود.چون خدا به انسان گفت از اين ميوه نخور اما انسان نا فرماني کرد و
خورد.اما شيطان گفت بخور و خورد.قدرت نفوذ کلام آدام يك بيشتر بوده است؟.شيطان از خدا مهربان تر است.چون او
به فريب همه انسان ها مي کوشد.اما خدا بين بندگانش فرق مي گذارد.در خيلي از جا هاي قرآن گفته شده خدا هر که را
بخواهد هدايت مي کند و هر که را نخواهد گمراه مي کند. خدا مرد را بر زن برتري داده.نمونه اين تبعيض ها در قران
بسيار است که به موقع به آنها خواهيم پرداخت. گفته شده که شيطان از جنس آتش است و همينطور گفته شده او در
بارگاه خدا بود و به سبب نا فرماني خدا از بارگاه خدا رانده شد و به بهشت آمد تا به فريب انسان بكوشد. اگر آتش
عنصري مادي است چگونه چيزي با خواص مادي در بارگاه خدا بود.مگر خدا جا و مكان اشغال مي کند.؟ .چرا نوع
انسان به خاطر نافرماني جدش بايد در رنج باشد.آيا آدم و حوا از يكنواختي بهشت به ستوه نيامده بودند.آيا تنوع طلبي
آنها را به نافرماني وا نداشت.مي گويند پس از خوردن ميوه ممنوعه بود که انسان به هشياري دست يافت.و ابتدا خود
را با برگ درختان پوشاند.چرا خدا از آگاه شدن انسان بيم داشت.در ابتداي اين سوره ديديم که خدا گفت.خدا زمين را
خلق کرد و سپس به خلق آسمان ها پرداخت.هر چند که از نظر علمي اين آيه نمي تواند درست باشد.اما اگر بنا بود
انسان در بهشت زندگي کند.براي چه قبل از آن زمين را خلق کرد.وقتي بنا بود انسان در بهشت زندکي کند.ديگر لازم
نبود.زمين و هر چه در آسمانها و زمين هست .از جمله حيوانات منقرض شده مثل دايناسورها براي او خلق شود.چرا
خدا فقط دو انسان خلق کرد که نسل انسان حرام زاده باشد.
آيه 46 سوره بقره:باز در اين سوره نمونه اي از تبعيض خدا را شاهد مي شويم(اي بني اسرائيل ياد کنيد از نعمت هايي
که به شما عطا کردم و شما را بر عالميان برتري دادم).مگر ما آفريده يك خدا نيستيم چرا بني اسرائيل را بر عالميان
برتري داد.
آيه 48 سوره بقره مي گويد(و به ياد آريدهنگامي که شما را از ستم فرعونيان نجات داديم.که از آنها سخت در شكنجه
بوديد.تا به حدي که پسران شما را کشته و زنانتان را نگاه مي داشتند و اين بلا و امتحاني بزرگ بود.)يك ممتحن در چه
زماني امتحان ميگيرد.اگر خدا به اعمال ما آگاه است امتحان براي چيست.و اگر امتحان خدا با امتحان بشر قابل قياس
نيست.و به قول مفسرين وسيله اي براي ظهور و شكوفايي نيرو هاي بالقوه بشري است.آيا اگر من از امتحان سر بلند
بيرون نيايم غير از اين است که امتحان با تواناييهاي من سازگاري نداشته.از طرفي خودم نيز از امتحاني که در آن
شرکت داشتم بي اطلاع بودم؟ چه منصفانه هست اين آزمايش.و طبق اين آيه که ستم فرعونيان بلا و امتحان بزگي
بود.مي توان نتيجه گيري کرد.که خود خدا فرعون را براي آزمايش قوم يهود مامور شكنجه آنان کرد.بنا براين فرعون
از طرفي مامور خدا براي آزمايش مي شود و از طرف ديگر مورد قهر خدا قرار ميگيرد.
آيه 53 سوره بقره مي گويد(و ياد کنيدموقعي را که موسي به قوم خود گفت:اي قوم شما از جهالت گوساله پرست
شديد.و به نفس خود ستم کرديد.اکنون به سوي خدا بازگرديد.و به کيفر جهالت خود به آشتن يكديگر تيغ برکشيد.اين به
پيشگاه خدا بهترين کفاره عمل شماست.آنگاه از شما در گذشت و توبه شما را پذيرفت که خدا بسيار توبه پذير و
مهربان است.)دقت کنيد کفاره جهالت را که گفته شده بهترين کفاره هست چه عمل انساني است.کشيدن تيغ بر يكديگر
آيه 54 سوره بقره مي گويد(به ياد آريد وقتي که گفتيد اي موسي ما به تو ايمان نمي آوريم مگر آنكه خدا را آشكارا
ببينيم پس صاعقه اي سوزان بر شما فرود آمد و آن را به چشم خود مشا هده آرديد)چگونه خداي ناديدني که گفته شده
در قيامت هم نمي توان خدا را ديد براي قوم بني اسرائيل ديدني مي شودوجسميت مي يابد.خدايي که تغيير پذير باشد
نمي تواند خدا باشد.شما مسلمان ها با داشتن چنين آيه اي چگونه مي توانيد با اين گفته مسيحيان که عيسي پسر
خداست به مخالفت بر خيزيد.
آيه 62 سوره بقره ميگويد(و اي بني اسرائيل ياد آريد وقتي که از شما پيمان گرفتيم وکوه طور را بر بالاي سر شما فرا
داشتيم ودستور داديم که احكام تورات را با عقيده محكم پيروي آنيد و پيوسته آن را در نظر بگيريد باشد که رستگار
شويد)
طبق اين آيه برافراشته شدن کوه طور بعد از گرفتن پيمان از بني اسرائيل است.لازم به توضيح نيست که چقدر اين آيه
از حقايق علمي بدور است.و اگر منظور از بر افراشتن کوه طور در ابتداي خلقت است.آوردن اين جمله پس از گرفتن
پيمان از بني اسرائيل چيزي به جز هذيان گويي و حرف بي ربط زدن نويسندهُ قرآن تد اعي نمي آند.
آيه 64 همين سوره مي گويد.محققا» دانستيد جماعتي از شما که حرمت روز شنبه را نگه نداشتند آنان را مسخ آرديم
و گفتيم بوزينه شويد
بوزينه شدن جزاي کسي است که در روز شنبه به خاطر نياز› به ماهيگيري پرداخته است.مثل اينكه در روز شنبه
حرمت تنبلي و گرسنگي آشيدن در زمانيكه وسايل تفريحي براي روزهاي تعطيل به اندازهُ اين دوران نبوده است› نزد خدا
بيشتر از کسب معاش و بهره مندي از اوقات فراغت است
آيه 66 تا 73 همه در رابطه با چگونگي گاو قرباني است که خداوند دستور ذبح آن را داده است.
رنگ› پيري› جواني› چاقي و يا لاغري اين گاو براي خدا حائز اهميت است.آيا خدا نمي توانست کشته را بدون در
خواست يك قرباني زنده کند.و آيا اگر اين گاو زرد نبود.لاغر بود و پير چه لطمه اي به قدرت خدا ميزد.اصلأ چرا خدا
بايد تقاضاي قرباني بكند.
در آيه 101 مي گويد(و ديوان به مردم چيزي که ميان زن وشوهرها جدايي افكند مي آموختند و زيان نمي رسانيدند به
کسي مگر آنكه خدا بخواهد.و چيزي که مي آموختند زيان مي رسانيد و سود نمي بخشيد.و در آيه 104 مي گويد ليكن
خدا به فضل و رحمت خودهر که را بخواهد مخصوص مي گرداند.) چيزي آه در اين آيه مورد نظر هست اين است که
به موجودات خيالي نظير ديو موجوديت مي بخشد.و از طرف ديگر متذکر مي شود که اين ديوان فقط با خواست خدا
زيان مي رساندند. اين چه خدايي است که به ديوان مجوز زيان رساندن مي دهد و همينطور آيه اي نظير آيه 104 اين
مسئله را در ذهن تداعي مي کند که افرادي که مخصوص گشته اند به واسطه فضل خدا مخصوص گشته اند و سعي و
تلاش اينان در اينگونه موارد هيچ گونه نقشي نداشته است. آياتي از اين نوع که از انسان سلب اختيار مي کند در قرآن
فراوان است.معلوم نيست در صورت عدم اختيار و محكوم به سرنوشت مقدر شده ديگر بهشت و جهنم براي چيست.
البته نا گفته نماند که در مقابل اين آيات فراوان که انسان را به صورت بنده و اسير خدا معرفي مي کند آياتي هست که
انسان را آزاد در سرنوشت خويش معرفي ميكند.که اين نوع آيات از طرفي با بيشتر آيه هاي قرآن که انسان را
موجودي مي داند که گمراه بودن يا هدايت يافتنش بسته به خواست خداست در تضاد مي باشد . و از طرف ديگر با
منطق انسان سر ناسازگاري دارد.مثلا» مي گويد خدا سرنوشت هيچ قومي را تا خود آن قوم نخواهد تغيير نخواهد
داد.اگر به اختيار خود خواستيم سرنوشتمان را تغيير بدهيم و داديم اين وسط خدا چه کاره است.و اگر ما خواستيم
سرنوشتمان را تغيير بدهيم و اراده خدا شرط تحقق اين تغيير است .پس زحمت اراده کردن ما براي چيست.
آيه 182 سوره بقره به سفارش روزه مي پردازد.و مي گويد اين دستور براي اين است که پرهيزکار شويد.
در آيه 183 ذکر مي کند که اگر بنا به دلايلي مثل سفر يا بيماري نتوانستيد روزه بگيريد,عوض هر روز فدا دهيد.يك مد
طعام آنقدر که فقير گرسنه اي سير شود.
اگر فايده روزي در رسيدن به پرهيزکاريست.طعام دادن به گرسنه چونه مرا به پرهيزکاري خواهد کشاند.وجود چنين آيه
اي سبب شده که دکان داران دين براي ديگر امور عبادي نيز براي خود قوانين غير معقول بتراشند تا در پناه آن به
نوايي برسند.مثلأ کسي که مرده پسر بزرگش نماز هاي نخواندهُ او را برايش بخواند.و اگر پسري نداشت به سيدي پول
بدهند,تا نماز هاي نخواندهُ او را جبران کند.يا کسي که نتواند به سفر حج برود.بايد به کسي پول بدهد تا نايب الزيارهُ او
در اين امر عبادت باشد.معلوم نيست چگونه فيض اين عبادات نصيب کسي مي شود که خود کمترين حضوري در انجام
اين فرايض نداشته است.بنا بر اين هر کس مي تواند تمام نماز و روزهُ خود را بخرد.يا حتي پول دو برابر بدهد تا نماز
بيشتر برايش بخوانند.که آن دنيا حوريان بهشتي که نصيبش ميشوند,دو برابر شوند.
آيه 186 سوره بقره مي گويد:(براي شما حلال شد در شبهاي ماه رمضان مباشرت با زنان خودکه آنها جامهُ شما
هستندو خدا دانست که شما در کار مباشرت زنان به نا فرماني و اطاعت نفس خود را در ورطهُ گناه مي افكنيد.لذا از
حكم حرمت در گذشت.و گناه شما را بخشيد از اکنون در شب رمضان رواست آه با زنهاي خود به حلال مباشرت کنيد
واز خداوند آنچه مقرر کرده بخواهيد…. اگر قوانين خدا لا يتغير است ,چگونه در اينجا که مردم به محمد رجوع کرده .و
در خواست مي کنند که خدا در اين قانونش به آنها تخفيف دهد.اين قانون تغيير ميكند.اگر خدا به همه چيز آگاه است
چگونه نمي دانست که قانون سختي براي مرد عرب وضع کرده.گناه قاعدتا»بايد به کاري گفته شود که نتيجهُ آن کار به
شخص يا اطرافيانش لطمه اي جسمي يا روحي … وارد کند.حال چگونه يك امر در يك لحظه گناه و در لحظهُ ديگر غير
گناه مي شود.آيا نتايج يك ماه با زن خود مباشرت نداشتن بر جسم يا اعصاب مرد نا مطلوب تر است.يا ثواب يك ماه
مباشرت نداشتن به خاطر پرهيزکار شدن.خدا در اينجا در دستور خود تجديد نظر مي کند.معلوم نيست خدا با اين همه
علمش چكونه اشتباه مي کند
در آيه 188 اين سوره گفته شده :(اي پيغمبر,اگر از تو سوُال کنند که سبب بدر وهلال ماه چيست جواب بده که در ان
تعيين اوقات عبادت حج و معاملات مردم است. ونيكوکاري به اين نيست که از پشت ديوار به خانه در آييدچه اين کار
ناشايسته است.نيكويي آن است که پارسا باشيد.و به هر کار از راه ان داخل شويد.و تقوي پيشه کنيد که رستگار شويد.)
اول از همه به انسجام اين آيه توجه کنيد.بعد از صحبت از علت بدر وهلال ماه بلا فاصله مي گويد نيكو کاري به اين
نيست از پشت ديوار به خانه در آييد.اين دو چه ربطي به هم دارند.آيات بي سر وته نظير اين در قرآن فراوان است
دوم: آيا کرهُ ماه و زمين ميليارد ها سال قبل براي تعيين ايام حج و معاملات آفريده شدند؟
کساني که مدعي هستند اسلام دين صلح جوست و نام اسلام هم از تسليم گرفته شده آيات 190 تا 196 سوره بقره را
بخوانند که چگونه امر به کشتن کافران مي کند .
هر جا مشرکان را يافتيد به قتل رسانيد.با کافران جهاد کنيد.تا فتنه و فساد از روي زمين برطرف شود و همه را آيين
خدا باشد.
آيا کافران مكه و مدينه قبل از ظهور اسلام به زور شمشير يهوديان و مسيحيان را به کفر دعوت مي کردند.فتنه در
جنگ و خون ريزي است.يا آزادانه زيستن با کيش و مذهب خود.
و در ذيل همين آيات گفته شده هر کس از عمره تمتع به حج باز آيد هر چه ميسر و مقدور اوست از جنس شتر و گاو و
گوسفند قرباني کند.کشتن اين همه حيوان چه دردي از مردم دوا ميكرد.رسوم عبادي که دردي از درد مردم دوا نكند.به
چه کار مي آيد.که اين رسم نه تنها دردي را دوا نمي کند.براي عرب بدبخت از نظر بهداشتي صد در صد داراي مشكلاتي
هم بوده است.
آيه 216 سوره بقره مي گويد:(اي پيغمبر اگر مردم از تو راجع به جنگ در ما ههاي حرام سوال کنند بگو گناهي است
بزرگ.ولي باز داشتن خلق از راه خدا و پايمال کردن حرمت حرم خداو بيرون کردن اهل حرم بسيار گناه بزرگتري است
و فتنه گري فساد انگيز تر از قتل است و کافران پيوسته با شما کارزار کنند……)
اين عرب بدبخت, 4 ماه از سال را بدون دغدغه جنگ بسر ميبرد.اما رسول خدا, اين 4 ماه را هم از آنها گرفت.
آيا مي دانيد علت اينكه عربها دختران خود را زنده به گور مي کردند چه بود؟علت آن بود که نمي خواستند دخترانشان
در جنگ ها اسير بشوند.چون هر قبيله اي بر قبيله ديگر پيروز مي شد دختران و زنانشان را به اسارت مي گرفتند و
براي مرد عرب ننگ بود که دخترش به اسارت برود.اما حضرت محمد به اين رسم ننگين به اسارت گرفتن زنان و
دختران دامن زد.منظور من ازآوردن اين مطلب در اينجا اين بود که محمد خيلي از رسوم خوب مثل حرام بودن جنگ در
ماه هاي حرام رااز بين برد.و به بعضي اعمال بد آن دوران دامن زد. البته ناگفته نماند که بعضي از رسوم جاهليت را
کما کان به حال خود باقي گذاشت .مثلأ سعي بين صفا و مروه رسمي است که از زمان جاهليت به جا مانده
آيه 220 سوره بقره مي گويد(با زنان مشرك ازدواج نكنيد. مگر آنكه ايمان آورند وهمانا کنيز با ايمان بهتر از زن آزاد
مشرك است هر چند از حسن جمال او به شگفت آييد.و زن به مشرکان مدهيد مگر انكه ايمان آرند و همانا بندهُ موُمن
بسي بهتر از آزد مشرك است……..)
در اينجا پايه محبت و دوستي و مراوده به جاي اينكه بر انسانيت گذاشته شود بر مذهب فرد گذاشته شده است.از طرفي
آپارتايد اسلامي به خوبي در آن مشاهده مي شود.چون اين جمله که کنيز با ايمان بهتر از زن آزاد مشرك است.بطور
غير مستقيم اين معني را در ذهن تداعي مي کند
که زن آزاد موُمن از کنيز آزاد موُمن بهتر است.
آيه 221 سوره بقره مي گويد:و سوُال کنند از تو دربارهُ عادت ماهانه زنان .بگو آن رنجي است براي زنان.
آيا عادت ماهانه چيزي به جز نشان دهنده کار دستگاه تناسلي زنان است و نتيجه طبيعي کارکرد هورمونهاي خاص
است.آيا مراد از اين خونروش رنج براي زنان است.اگر اينطور است.خداي بد جنسي داريم
آيه 222 سوره بقره مي گويد:زنان شما آشتزار شمايند پس براي کشت بدانها نزديك شويد
لازم به توضيح نيست که اين آيه چقدر منزلت زنان را پايين مي آورد
آيه 227 سوره بقره مي گويد:(زنهايي که طلاق داده شدند از شوهر کردن خودداري کنند تا سه پاکي بر آنها بگذرد.)
علت اين سه ماه عده نگهداشتن را اين مي دانند که اگر زن آبستن است مشخص شود.اما با يك پاکي هم مي توان فهميد
که زني حامله هست يا نه.و در اين دوره حتي نيازي به وجود عادت ما هانه براي مطمئن شدن از عدم وجود جنين
نيست.چون با يك آزمايش ساده حتي در روزهاي اول حاملگي مي توان به اين مسئله پي برد.اما شايد اين سه ماه
مصلحتهاي ديگري هم داشته باشد که من از آن بي اطلاعم.چيزي که در اينجا براي من سوُال است اين
است که چرا حضرت محمد,با يكي از زنان اسيري که دختر رئيس يكي از قبايل يهود بود, در همان شبي که پدر, برادرو
شوهرش را از دست داده بود ازدواج کرد.( براي اطلاع بيشتر به کتاب طبقات يا به اين سايت اسلامي در اينترنت
http://www.prophetmuhammed.org/. مراجعه کنيد
مگر نبايد اين زن سه پاکي را بعد از مرگ شوهرش پشت سر مي گذاشت؟ در صورتي که در آيه 232 همين سوره
گفته شده مرداني که بميرند و زنانشان زنده مانند آن زنان از شوهر کردن بايد خودداري کنند تا مدت 4 ماه و ده روز
بگذرد.
در ادامه اين آيه مي گويد:زنان را بر شوهران حقوق مشروعي است چنانچه شوهران را بر زنان ليكن مردان را بر
زنان فزوني و برتري است.خودتان مشاهده مي کنيد که چگونه اين آيه ابزاري براي تحقير زن و فخر فروشي مردان
خواهد شد
آيه 246 اين سوره باز مضموني به جز اينكه خدا هر که را بخواهد به فيض خود مخصوص مي گرداند ندارد.و آيه
252 متذکر ميشود که خدا حتي بين پيغمبرانش تبعيض قائل مي شود در اين آيه مي گويداين پيغمبران را برخي را بر
بعضي برتري و فضيلت داديم .بعضي رفعت مقام يافته و عيسي پسر مريم را معجزات آشكار داديم و او را به روح
القدس نيرو بخشيديم و اگر خدا مي خواست پس از فرستادن پيامبران و معجزات آشكار مردم با يكديگر به خصومت و
قتال بر نمي آمدند ليكن از آن به خلاف و دشمني با يكديگر بر خواستندکه برخي ايمان آورده و برخي کافر شدند.اگر خدا
مي خواست با هم بر سر جنگ و نزاع نبودند……
در آيات بسياري از جمله آيه 253 سوره بقره انسانها را به انفاق دعوت کرده و چه بسا جزاي کساني را که از مال
خود انفاق نكرده آتش جهنم ناميده.من منكر اين که ياري رساندن به ديگران عملي پسنديده است نيستم.اما چرا خدا به
او هم مال و منال نداد تا محتاج من نباشد.چيزي را که خدا از او دريغ کرده من بايد جبران کنم.يعني من بايد از خدا
مهربانتر باشم و گرنه جايگاهم آتش جهنم است.
آيه 181 سوره بقره مي گويد:(…..و بايست نويسندهُ درستكاري معاملهُ ميان شما را بنويسد و مديون امضاء کند و از
خدا بترسد ار آنچه مقرر شده چيزي نكاهدو اگر مديون سفيه و يا صغير ياشد صلاحيت امضاء ندارد.ولي او به عدل و
درستي امضاء کند.و دو تن از مردان گواه آريد.و اگر دو مرد نيابيد يك تن مرد و دو تن زن هر که را طرفين راضي
شوند گواه گيرند….)
اول اينكه جملهُ سفيه و صغير صلاحيت امضاء ندارد با جملهُ ولي او به عدل و درستي امضاء کند در تضاد است.دوم
اينكه شهادت دو زن را برابر شهادت يك مرد مي داند.حتي اگر بخواهيم توجيه کنيم که زنان در برخورد با مسائل
احساسي برخورد مي کنند.گواهي دادن هيچ ارتباطي به احساسات ندارد.مسئلهُ شهادت دادن حتي نيار به استنباط و
تجزيه و تحليل هم ندارد.ه بگوييم احساسات مانع نتيجه گيري يا تصميم صحيح مي باشد.
آيه 283 مي گويد: (آنچه در آسمانها وزمين هست همه ملك خداست و اگر آنچه را که در دل داريد آشكار يا مخفي کنيد
همه را در محاسبهُ شما خواهد آورد.آنگاه هر که را خواهد ببخشد و هر که را بخواهد عذاب کند و خداودند بر هر چيزي
تواناست). در آيات فراواني از قرآن ديديم که مي گويد خدا هر که را بخواهد هدايت و هر که را بخواهد گمراه مي
کند.آيه اي از قبيل آيه 283 متذکر مي شود که تبعيض خدا در آن دنيا هم شامل حال انسان ها خواهد شد.معلوم نيست
گمراهان در آن دنيا طبق چه معيار خدا بخشيده يا عذاب خواهند شد. البته همهُ اين گمراهان به خواست خدا گمراه شده
بودند
آيه 285 مي گويد:( خدا هيچ کس را تكليف نكند مگر به قدر توانايي او.نيكي هاي هر شخص به سود خود او و بديهاي
هر شخص به زيان خود اوست.بار پروردگارا ما را بر آنچه به فراموشي يا به خطا کرديم موُاخذه نكن. بار پروردگارا
تكليف گران و طاقت فرسا چنانكه بر پيشينيان نهادي بر ما مكذار .بار پروردگارا بار تكليفي فوق طاقت ما بر دوش ما
منه و بيامرز و ببخش گناه ما را و بر ما رحمت فرما تنها سلطان ما و يار وياور ما تويي ما را بر گروه کافران ياري
فرما)
اول اينكه اگر خدا هيچ کسي را تكليف نكند مگر به قدر توانايي او.پس اين آزمايش خدا چيست آه بدون آگاهي دادن به
من مرا مي آزمايد.مگر نه اينكه بايد قبل از امتحان خود را براي امتحان آماده کنم.از طرفي جملهُ خدايا تكليف گران و
طاقت فرسا چنانكه بر پيشينيان نهادي بر ما مگذار با جملهُ فوق در تضاد است. اين به معني اين است که خدا در گذشته
تكليفي بالاتر از حد توان قومي بر او تحميل نموده.حال ما از او مي خواهيم که اين رفتار را براي ما تكرار نكند.اين آيه
بيشتر شبيه به دعا و نيايش است .تا اينكه سخن خدا به پيغمبرش.مگر همه قرآن سخن خدا نيست پس اين جملهُ دعايي
چيست؟
سورهُ آل عمران:
ابتداي سوره مي گويد:(الم.)در ابتداي خيلي از سوره ها چنين آلماتي است .حتي مفسرين نمي دانند معني اين آلمات
چيست.کتابي که راهنماي بشر براي همهُ زمانهاست .چرا بايد حاوي کلمات مرموز باشد.اين کلمات چه گره اي از زندگي
بشر امروزه حل مي کند.خدا که نبايد حرف بيهوده بزند.
آيه 6 سوره آل عمران مي گويد:( اوست خدايي که قرآن را به تو فرستادکه برخي از آن کتاب آيات محكم است آه آنها
اصل و مرجع ساير آيات کتاب خواهد بود و برخي ديگر آياتي است متشابه تا آنكه گروهي که دردلشان ميل به باطل
است از پي متشابه رفته و امتحان شده تا به تاويل کردن آن در دين راه شبهه و فتنه گري پديد آرند. در صورتي که
تاويل آن جز خدا نداند.و اهل دانش گويند ما به همهُ آن کتاب گرويديم که همه محكم ومتشابه از جانب خدا آمده و بر
اين دانش و بر اين معني تنها خردمندان عالم آگاهند.)
دقت آنيد که قرآن که بايد کتاب هدايت باشد با آيات متشابه خود چگونه مسببات فتنه و شبهه را را در راه دين بوجود
مي آورد.معلوم نيست چرا بايد خدا فتنه گري کند.از طرفي تاويل اين آيات را کسي جز خدا نمي داند.پس خدا قرآن را
براي خودش فرستاده نه براي بشر.و از طرفي مي گويد بر اين دانش و بر اين معني تنها خردمندان عالم آگاهند.پس
قرآن براي قشري خاص قابل استفاده است.بقيه براي امتحان خدا بايد آيات متشابه را تاويلي کنند که به جاي سعادت راه
به فتنه گري برند
تازه طبق آنچه در آيه 7 که در ادامه سوره 6 است مي گويد: که آنها دائم با تضرع گويند .بار الها دلهاي ما را به باطل
ميل مده پس از آنكه به حق هدايت فرمودي به ما از لطف خويش اجر کامل عطا فرما همانا تويي بخشندهُ بي عوض و
بي منت.
طبق اين آيه براي اينكه آيات متشابه آنها ( خردمندان عالم )را به گمراهي نكشاند بايد به در گاه خدا زاري کنندکه دلهاي
آنان را به باطل ميل ندهد. حتي اينان نمي توانند مطمئن باشند که پس از اينكه به حق هدايت يافتند دوباره خدا دلهاي
آنان را به باطل سوق ندهد.و در ادامه اين بشر هدايت يافته مزد خود را از خدا مي خواهد.يعني با خدا داد وستد مي
آند.
آيه 12 سوره آل عمران مي گويد:(نشانه و آيتي از لطف خدا به شما موُمنين اين است که چون دو گروه با يكديگر
روبرو شوند گروه موُمنان را کافران دو برابر به چشم خود بينند وخداوند ياري و توانايي دهد به هر که خواهد البته به
اين آيت الهي اهل بصيرت اعتبار جويند.)
طبق اين آيه پيروز شدن در جنگها هم وابسته به خواست خداست. و تاکتيك نظامي و مهارت و تعداد نفرات نقشي ايفا
نمي کند.معلوم نيست چرا لشگر امام حسين در چشم دشمنان دو برابر نشد.در صورتي که حتي دو برابر شدن تعداد
نفراتش باز هم دردي دوا نمي آرد.چرا که تازه عدهُ
آنها به 144 مي رسيد’که در برابر نيروي 3000 نفري دشمن باز هم کم بودند.حتما» خواست خدا بوده که نوهُ پيغمبر
شكست بخورد.
آيه 14 سوره آل عمران مي گويد(اي پيغمبر با امت بگو مي خواهيد شما را آگاه کنم به بهتر از اينها که محبوب شما
مردم دنياست .براي آنان که تقوي پيشه کنند نزد خدا باغ هاي بهشتي است که زير درختان آن نهر ها جاري است.و در
آن جاويد متنعم هستند.و زنان پاکيزه و آراسته و خشنودي خدا و خداوند به حال بندگان بيناست) اين آيه وعده نسيه اي
که مي دهد فقط براي مردان است.لابد ما زنان فقط به خشنودي خدا و ديدن درختان بايد اکتفا کنيم
آيه 25 سورهُ آل عمران مي گويد:(بگو اي پيغمبربار خدايا اي پادشاه ملك هستي تو هر که را خواهي ملك و سلطنت
بخشي و از هر که خواهي بگيري و به هر که خواهي عزت و اقتدار بخشي و هر که را بخواهي خوار گرداني هر خير و
نيكويي به دست توست و تنها تو بر هر چيز توانايي) و در آيه 26 مي گويد به هر که خواهي روزي بس بيحساب دهي
طبق اين آيه علاوه بر هدايت و گمراهي که خواست خداست .يا نصرت رساندن در جنكها به موُمنين ه فقط به هر که
خدا مي خواست. انجام مي شد.فقر وتنگدستي , مال وثروت,قدرت و اقتدار وروزي بيحساب هم همه به دست
خداست.چنانچه در آيه 36 همين سوره مي گويد خدا بي سبب به هر که خواهد روزي بي حساب دهد.يعني اينكه خدا
هيچ معياري براي فرق گذاشتن بين بندگانش ندارد.و هر کسي در هر طبقه اي از جامعه هست.در طبقهُ خود باقي بماند.
و هيچ فقيري براي ارتقاء خود فعالييت نكند.کسي هم به فقيران کمك نكند. چون اگر خدا مي خواست خودش به آنها
روزي مي رساند.
آيه 41 سوره آل عمران مي گويد:( و آنگاه فرشتگان گفتند اي مريم همانا خداوند ترا بر گزيد و پاکيزه گرداند و بر
زنان جهان برتري بخشيد).طبق اين گفتهُ قرآن حضرت مريم نه به خاطر لياقت خودش بلكه به اين دليل که خدا او را
پاکيزه گردانيده بر زنان جهان بر تري بخشيد.
برتري او به چه دليل است؟ آيا خدمتي به بشريت کرده يا فقط عبادت و پارسايي او بيشتر از ديگر زنان بوده
است.داستان حضرت عيسي نيز بيانگر اين مطلب است که پيامبران خدا از پيش تعيين شده اند. وخود هيچ تلاشي براي
رسيدن به صفات نيكو نكرده اند.و گرنه کودکي که در گهواره ادعاي پيامبري مي کند.کي به ساختن خويش پرداخت؟
آيه 48 سورهُ آل عمران به شرح معجزات عيسي مي پردازد.چگونه خداوند که به همه چيز علم مطلق دارد.گاهي براي
خشنودي عده اي نادان آنچه را ميلياردها سال روال طبيعي خود را طي ميكرده, به ناگاه تغيير جهت داده و تنها يكبار و
فقط يكبار از علل نامعلوم راه خود را ميرود.اگر قوانين خدا لايتغير است , معجزه را چگونه توجيه مي کنيد.تكليف من
که عهد موسي يا عيسي را درك نكرده ام چسيت.
آيه 49 همين سوره مي گويد:( و کتاب تورات شما را تصديق مي کنم و حلال گردانم بعضي چيزهايي که شما را حرام
بود و از طرف خداوند براي شما معجزه و نشانه آوردم پس اي بني اسرائيل از خدا بترسيد و مرا اطاعت کنيد)
اين چندمين بار است که خدا تغيير عقيده مي دهد.اگر حرام بودن چيزي به دليل مضرات آن چيز مي باشد.چه دليلي براي
تغيير عقيدهُ خدا وجود دارد.و چرا در بيشتر جاهاي قرآن بناي ارتباط بشر و خدا به جاي اينكه بر محبت گذاشته شود بر
ترس گذاشته شده است.
آيه 53 مي گويد:( يهود با خدا مكر کرد و خدا هم در مقابل به آنها مكر کرد و از همه کس خدا بهتر مي تواند مكر کند.)
در اين آيه خداوند با تفخر از مكاري خود سخن مي راند
آيه 54 مي گويد:به ياد ار وقتي که خداوند فرمود اي عيسي همانا روح تو را قبض نموده و بر آسمان بالا برم و تو را
پاك و منزه از معاشرت و الايش کافران گردانم و پيروان تو را بر کافران تا روز قيامت برتري دهم پس آنگاه بازگشت
شما به سوي من خواهد بود…..)
طبق اين آيه حضرت عيسي مرده است.آيا قبض روح به جز مردن معني ديگري هم مي تواند داشته باشد؟شما که مي
گوييد عيسي نمرده و در پيش خداست .اين آيه را چگونه توجيه مي کنيد؟فرض کنيم که قول شما درست و عيسي زنده
و در پيش خداست.آيا فقط روح عيسي پيش خداست و جسمش نيست؟ اگر اينطور است پس مرده.و اما اگر مي گوييد با
جسمش نزد خداست.پس خدا جا و مكان دارد که يك عنصر مادي مي تواند به اين جايگاه راه يابد.در قسمت ديگر اين
آيه مي گويد تا روز قيامت پيروان تو را بر کافران برتري دادم.اگر پيروان عيسي تا قيامت بر همهُ کافران برتري
دارند.چرا دين محمد را برگزينم .دين عيسي را برمي گزينم که تاقيامت بر تر از همهُ کافران باشم.
آيه 105 اين سوره مي گويد:(روزي بيايد که گروهي رو سفيد و گروهي رو سياه باشند اما سيه رويان را نكوهش کنند
که چرا بعد از ايمان باز کافر شديد.پس اکنون بچشيد عذاب خدا را به کيفر کفر وعصيان)
در اينجا روسياهي به معني بي آبرويي نزد خدا نيست.چرا که فعل تسودّ به معني سياه مي شود مي باشد.و با اصطلاح
روسياهي که به معني روسياهي نزد خدااست متفاوت مي باشد.و اين کلمه کاملأ رو سياهي فيزيكي را تداعي مي
کند.بنابراين خدا هم يك آپارتايد است و سفيدرويان را بيشتر از سيه رويان دوست مي دارد.
مگر ايمان مرحله اي از باور نيست که شك و ترديد هرگز در آن رسوخ نمي آند.و در قرآن گفته شده شيطان هر چقدر
بكوشد نمي تواند به قلب موُمنين رسوخ کند.پس اين موُمنان چگونه دوباره کافر گشتند و جزايشان روسياهي شد.
آيه 117 مي گويد: 0 اي اهل ايمان از غير همدينان خود دوست صميمي همراز نگيريدچه آنها که به غير دين اسلامند
از خلل و فساد در کار شما ذرّه اي کوتاهي نكنند….
مگر در آيات ديگر کتاب يهوديان و مسحيان به رسميت شناخته نشد.مگر اصل همهُ آنها بر يكتاپرستي نيست؟آيا به
خاطر پاره اي از اختلافات کوچك بايد از دوست شدن با غير همدينان خودداري کنيم.با اين حساب با کشورهاي پيشرفتهُ
دنيا نبايد دادو ستدآنيم و همواره با کشورهاي مسلمان که از همه جاي دنيا عقب افتاده تر هستند مراوده داشته باشيم
و در جهل خود ابد و دهر بمانيم.
آيه 122 اين سوره مي گويد:( خداوند شما را به حقيقت در جنگ بدر ياري کردو غلبه بر دشمن داد با آنكه شما از همه
جهت در مقابل دشمن ضعيف بوديد…..و در ادامه در آيه 123 مي گويد: اي رسول به ياد آر آنگاه که به موُمنين گفتي
آيا خدا به شما مدد نفرمودوبه ياري شما 3000 فرشته نفرستاد؟و در آيه بعدي مي گويد:بلي اگر شما صبر و مقاومت
پيشه کنيد و پيوسته پرهيزکار باشيد چون کافران بر سر شما شتابان و خشمگين آيند خداوند 5000 فرشته را با پرچمي
که مخصوص سپاه اسلام است به مدد شما مي فرستد)
چرا اين سپاه فرشتگان در جنگ احد جلوي سربازها را براي جمع آوري غنايم نگرفتند.و موجب شكست اسلام
شدند.چرا امام حسن به حكم اين آيه با جنگ به معاويه نپرداخت.صد در صد 5000 سرباز خدا(فرشتگان) بايد نيرويي
ده برابر انسان عادي داشته باشند.چرا اين 5000 فرشته به ياري امام حسين نرفتند.
آيه 184 اين سوره مي گويد: زندگي دنيا به جز متاعي فريبنده نخواهد بود.اما از قديم گفتند سيلي نقد به از حلواي
نسيه
سورهُ نساء:
آيه 2 سوره نساء مي گويد:اگر بترسيد که مبادا دربارهُ يتيمان مراعات عدل و داد نكنيد پس آن کس از زنان را به نكاح
خود درآوريد که شما را نيكو و مناسب با عدالت باشد.دو يا سه يا جهار و اگر بترسيد که چون زنان متعدد بگيريد راه
عدالت را نپيموده با انها ستم کنيد پس تنها يك زن اختيار کنيد و چنانچه کنيزي داريد به آن اکتفا کنيد.
– اول از همه اينكه براي مردان چندين راه براي تعدد زوجات وجود دارد.ا- زن نكاحي تا 4 زن 2-کنيزبه تعداد دلخواه 3
زن صيغه
اما زن بايد تنها به شوهر خود اکتفا کند.حتي اگر شوهرش نتواند او را ارضاء کند و بنا به دلايلي نتواند طلاق
بگيرد.اگر هم مرتكب خلاف شد بنا بر آنچه در قرآن گفته شده بايد آنقدر آنها را در خانه نگه داشت تا بميرند.و بنا بر
آنچه سنت مقرر کرده بايد با عمل وحشيانه سنگسار آنها را کشت.
در اينجا مردان را مختار مي کند که مي توانند تا 4 زن بگيرند.اما در آيه 128 همين سوره مي گويدشما هرگز نتوانيد
ميان زنانتان به عدالت رفتار کنيدو هر چند راغب و حريص به عدل و درستي باشيد.معلوم نيست چگونه خدايي که
خودش مي داند هيچ مردي حتي اگر خودش بخواهد نمي تواند با زنانش به عدالت رفتار کند اما باز هم آن را براي
مردان قانوني مي کند!!!!!!
آيا اين پيشوايان دين توانستند عدالت را بين زنانشان رعايت کنند .چنانچه در آيات بعدي خواهيم ديد حضرت محمد که
پيامبر بود نتوانست نوبت را رعايت کند.اگر امام حسن انصاف را بين زنانش رعايت کرده بود.هيچگاه زنش او را به
يزيد ترجيح نمي داد. طبق صلحنامه معاويه و امام حسن, قرار بود حكومت پس از معاويه به امام حسن برسد.پس جاه و
مقام و ثروت نمي توانست انگيزه قتل باشد.اما طبق آيه 2 اين سوره مردان مجازند تنها 4 زن اختيار کنند به شرط
اينكه عدالت را رعايت کنند.چرا اين پيشوايان از اين قاعده مستثناء بودند.حضرت محمد در زمان مرگش 9 زن در خانهُ
او بود.و طبق روايات امام حسن فقط 70 زن نكاحي داشت.به جز عدهُ کثير کنيزان.از حضرت علي 48 پسر باقي ماند.
آيه 10 و 11 اين سوره به نحوهُ چگونگي تقسيم ارث مي پردازد.
اول از همه اينكه ارث قانوني نا عادلانه است.چرا بايد فرزندان يك شخص ثروتمند بدون تحمل ذره اي رنج کار تمام
ثروت پدر را به ملكيت خويش در آورند.چه بسا که در بعضي اوقات اين ثروت از راه مشروع آسب نشده .و بسيار حق
کشي ها و بهره کشي ها وگاهي از راه دزدي اين ثروت اندوخته شده است.
عادلانه اين است که هر کس به اندازه اي که براي زندگيش تلاش کرده از مال دنيا بهره مند شود.اگر شخصي با زحمت
مالي اندوخته شايسته نسيت که ديگران بي زحمت از آن استفاده کنند.
آيا بهتر نيست که دولت با کشيدن ماليات سنگين بر اينگونه اموال, از آنها براي ضدودن کاست طبقاتي استفاده کند؟
دوم اينكه با خواندن آيه 11,12,178 اين سوره متوجه مي شويم خدا که به همه علمي آگاه است رياضيش ضعيف
بوده
در آيه 11 مي گويد:حكم شما در حق فرزندان شما اين است که پسران دو برابر دختران ارث برند.و اگر دختران بيش از
دو نفر باشند فرض همه دو ثلث ترکه است.و اگر يك نفر باشد نصف و فرض هر يك از پدر و مادر سدس ترکه در
صورتي که ميّت را فرزند باشد و اگر فرزند نباشدو وارث منحصر به پدر و مادر باشد,در اين صورت مادر يك ثلث ترکه
و اگر ميّت را برادر باشد در اين فرض مادر سدس خواهد برد.پس از آنكه حق وصيّت و دين که به مال ميّت تعلق گرفته
استثنا شود……
بنا به اين آيه اگر مردي بميرد وهمسرو پدر و مادر و دو دختر داشته باشد سهم ارث آنان به اين قرار خواهد بود
2 اگر نسبتهاي زير را جمع کنيد متوجهُ اشتباه اين عالم عالمان خواهيد شد / 1دختران 3 / 1پدر 6 / 1مادر 6 / همسر 8
7/3 ملاحظه مي فرماييد که کسر بزرگتر از واحد شد. =2/3+1/6+1/6+1/8
به آيه 12 توجه کنيد:
سهم ارث شما مردان از ترکهُ زنان نصف است در صورتي که انها را فرزندي نباشدو اگر فرزندي باشد ربع خواهد بود
پس از خارج کردن حق وصّيت ديني که به دارايي آنها تعلق گرفته و سهم ارث زنان ربع ترکهُ شما مردان است اگر
داراي فرزند نباشيد و چنانچه فرزند داشته باشيد ثمن خواهد بودپس از اداي حق وصيّت و دين شماو اگر مردي بميرد
که وارثش آلالهُ او باشد(برادر و خواهر امي يا هر خواهر و برادري)يا زني بميرد که وارثش يك خواهر يا برادر باشد
در اين فرض سهم ارث هر يك از آنها سدس خواهد بود و اگر بيش از يك نفر باشد همهُ آنها ثلث ترکه را به اشتراك به
ارث برند……
همچنين در آيه 176 مي گويد: اي پيغمبر آلاله فتوا خواهند بگو خدا چنين فتوي مي دهد که هر گاه کسي بميردو فرزند
نداشته باشد و او را خواهري باشد او را نصف ترکه است و او نيز از خواهر ارث برد اگر خواهر را فرزندي نباشد.و
اگر ميّت را دو خواهر باشد آنها را دو ثلث ترکه است و اگر ميّت را چندين خواهر و برادر است در اين صورت ذکور دو
برابر اناث ارث مي برند…..
از سه آيه بالا چنين بر مي آيد که اگر مردي بميردو همسر ومادر و خواهرش را به عنوان وارثين به جا بگذارد.بنا بر
2 ارث مي برند.بار ديگر نسبت ها را با / 1و بنا به آيه 176 خواهران 3 / 1و بنا بر آيه 11 مادرش 3 / آيه 12 همسرش 4
هم جمع مي کنيم
اگر همهُ اين نسبتها را در يك عدد ثابت ضرب کنيم و بعد آنها را با هم جمع کنيم ملاحظه مي کنيد که باز هم کسر بزرگتر
از واحد خواهد شد.
1/ در بعضي موارد کسر کوچكتر از واحد مي شود .مثلأ زماني که مرده فقط زنش را به عنوان وارث داشته باشد.که 4
ارث ميبرد
مفسرين مي گويند علت کمتر بودن سهم زنان از مردان اين است که زنان جهيزيه به خانهُ شوهر مي برند.و از
شوهرانشان نيز ارث مي برند. اما مردان نيز از زنانشان ارث مي برند بيشتر از آنچه زنان از شوهرشان ارث مي
برند.و تهيه کردن جهيزيه براي آن زمان که اين آيه نازل شد هزينهُ چندان زيادي در بر نداشت.نه يخچالي وجود داشت
نه فريزر نه ماکرو فر و نه آب ميوه گيري…..و در اين دوران هم هيچ پدري مقيد نيست تمام وسايل مدرن امروز را
براي دخترش تهيه کند.و اگر هم بخواهد جهيزيهُ آلاني به دخترش هديه کند با چند ميليون تومان مي تواند بهترين
وسايل زندگي را تهيه کند.و اين در برابر ثروت چند ميليارد توماني که بعضي از خود به جا مي گذارند مقدار بسيار نا
چيزي ايست.بنا بر اين نزول اين آيه ظلمي است در حق زنان.
آيه 14 سورهُ نسا مي گويد:زناني که عمل ناشايست کنند 4 مسلمان را بر آنها بخواهيد.چنانچه شهادت دادند, در اين
صورت آنها را در خانه نگه داريد تا زمان مرگشان فرا رسد. يا خدا براي آنها راهي پديدار گرداند.و در آيه بعد گفته
شده هر کس از مسلمانان عمل ناشايسته مرتكب شوند چه زن و چه مرد آنها را بيازاريد.چنانچه توبه کردند ديگر
متعرض آنها نشويد.که خدا توبهُ خلق مي پزيرد و نسبت به آنها مهربان است.
اول اينكه کدام زن احمق کار زشت خود را در حضور 4 نفر شاهد انجام مي دهد.دوم اينكه چرا بايد شاهدها مسلمان
باشند.سوم اينكه چرا حكم نگه داشتن در خانه فقط براي زن خلاف کار صادر شده.چهارم اينكه چرا اين حكم به سنگسار
تغيير کرده.در آيه بعدي گفته شده اگر آنها توبه کردند ديگر متعرض آنها نشويد.چگونه بعد از حكم سنگسار مي توانند
توبه آنند.
آيه 18 مي گويد: اي اهل ايمان براي شما حلال نيست آه زنان را به اکراه و جبر به ميراث بگيريد.
اين آيه به اين معني است که اگر اکراهي در کار نبود.مي توانيد زنان را هم به ارث بگيريد.يعني اگر مردي بميرد و زني
داشته باشد.در صورت عدم اکراه زن پسر مي تواند زن پدر خود را به ارث بگيرد.در اينجا با زن مثل يك کالا برخورد
شده
آيه 22 اين سوره مي گويد:حرام شد بر شما ازدواج با مادر و دختر و عمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر و
مادران رضاعي و خواهران رضاعي ومادر زن و دختران زن که در دامن شما تربيت شده اندو اگر نزديكي با زن نكرده
باشيد باکي نيست که با دختر او ازدواج کنيد.
چگونه ازدواج با دختر زن فقط به اين دليل که با مادرش همبستر نشده حلال مي شود.
آيه 23 همين سوره مي گويد: ونكاح زنان محصنه نيز بر شما حرام شد.مگر آنها که متصرف شديد.
اين آيه زماني نازل شد که اکثر زنان به اسارت گرفته شده در جنگ زنان شوهر دار بودند.
در زمان جاهليت هر وقت قبيله اي با قبيلهُ ديگر جنگ مي کرد قبيلهُ پيروز دختران قبيلهُ مغلوب را به اسارت مي
گرفتند.از اين رو اعراب آن هم نه همهُ آنها بلكه فقط قبيلهُ بني تميم دختران خود را زنده به گور مي کردند تا در جنگها
به اسارت گرفته نشوند.اما نزول چنين آياتي بر ما مسلم مي کند.که دين محمد نه تنها رفتار زشت اين عربها را سرکوب
نكرده بلكه حتي بر اسارت زنان شوهردار و به بردگي گرفتن آنها هم صحه گذاشته است.
آيه 24 مي گويد:هر که را وسعت و توانايي آن نباشد که زنان پارساي آزاد بگيرد پس کنيزان موُمنه که مالك آن شديد
به زني اختيار کنيد.اين آيه به خوبي نشان مي دهد که کنيزان از حقوق کمتري نسبت به زنان آزاد بر خوردار بودند.در
ادامهُ اين آيه گفته شده چنانچه کنيزان عمل زشتي از آنها سر زند کيفر آنها نصف زنان پارساي آزاد است.
اصلأ معلوم نيست در اين دوره که برده داري به کلي مطرود شده چنين آياتي به چه کار ما مي آيد.مگر قرآن بهترين
راهنما براي همهُ زمانها نيست؟
اصلأ نگه داشتن اين کنيزان و توقع اينكه کار خلافي هم انجام ندهند دور از انصاف نبوده؟
آيا با اين خيل عظيم کنيزاني که پيشوايان دين داشتند.اينان از نظر نياز جنسي در عذاب نبودند؟
آيه 31 اين سوره باز هم نمونه اي از بي عدالتي خداست.در اين آيه مي گويد:آرزو و توقع بيجا در فضيلت و مزيتي که
خدا به آن بعضي را بر تري داده مكنيد.
آيه 33 مي گويد: 0 مردان را بر زنان تسلط و حق نگهباني است. به واسطهُ آن برتري که خدا بعضي را بر بعضي
مقرر داشته.هم به واسطهُ اينكه مردان بايد از مال خود به زنان نفقه بدهند.پس زنان شايسته و مطيع آنهايند که در
غيبت مردان حافظ حقوق شوهرانشان باشند.و آنچه را خدا به حفظ آن امر فرموده نگه دارند و زناني که از مخالفت و
نافرماني آنان بيمناکيد بايد نخست آنها را موعظه کنيد اگر مطيع نشدند از خوابگاه آنها دوري گزنيد.باز مطيع نشدند به
زدن آنها را تنبيه کنيد.چنانچه اطاعت کردند ديگر بر آنها حق هيچگونه ستم نداريد.
آيا برتري مردان بر زنان به اين دليل است که به زنانشان نفقه مي دهند؟مگر زنان در خانه کار نمي کنند.و آيا مگر
بسياري از زنان دوشادوش مردان در بيرون از خانه کار نمي کنند. چرا بايد زن را به واسطهُ نافرماني کتك زد.چرا بايد
ما زنان مطيع بي چون و چراي مردان باشيم. مگر بردهُ مردها هستيم.مگر زن قدرت تعقل ندارد که بداند چه چيزي
براي او خوب و چه چيزي بد است.چرا نبايد بدون اجازهُ اينان از خانه بيرون برويم.حتي خانهُ پدر رفتن بدون اجازهُ
شوهر جرم است.
گفتن اينكه چنانچه آنان اطاعت کردند ديگر حق هيچگونه ستمي بر آنها نداريد به اين معني است که به زور کتك هم که
شده آنها را مجبور به اطاعت کنيد.
آيه 42 اين سوره مي گويد: اي اهل ايمان هرگز در حال مستي به نماز نياييد تا بدانيد چه مي گوييد و نه در حال جنابت
مگر آنكه مسافر باشيد .تا غسل کنيد.و اگر بيمار بوديد,يا قضاي حاجتي دست داده باشد.يا با زنان مباشرت کرده باشيدو
آب براي تطهير و غسل نيافتيد. در اين صورت به خاك پاك تيّمم کنيد.آنگاه صورت و دستها را به آن مسح کنيد
اگر وضو و غسل براي پاکيزگيست.نه تنها در موقع عمل جنسي ‹بلكه در زماني که گرما بر انسان مستولي مي شود
نيز,پوست از طريق تعريق قسمتي از مواد زايد را دفع مي کند.حال چگونه اين مواد دفع شده و به سطح پوست آمده با
تيمم زدوده مي شوند؟
آيه هايي که جهنم را به بدترين وجه ممكن به تصوير ميكشند در قرآن فراوانند. خدا در قرآن بيشتر به صورت يك جلاد
آينه توز جلوه مي آند تا يك خداي مهربان .نمونهُ کوچكي از اين آيات آيه 55 سورهُ نسا است که مي گويد:آنان که به
آيات ما کافر شدند به زودي به آتش دوزخشان در افكنيم که هر چه پوست تن آنها بسوزدبه پوست ديگرش مبدل سازيم
تا سختي عذاب را بچشند…..حال به آيه 87 اين سوره نگاه کنيد و عدالت خدا را ببينيد.که چگونه انساني به سبب
خواست خدا بايد در آتش بسوزد
چرا شما دربارهُ کافران به دو فرقه شديد.آنها در باطن کافرند و خدا آنها را به کيفر اعمال زشتشان مي رساند.آيا شما
مي خواهيد کسي را که خدا گمراه کرده هدايت کنيد؟در صورتي که هر که را خدا گمراه کرده هرگز تو بر او راهي
نخواهي يافت.
آيه 88 مي گويد:منافقان و کافران آرزو کنند که شما مسلمين هم به مانند آنها کافر شويد تا همه برابر و مساوي در کفر
باشيد پس آنها را تا در راه خدا هجرت نكنند دوست نگيريد و اگر مخالفت کردند آنها را در هر کجا يافته گرفته و به قتل
رسانيد.و از آنها ياور و دوستي نبايد اختيار کنيد.
اگر در انديشهُ من هزاران خدا وجود داشته باشد.هيچ لطمه اي به انسان هاي دور و برم نخواهد زد. اين جنگ و
خونريزي به خاطر تحميل عقيده است که آسايش را از اجتماع بشري دور مي سازد.
آيه 91 اين سوره مي گويد:هيچ موُمني را نرسد که موُمني را به قتل رساند.مگر آنكه به اشتباه و خطا مرتكب آن
شود.در صورتي که به خطا موُمني را مقتول ساخت بايد به کفارهُ اين گناه بندهُ موُمني را آزاد کند و خونبهاي آن را به
صاحب خون تسليم کند.مگر آنكه ديه را ورثه به قاتل ببخشند.اگر اين مقتول با اين که موُمن است از قومي است که با
شما دشمن و محارب است دراين صورت قاتل(در اينجا جمله به عربي ناتمام است) به ترجمهُ عربي توجه کنيد:
فان کان من قوم عد ولّكم و هو موُمن. معلوم نيست در اين صورت قاتل …..چه چيزي ادامه اين جمله هست ؟.در متن
فارسي در پرانتز نوشته شده (ديه ندهد) اما اين فعل مرکب در متن عربي قرآن وجود ندارد.اما در ادامه مي گويد:ليكن
بر اوست که بندهُ موُمني را آزاد کند.و اگر مقتول از قومي است که بين شما و آن قوم پيمان بوده پس خون بها را به
صاحب خون بپردازد و بندهُ موُمني را نيز به کفاره آزاد کند.اگر بندهُ موُمني را نيابد بايستي دو ماه متوالي روزه
بگيرد……
دقت کنيد که کفارهُ کشتن را آزاد کردن بندهُ موُمن مقرر کرده است.که اين دستور براي زمان ما کاربردي ندارد.و گفته
شده اگر بندهُ موُمن پيدا نشد به کفارهُ آن دو ماه متوالي روزه بگيرد.يعني اين که اسيران غير موُمن انسان نيستند که
حتي در صورت پيدا نكردن بندهُ موُمن کسي سراغ آنها نخواهد رفت.اما روزه گرفتن آن هم دو ماه متوالي چه دردي از
درد هاي اجتماع را دوا مي کند.فقط از نظر جسمي به شخص آزار مي رساند.اما براي مصون بودن جامعه از شر قاتلين
کاري از پيش نمي برد.
آيه 115 مي گويد:خدا هر که را به او شرك بياورد نخواهد بخشيد و مادون شرك گناهان ديگر را بر هر که مشيّتش
تعلق گيرد مي بخشد. و هر که به خدا شرك کرد سخت گمراه شده
شرك اين است که براي خدا شريك قايل شويم.يا خدا را عاري از صفاتي که به آنها وصف شده بدانيم .مثلا» قبول
نداشته باشيم که خدا عادل است.
اما آيا اگر کسي به هزار خدا اعتقاد داشته باشد يا اينكه اصلأ به خدايي اعتقاد نداشته باشد. بيشتر به جامعه آسيب مي
رساند.يا حق کشي› دزدي› تهمت› تجاوز’دروغ› ريا….
آثار بد اجتماعي کدام يك بيشتر است؟آيا مسلمانان با يكتاپرستي خود تا به حال مرتكب هيچگونه جنايت در دنيا نشده
اند؟اين آيه خدايي حسود را در ذهن مجسم مي کند .همانند يهوه خداي يهوديان که مي گويد تنها مرا پرستش کنيد که
من يهوه خداي حسودم.
طبق اين آيه گناهان آساني فقط بخشيده خواهد شد که مشيّت خودش به آنها تعلق گيرد .نه گناه هر کسي
آيه 159 سوره نسا مي گويد:پس به جهت ظلمي که ملت يهود کردند و هم به جهت اينكه بسياري از مردم را از راه خدا
منع نمودند ما نعمتهاي پاکيزهُ خود را بر آنها حرام کرديم
آنچه آه از اين آيه استنباط مي شود اين است که حلال و حرام خدا کاري به ضرر يا به نفع آن ندارد.بلكه تنها جنبهُ
انتقام گيري دارد.آيه اي نظير اين آيه مرا به اين باور مي رساند که اگر حضرت محمد در عمرش يك شراب خوب خورده
بود هيچ وقت آن را حرام نمي آرد .همانطور که در ابتداي اسلام شراب حرام نبود.
در آيه 163 اين سوره مي گويد خدا به طور آشكارو روشن با موسي سخن گفت.در جاي ديگر ديديم که قوم موسي از
او خواستند که خدا را با چشم خود ببينند و خدا به صورت صاعقه اي نوراني بر آنها نمايان شد.
خداي ناديدني براي يك بار ديدني مي شود و با کلام خود با پيغمبرش حرف مي زند.اگر حضرت محمد برترين پيامبر
خداست.چرا خدا با موسي با صوت خود حرف زد اما براي حرف زدن با محمد جبرئيل را فرستاد.آيا اگر بگوييم خدا با
کلام آشكار با موسي سخن گفت. به خدا جسميت نبخشيده ايم.آيا صوت براي توليد و انتقال نياز به محيط مادي از قبيل
زبان› تار هاي صوتي› حنجره و غيره ندارد
سورهُ مائده:
آيه 2 سوره مائده مي گويد:اي اهل ايمان حرمت شعائر خدا و ماه حرام را نگاه داريدو نيز متعرض هدي و قلائد
نشويد.هدي وقلائد يعني قرباني حاجيان چه علامت قرباني به گردن آنها باشد چه نباشد.
کشتن حيواناتي از قبيل شتر گوسفند و… اگر براي گرسنه نماندن باشد .کاري اجتناب ناپذير است.اما لزوم وجود آن در
مراسم حج براي چيست.خدا نياز به قرباني دارد؟ مگر شما با مراسم قرباني زرتشتيها مخالف نبوديد؟ سالهاي زيادي
اين قربانيها معضل مهمي براي دولت عربستان بوجود آورده بود.چه قدر حيوان زبان بسته براي اداي اين مراسم کشته
شدند که طبيعتا» با پول اين همه قرباني خيلي کارهاي مفيدتر مي شد انجام داد.
آيه 4 اين سوره مي گويد:امروز هر چه پاکيزه است بر شما حلال شد.طعام اهل کتاب بر شما و طعام شما بر اهل کتاب
حلال شد و نيز حلال شد نكاح زنان پارساي موُمنه و زنان پارساي اهل کتاب.در صورتي که شما اجرت و مهر آنها را
بدهيد.و آنها زناکار نباشند و رفيق و دوست نگيرند.و هر آس به دين اسلام کافر شود عمل خود را تباه کرده….
طبق اين سوره شراب بايد براي مسلمانان حلال باشد.چون طعام آنها در اين آيه براي ما حلال شد.شراب در دين آنها
حلال است.پس بايد براي ما هم حلال باشد.اما در ايران هرگز اجازه نمي دهند که زن مسلمان با مرد غير مسلمان
ازدواج کند.به موجب اين آيه نبايد منعي در ازدواج با مرد غير مسلمان باشد.
آيه 14 اين سوره مي گويد: برخي از آنان که گفتند ما به کيش عيسي هستيم از آنها عهد گرفتيم.آنان نيز از آنچه پند
داده شدند نصيب بزرگي را از دست دادند.و ما هم به کيفر اعمالشان آتش جنگ و دشمني را تا قيامت ميان آنان بر
افروختيم
توجه کنيد که چگونه خدا به جاي برقراري صلح به بر فروزي آتش جنگ و دشمني مي پردازد.تا اين خداي فتنه گر در
دنيا هست بشر روي آسايش را نخواهد ديد.
آيه 37 اين سوره مي گويد: دست مرد و زن دزد را به کيفر عملشان ببريد اين عقوبتي است که خدا بر آنان مقرر
کرده.و خدا مقتدر و داناست.
لازم به توضيخ نيست که چقدر اين قانون خشن و غير انساني است.و دردي را نيز دوا نمي کند.کسي که تنها وسيلهُ
امرار معاش يعني دستهايش را از دست داده براي بار دوّم توجيه بهتري براي عمل دزدي خويش خواهد داشت.آيا اين
عادلانه است که مجازات دارايي از دست رفته را با قطع عضو جبران کنيم.در صورتي که مال از دست رفته به طرق
مختلف قابل برگشت است اما دست از دست رفته دگر قابل بازيافت نيست.حتي اگر شخصي پس از دزدي پشيمان
شد.ديگر با دست قطع شده در اجتماع جايي ندارد.و از نظر روحي ضربات جبران ناپذيري به شخص وارد خواهد شد.از
اين گذشته در صدر اسلام دست قطع شدهُ دزدان را براي جلوگيري از خونريزي در روغن داغ فرو مي کردند که اين
خود شكنجه اي افزون بر آنچه او مي کشيد بود.اما براي مرد مجرد متجاوز فقط 100 ضربه شلاق معين شده است.در
صورتي که دزدي خسارت رساندن به مال کسي است. اما تجاوز يا زنا خسارت رساندن به جسم و شخصيت يك زن
محسوب مي شود.دزد دست بريده به هر جاي دنيا که برود ننگ دزدي ير پيشاني اوست اما مرد زناکار با هجرت مي
تواند خاطرهُ اين شلاق خوردن را به دست فراموشي بسپارد.آيا دزدي بدتر است يا زنا؟آيا در ايران اسلامي مردم از نظر
مالي تامين هستند که براي دزد يك چنين مجازات سختي را در نظر گرفته اند.آيا با اين همه فقر و بيكاري مجازات دست
بريدن مجازاتي عادلانه است؟در صورتي که اگر کسي چيزي را غصب کند بايد مال غصب شده را بر گرداند.و مجازات
قطع دست براي کسي که مالي را غصب کرده در نظر گرفته نشده.فرق غصب با دزدي اين است که شخصي که مالي را
غصب مي کند آن را به زور از آن خود مي کند. اما يك دزد به طور پنهاني مال را تصاحب مي کند کدام يك بدتر است؟
به قسمت ديگري از احكام جزايي قران توجه کنيد:
آيه 44 اين سوره مي گويد:(و در تورات بر بني اسرائيل حكم کرديم که نفس را در مقابل نفس قصاص کنند و چشم را
به مقابل چشم وبيني را به بيني و گوش را به گوش و دندان را به دندان و هر زخمي را قصاص خواهد بود. پس هر
گاه کسي به جاي قصاص به صدقه راضي شود نيكي کرده و کفارهُ گناهان او خواهد شدو هر کس خلاف امر خدا حكم
کند چنين کس از ستمكاران خواهد بود.)
با قصاص آردن هيچ دردي از دردهاي کسي که مورد ظلم قرار گرفته درمان نمي شود.به جز اينكه اثرات اين قصاص
ضربات جبران ناپذيري بر روحيه افراد باقي خواهد گذشت.
اگر کسي مرتكب عمل زشتي نسبت به هم نوع خود بشود.شخص انتقام گيرنده .شخصيت خود را تا حد آن انسان پست
پايين آورده.از طرفي در يك آيه گفته شده اگر موُمني موُمن ديگر را کشت. ديه او را به صاحب خون بدهد(براي پيكر
انسان قيمت تعيين مي کنند.فرقي نمي کند که اين مقتول يك دانشمند باشد يا يك ديوانه)و کفارهُ گناه را يا يك بنده آزاد
کند يا روزه بگيرد. و از طرف ديگر قصاص را پيشنهاد مي دهد.
بوده اند خانواده هايي که پس از گرفتن قصاص پشيمان شده اند.و همينطور بوده اند انسان هايي که به جاي قاتل اصلي
قصاص شده اند.
آيا کسي که چند نفر را به قتل رسانده با قصاص عدالت رعايت مي شود. آيا بهتر نيست در زندانها از نيروي آار آنها
استفاده کرد؟من فكر مي کنم مرگ راحت تر از زندگي مادام العمر در زندان است.چه بسا پس از سالها بيگناهي بعضي
از قاتلان به اثبات مي رسد.
از طرفي قاتلين ثروتمند, از کشتن ابايي نخواهند داشت چون با پرداخت ديه مي توانند از زير بار قصاص فرار کنند.
آيه 51 مي گويد:اي اهل ايمان يهود و نصاري را به دوستي نگيريد. آنان بعضي دوستدار بعضي ديگرند و هر که از ما
موُمنين با آنها دوستي کند› به حقيقت از آنان خواهد بود.و همانا خداوند ستمكاران را هدايت نخواهد نمود.
آيه 115 مي گويد:و ياد آن آنگاه که خدا به عيسي بن مريم گفت آيا تو به مردم گفتي من و مادرم را دو خداي ديگر
سواي خداي عالم اختيار کنيد.؟عيسي گفت خدايا تو منزهي هرگز نرسد مرا که چنين سخني به ناحق گويم چنانچه من
اين گفته بودمي تو مي دانستي که تو از سرائر من آگاهي و من از سر تو آگاه نيستم همانا تويي که به اسرار غيب
جهان آگاهي
در اينجا خدايي که داناي مطلق هست فراموش مي کند که راز کسي بر او پوشيده نسيت و اين عيسي است که اين مطلب
را به او متذآر مي شود.
سورهُ انعام:
آيه 24 اين سوره مي گويد: بعضي از اينان به سخن تو گوش فرا دادند. ولي ما به واسطهُ عنادشان با رسول حق پرده
بر دلهايشان نهاديم که فهم آن سخنان نتوانند کرد و گوشهاي آنها از شنيدن سخن حق سنگين است که اگر همهُ آيات
الهي را مشاهده کنند باز به آن ايمان نمي آورندتا آنجا که چون نزد تو آيند در مقام مجادله بر امده مي گويند اين آيات
چيزي جز افسانهُ پيشينيان نيست
آنچه از ظاهر اين آيه بر مي آيد اين است که مردم عربستان با داستان هاي قرآن آشنايي داشتند.و دربارهُ منبع وحي
آنها شك داشته اند.خدا هم به جاي اينكه به حضرت محمد کمك کند. با دوستي خاله خرسهُ خود کار محمد را دشوار تر
مي سازد.يعني پرده بر دلهاي آنها مي زند که حتي اگر همهُ آيات خدا را مشاهده کنند باز ايمان نمي آورند.
آيه 31 مي گويد: دنيا جز بازيچهُ آودکان و هوسراني بي خردان هيچ نيست.همانا سراي ديگر اهل تقوي را از سراي
دنيا بسيار نيكوتر است.آيا تعقل و انديشه در اين نمي کنند.
آيا در سن 25 سالگي به خاطر ثروت با زني 40 ساله ازدواج کردن.و در طول زندگي 25 زن گرفتن› در سن 53
سالگي با دختري 9 ساله ازدواج کردن’علامت حب دنيا نيست.؟
آيا داشتن انگشتري که نگين ياقوت آن به قيمت خراج يك سال شام است حب دنيا نيست؟
آيا درخواست امام حسن در صلحنامهُ معاويه براي تعلق گرفتن خراج دارابگرد فارس حب دنيا نيست؟ آيا به دنيا آمده
ايم که زجر بكشيم ؟
آيه 96 مي گويد: و نيز اوست که چراغ ستارگان را براي راهنمايي شما در تاريكيهاي بيابان و دريا روشن داشته همانا
ما آيات خود را براي فهم اهل فكرت به تفصيل بيان کرديم
4 ميليارد کهكشان وجود دارد که هر کدام 4 ميليارد ستاره دارند.بعضي از آنها آنقدر از ما دورند که ميليونها سال طول
مي کشد تا نور آنها به ما برسد.آيا پذيرفتني است که آنها براي راهنمايي ما در بيابان ها و درياها روشن شده باشند.
آيه 99 مي گويد:و کافران گروهي اهريمنان را شريك خدا دانستند در صورتي که آنها آفريدهُ خدا هستندو گروهي پسران
و دختران براي خدا پنداشتند در صورتي که خدا ازهمهُ اين نسبتها که بر او وصف مي کنند برتر و منزه است.
در آيات ديگر گفته شده خدا همه چيز را نيك آفريد. اما در اينجا مي گويد اهريمنان مخلوق خدايند.يعني اين که خدا
منشاء شر مي باشد.
مراد اين آيه زرتشتيان هستند.که منشاء شر را جدا از ذات خدا مي دانند.
سوره الاعراف:
آيه 10 اين سوره مي گويد:همانا شما آدميان را بيافريديم و آنگاه بدين صورت کامل بياراستيم فرشتگان را به سجدهُ
آدم ماُمور کرديم جز شيطان که از جملهُ سجده کنندگان نبود
وقتي از مفسرين مي پرسيم چرا خدا در قرآن همواره از فعل جمع استفاده مي کند› مي گويندمراد همهُ آن چيزيست که
دست اندر کار امور عالمند مثل فرشتگان
در اين صورت خدا براي انجام کار هايش به دستيار احتياج دارد.وگرنه فرشته ها در کمال مطلق خود خلق شده اند و
قرب خدا نمي تواند دليل خلق فرشته ها باشد.در اين آيه به خصوص که مي گويد فرشتگان را به سجدهء آدم ماُمور
کرديم,دست اندرکاران فرستادن پيام خدا به فرشتگان چه کسي بوده( در اينجا به فرشتگان امر شده و خودشان نمي
توانند از دست اندرکاران باشند)يا اينكه خدا بلد نبوده از فعل مفرد براي بيان دستوراتش استفاده کند
بعضي مي گويندهر آنچه خدا آفريده همه نيكو بوده است.بديها همه بعدا» توسط شيطان به وجود آمد.بين خداي زرتشت
و خداي اسلام تفاوت است.چون شيطان آفريدهُ خداست اما اهريمن در دين زرتشتيان خود خالقي است که بديها را
آفريده. حال به آيه 15 اين سوره توجه آنيد:
شيطان گفت چون تو مرا گمراه کردي من نيز بندگانت را از راه راست که شرع و آيين توست
گمراه گردانم.
از اين آيه نتيجه گيري مي کنيم که خدا با گمراه کردن شيطان مسببات گمراه کردن نوع بشر را فراهم کرده.اما خداي
زرتشت باعث گمراهي شيطان و انسانها نمي شود.اين مطلب به اين معني نيست که دين زرتشت را تاُييد کنم. چون دين
زرتشت هم به خرافات آلوده شده.منظور من اين بود که خدايي که پيش از اسلام داشتيم بسيار متعالي تر از خداي اسلام
بود.چون سر منشاء بديها را دور از ذات خدا مي داند. زرتشت به بهترين نحو ممكن براي بشر بدوي دوران خود ‹خدا
راوصف کرد. در هيچ جاي گاتاها ديده نشده که زرتشت مردم را به پرستش اهريمن تشويق کند.آيا مگر پرستش به
معني حمد و ثنا گفتن خدا نسيت.زرتشت بسيار زيبا با خلق ذهني اهريمن که آن هم فقط سمبول بديهاست.نه اين که به
ذات خود وجود خارجي داشته باشد صفات بد را دور از ذات خدا دانسته است. واين با دو گانگي پرستي بسيار متفاوت
است.در آن زمان که مردم خدايان گوناگون مي پرستيدند فقط يك نابغه مي توانست تصويري اينچنين زيبا براي بشر آن
دوران بسازد.
سورهُ انفال:
آيه 1 اين سوره مي گويد:
چون امت از تو حكم انفال را سوُال کنند بگو انفال مخصوص خدا و رسول است.در اين صورت شما موُمنان بايد از خدا
بترسيد و بلكه در رضايت و مسالمت و اتحاد بين خودتان بپردازيد و خدا و رسول را اطاعت کنيد
و در آيه 41 مي گويد:و اي موُمنان بدانيد که هر چه به شما غنيمت و فايده رسد خمس آن خاص خدا و رسول و
خويشان او و يتيمان و فقيران و در راه سفر ماندگان است.
توجه کنيد که با نزول اين دو آيه چگونه پيامبر خودش را با مال مردم شريك مي سازد
در آيه 72 اين سوره مي بينيم که خدا پرچم دشمني را حتي بين مسلمانان تنها به اين دليل که هجرت نكرده اند علم مي
کند.دقت کنيد:
آنان که به خدا ايمان آورده و هجرت کردند ودر راه خدا با مال و جانشان کوشش و فداکاري کردند و هم آنان که به
مهاجرين منزل دادند و آنها را ياري کردنددوستدار يكديگرند و آنهايي که ايمان آوردند ليكن هجرت نكردند هيچ شما
دوستدار و طرفدار آتها نباشيد تا وقتي که هجرت گزينند……
سوره توبه:
بعضي مي گويند هر جا که قرآن دستور قتل کافران داده به دليل دفاع بوده اسلام به ذات خود ستيزه جو نيست. به اين
آيه 5 از سورهُ توبه توجه کنيد:
پس چون ماهاي حرام ذي قعده’ذيحجه’محرم و رجب که در گذشت آنگاه مشرکان را هر جا بيابيد به قتل برسانيد.و آنها
را دستگير و محاصره کنيدو هر سو در آمين آنها باشيد.چنانچه از شرك توبه کردند و موحد شدند› و نماز اسلام به پا
داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بداريد.
توجه مي کنيد که در اين آيه گفته نشده در مقابل کافران از خود دفاع کنيد .بلكه بهانهُ اين قتال نماز نخواندن ‹ زکات
ندادن› و موحد نبودن مي باشد.
آيه 23 مي گويد:اي اهل ايمان شما پدران و برادران خود را نبايد دوست بداريد اگر آنها کفر را بر ايمان بر گزينند و هر
کس از شما آنها را دوست بدارد بي شك ستمكار است
به آيه 28 و 29 توجه آنيد:
اي آساني که ايمان آورديد محققا» بدانيد مشرکان نجس و پليدندو بعد از اين سال نبايد قدم به مسجدالحرام بگذارند و
اگر در اثر دور شدن تجارت و ثروت آنها از شما از فقر مي ترسيد خدا شما را به فضل و رحمت خود از مشرکان بي
نياز خواهد کرد که او داناست و در کمال عنايت و حكمت است.و در آيه 29 مي گويد :با اهل کتاب که ايمان به خدا و
روز قيامت نياورده و آنچه خدا و رسولش حرام کرده حرام نمي دانند و به دين حق نمي گروند قتال و کارزار کنيد تا
آنگاه که با ذلت و خواري به اسلام جزيه دهند.
در اينجا دليل کارزار شرك نيست چون اهل کتاب يكتا پرست بودند.آنچه بهانهُ جنگ است پرداخت جزيه آن هم با خواري
و ذلت مي باشد. در يك جاي قرآن خدا قوم بني اسرائيل را بر عالميان برتري داده و در جاي ديگر امت عيسي را تا
قيامت بر کافران برتري داده و در اينجا دستور جنگ با همين قوم برگزيده را صادر مي کند.!!!!!!!
مگر در آيه 4 سورهُ مائده نگفت که برشما طعام اهل کتاب حلال شد و طعام شما نيز بر آنها حلال شد. علت اين تناقض
گويي در چيست؟چرا در اينجا حكم را عوض مي کند و مي گويد اگر آنچه را که خدا و رسولش حرام کرده حرام نمي
دانند با آنها کارزار کنيد.آيا اين دليل موجهي براي کشتن يك انسان است.
آيه 33 مي گويد :
اي اهل ايمان بسياري از علما و راهبان اموال مردم را به باطل طعمهُ خود مي کنند و خلق را از راه خدا منع مي کنند و
آساني که طلا و نقره را گنجينه و ذخيره مي کنند ودر راه خدا انفاق نمي کنند از حب دنيا آنها را به عذاب آخرت بشارت
ده
در اين آيه دوست داشتن دنيا و مال اندوزي و دايه مهربان تر از مادر نبودن (انفاق نكردن) تنها دليل سوختن در آتش
جهنم است.
آيه 103 مي گويد:
اي رسول ما تو از موُمنان صدقات را دريافت آن تا بدان صدقات نفوس آنها را پاکيزه گرداني و آنها را به دعاي خير
ياد آن که دعاي تو در حق آنها موجب تسلي خاطر آنان شود.
و در آيه 104 مي گويد آيا موُمنان هنوز ندانسته اند که خدا محققا» توبهُ بندگان را مي پذيرد و صدقهُ آنها را قبول مي
کند
دقت کنيد که چگونه پول باعث پاکي نفوس و قبول توبه مي شود.يعني بايد به خدا باج بدهيم آن هم با صدقه
آيه 112 مي گويد: پيغمبر و گروندگان به او نبايد براي مشرکان هر چند خويشاوندان آنها باشند از خدا آمرزش بطلبند
بعد از آنكه آنها را اهل دوزخ شناختند.
سوره يونس:
آيه 5 اين سوره علت آفرينش ماه و خورشيد را را وسيله اي براي شمارش سنوات وحساب ايام اعلام مي کند!!!!آيه
66 اين سوره مي گويد:(او خداوندي است آه شب تار را براي آسايش وروز روشن را مقرر فرمود که در آن نشانه
هاي قدرت خدا براي مردمي که سخن حق را بشنوند پديدار است)
آيا خدا نمي داند که در بعضي از جاهاي اين کرهُ خاکي 6 ماه شب و شش ماه روز است؟
سورهُ هود:
آيه 106 سورهُ هود مي گويد:آنها در آتش دوزخ تا زمين و آسمان باقي است مخلّدند. مگر آنكه مشيّت خدا بخواهد
نجاتشان دهد.که البته خدا هر چه بخواهد مي کند
در اينجا خدا فراموش کرده که در سورهُ واقعه کرهُ زمين را نابود کرد.و از طرفي علم نجوم خدا نيز ضعيف است.چون
دانشمندان علم نجوم کشف کرده اند که همهُ ستگاران سياره هاي منظومهُ خود را مي بلعند.براي مثال کره زمين در
حدود 4 ميليارد سال ديگر توسط خورشيد بلعيده خواهد شد.بنا بر اين جهنم نمي تواند جاويدان باشد(طبق اين آيه)
سورهُ يوسف:
آيه 24 اين آيه مي گويد:آن زن در وصل او اصرار و اهتمام کردي و اگر لطف خاص خدا و برهان روشن حق نگهبان
يوسف نبود او هم به ميل طبيعي اهتمام کردي ولي ما ميل او را از قصد و عمل بد بگردانديم.همانا او از بندگان معصوم
و پاکيزه است
اين آيه از آيه هايي است که پيامبران را فقط به دليل اينكه مورد لطف خدا بوده اند از گناه بري مي داند.و نيروي وجدان
و آگاهي از آثار بد گناه به هيچ وجه تاُ ثيري در اين معصوميت نداشته است
سوره الرعد:
آيه 2 اين سوره مي گويد: خداست آن ذات پاکي که آسمان را چنان که مي نگرديد بدون ستون بر افراشت آنگاه با کمال
قدرت عرش را در خلفت بر افراشت و خورشيد و ماه را مسخر ارادهُ خود ساخت که هر کدام در وقت خاص به گردش
درآيند…..
در اينجا آسمان را چون جسمي حجيم دانسته که بدون ستون برپاست.و براي خورشيد هم گردش قايل شده است.
در آيه بعدي مي گويد:و اوست خدايي که بساط زمين را بگسترانيد و در آن کوها برافراشت و نهر ها جاري ساخت. هر
گونه ميوه پديد آورد.و همه چيز را جفت آفريد….
در آيه 7 سورهُ ق نيز مي گويد:وزمين را نمي مگرند آه آن را بگسترديم و در آن آوهاي استوار بيفكنديم و هر نوع
گياه از حسن و طراوت در آت برويانديم؟
گسترانيدن هيچگاه ذهنيت کروي بودن زمين را ايجاد نمي کند.بلكه طبق اين آيه زمين بايد مسطح باشد تا قابل گستراندن
باشد.همچنين همهُ موجودات به صورت جفت نيستند.براي مثال تك سلوليها از جمله کميب داراي جنس نر و ماده
نيستند.و موجوداتي هستند که هر دو سلول نر و ماده را يكجا با هم دارند.(موجودات هرمافروديست)
سورهُ ابراهيم:
آيه 4 اين سوره مي گويد:
ما هيچ رسولي در ميان هيچ قوم نفرستاديم مگر به زبان آن قوم تا بر آنها بيان کند و بر امت اتمام حجت شود…
طبق اين آيه حضرت محمد يك پيامبر جهاني نيست.و دين اسلام براي مردم هم زبانش آورده شده.بنا برا ين حجت بر ما
فارسي زبانان تمام نشده است.زرتشت نيز به گذشته هاي بسيار دور تعلق دارد.و بر خلاف آنچه ديگران تصور مي کنند
پيامبر ايراني نبود.چون در زمان بعثت زرتشت اصلاُ ايران وجود نداشت(رجوع کنيد به کتاب زرتشت مزديسنا و
حكومت. نوشتهُ جلال الدين آشتياني)
سورهُ الحجر:
آيه 5 اين سوره مي گويد:اجل هيچ قومي از آنچه در علم حق معين است يك لحظه مقدم و ماُخر نخواهد شد
حضرت محمد به موجب چنين آياتي آساني را که رغبتي به جنگيدن نداشتند. متقاعد مي ساخت که اگر در جنگ کشته
شديد.در حقيقت زمان مرگتان فرا رسيده بوده است.و اگر در جنگ شرکت نكنيد.ممكن است به طريق ديگر بميريد.چون
جز اين نيست که در حكم ازلي زمان مرگتان مقرر شده است.اين آيه توجيه خوبي براي آشاندن انسانها به صحنه هاي
هم نوع کشي آن هم براي اعتقاد است.مثلا» خداي يهوديان يهوه و خداي مسلمانان الله است.پيامبرمسلمانان محمد است
و پيامبر يهوديان موسي.زشتي دروغ و دزدي و زناو…. که در همهُ دينها بيان شده.پس به حكم قرآن بايد اهل کتاب را
کشت.تا به جاي يهوه بگويند الله و به جاي موسي بگويند محمد.در غير اين صورت جزيه بدهند.از مردن در اين جنگها
هم هراسي نداشته باشند.چون اگر خدا نخواهد› نخواهند مرد
سوره نحل:
آيه 5 اين سوره مي گويد:و چهارپايان را براي انتفاع شما بشر خلق کرد تا از خود با موي و پشم آنها رفع سردي و
گرمي کنيدو فوايد بسيار ديگر بريد و از شير و گوشتشان غذاي ماُکول سازيد
اما بر هيچ کس پوشيده نيست که خلقت چهار پايان ميليونها سال قبل از انسان صورت گرفته آيا پديرفتني است که آنها
ميليونها سال قبل براي انتفاع ما خلق شده باشند؟
آيه 8 اين سوره مي گويد:و اسب و استر و حمار را براي سواري و تجمل مسخّر شما گردانيد و چيز ديگري هم که شما
نمي دانيد براي سواري شما خواهد آفريد
مفسرين مي گويند منظور اين آيه که مي گويد و چيز ديگري براي سواري شما مي آفريند که شما نمي دانيد. ترن و
ماشين…. است. اما اين وسايل سواري به دست انسان ساخته شده است نه به دست خدا
آيه 36 مي گويد:اي رسول ما تو اگر چه بسيار حريص و مشتاق هدايت خلق هستي خدا گمراهان را هدايت نكند و آنها
را ياوري نخواهد بود
اين آيه به اين معني است که اي پيامبر زحمت بيهوده نكش خدا خودش نمي خواهد که گمراهان را هدايت کند.معلوم
نيست پس قرآن براي چه آساني آمده .هدايت يافتگان خدا که نيازي به ارشاد ندارند.
آيه 70 اين سوره مي گويد:
خدا رزق بعضي از شما را بر بعضي ديگر افزوني داده آنكه رزقش افزون شده به زير دستان و غلامان زياده را نمي
دهد تا با هم مساوي شوند
معلوم نيست چرا خدايي که اينقدر به مساوات علاقه مند است خودش مساوات را رعايت نمي کند
چگونه انسان مي تواند برتر از خدا باشد
آيه 75 اين آيه نه تنها برده داري را نفي نمي کند بلكه مالكان آنها را نيز برتر از بردگان مي داند به اين آيه دقت کنيد:
خدا مثلي زده آيا بندهُ مملوکي که قادر بر هيچ چيز نيست با مرد آزادي که ما به او رزق نيكو و مال حلال عطا کرديم که
پنهان و آشكار هر چه خواهد انفاق کند اين دو يكسانند.
مسلمانها با داشتن چنين آيه اي چگونه مي توانند بگويند که دين اسلام دين برادري و برابري است.
آيه 101 اين سوره گواهي است بر اين که قوانين خدا لايتغير نيست
و ما هر گاه آيتي را نسخ کرده و به جاي آن آيت ديگري آوريم در صورتي که خدا بهتر مي داند چه چيزي را نازل
کند.مي گويند تو بر خدا افترا مي بندي چنين نيست بلكه اکثر اينها نمي فهمند
سوره الاسراء:
آيه يك اين سوره مي گويد:
پاك و منزه است خدايي که شبي بندهُ خود را از مسجدالحرام به مسجدالقصايي که پيرامونش را مبارك و پر نعمت
ساخت سير داد تا آيات و اسرار غيب خود را به او بنمايد که خدا به حقيقت شنوا و بيناست
آنچه در احاديث فراوان دربارهُ شب معراج بيان شده، پر از تناقض گوييهايست که قرب خدا را نيز پايين مي
آورد.حضرت محمد در اين سفر پيامبران پيشين را مي بيند(در صورتي که قبل از اينكه کسي بتواند به بهشت برود طبق
احاديث فاصلهُ مرگ تا قيامت را بايد در عالم برزخ طي کند.و بهشت و جهنم متعلق به آن دنياست نه عالم برزخ)و محمد
در اين سفر آنقدر به خدا نزديك ميشود که حتي جبرئل اجازهُ ورود به آنجا را نداشته است(در اينجا به خودش اجازه مي
دهد که خود را برتر از معلمش معرفي کند)و سپس به جايي مي رسد که ديگر اجازهُ ورود نداشته است.با قبول معراج
براي خدا جا و مكان قايل شده ايم و از طرفي گفتن اينكه خدا از پشت يك حجاب با محمد سخن گفت به اين معني است
که خدا در يك طرف حجاب حضور داشت و در طرف ديگر حضور نداشت
آيه 55 اين سوره مي گويد:خداي تو به آنچه در آسمانها و زمين است داناتر و به قابلييت هر موجودي آگاه تر
است.همانا ما بعضي از پيامبران را بر بعضي برتري داديم و به داوود زبور عطا آرديم
اما کتاب زبور مجموعه دعاهايي است که در آن بشر به نيايش پروردگار خود مي پردازد .و هيچگاه اين کتاب سخن خدا
به بندگانش نيست. قسمتي از اين کتاب در زمان داوود شاه و قسمت ديگر پس از بازگشت يهوديان از اسارت بابل
نوشته شده است. براي خواندن کتاب زبور داوود مي توانيد به اين آدرس در اينترنت مراجعه کنيد
http://www.farsinet.com/injil/psalms/index.html
آيه 73 اين آيه مي گويد:
نزديك بود که ترا فريب داده و از آنچه به تو وحي کرديم غافل شوي و چيز ديگري بر ما فرابندي تا مشرکان ترا دوست
خود گيرند و اگر ما ترا ثابت قدم نمي گردانيديم نزديك بود به آن مشرکان اندك تمايل و اعتماد آني و در آن صورت که
توجه مي کردي به تو جزاي اين عمل را مي چشانديم و عذاب ترا در دنيا و آخرت مضاعف مي گردانديم و آنگاه از قهر
و خشم ما هيچ يار و ياوري نمي يافتي
انسانهايي که با خرد و انديشهُ خود از لغزش و اشتباه دوري مي کنند بسيار گران قدر تر از پيامبران مي باشند.به طور
غير ارادي از خطا و لغزش به دور ماندن چه ارزشي دارد.
سورهُ آهف:
آيات 60 تا 83 اين سوره به شرح مسافرت موسي با همراهي يك مرد خدا که از موسي بسيار داناتر بوده(معلوم نيست
چرا او که در علم بر موسي برتري داشت به جاي او پيامبر نشد)مي پردازد. در اين داستان مرد خدا بي جهت يك آشتي
را مي شكند و سرنشينان آن را غرق مي کند.و در جاي ديگر يك پسر را بي جهت مي کشد.و در جاي ديگر يك ديوار
خراب را تعمير مي کند.
وقتي موسي علت را مي پرسد جواب مي دهد.آن کشتي را که غرق کردم به اين دليل بود که پادشاه کشتيهاي بي نقص
را غصب مي کرد . وچون اين کشتي متعلق به زن ومردي فقير بود خواستم چشم طمع پادشاه را از آن به دور دارم(آيا
جان چندين سرنشينان کشتي بر امرار معاش دو نفر ارجحيت داشت؟مگر امرار معاش وسيله اي براي زنده ماندن
نسيت)
موسي از علت قتل پسر بچه مي پرسد در پاسخ مي گويد: اين پسر پدر و مادر صالح داشت من ترسيدم که اين پسر آنها
را گمراه کند.به اين وسيله مي خواستم خدا فرزندي صالح به آنها عطا کند. آيا قصاص قبل از جنايت درست است؟. آيا
آن زن و شوهر فقط با مرگ آن پسر مي توانستند صاحب فرزندي صالح بشوند؟
موسي از علت تعمير ديوار پرسيد و او در جواب گفت: اما آن ديوار در اين شهر به اين جهت بود که زير آن گنجي از
دو يتيم که پدري صالح داشتند نهفته بود و خدا خواست تا آن اطفال به سن رشد رسند و گنج تا آن زمان در زير ديوار

بماند تا به لطف خدا خودشان گنج را استخراج کنند. و من اين کار ها نه از پيش خود کردم اين است باطن کارهايي که
تو طاقت و ظرفييت بر انجام آن نداشتي(برخي از مفسرين گويند که اين گنج از جواهر علوم بود و نه زر و گوهر. در
اين صورت چرا بايد اين گنج زير زمين باشد.بهتر نيست آن گنج بر روي زمين باشد تا همگان از آن بهره من شوند)
در آيه 84 تا 100 در رابطه با ذواقرنين مي باشد.در اين آيات مي گويد:ما او را در زمين تمكن و قدرت بخشيديم او هم
از آن رشته و وسيلهُ حق پيروي کرده و موفقييتها مي يافت تا هنگامي که به مغرب رسيد جايي که خورشيد را چنين
يافت که در چشمهاي آب تيره رخ نهان مي کند
( در کجاي دنيا خورشيد در چشمه اي آب تيره غروب مي کند؟!!!!!) و آنجا قومي را يافت که ما به ذوالقرنين دستور
داديم که در مورد اين قوم يا قهر و عذاب يا لطف و رحمت به جاي آر(يعني اختيار به دست خودت هر کاري دلت
خواست بكن.به چه جرمي ؟و يا به پاداش چه کاري؟ معلوم نيست)
… ذوالقرنين باز راه سفر را در پيش گرفت تا به مشرق رسيد. در آنجا مردمي را يافت که ما بين آنها و خورشيد
پوششي نگذاشتيم يعني لباس و مسكن و خيمه اي که از حرارت خورشيد سايبان کنند نداشتند.همچنين بود البته ما از
احوال آنها کاملأ خبر داشتيم (مگر لباس و خيمه و چادر را خدا مي سازد.مگر وسايل رفاهي خود انسان نمي سازد؟)باز
با وسايل تعقييب مي کرد تا رسيد ميان دو سد آنجا قومي را يافت که سخني فهم نمي کردند( يعني زبان بلد نبودند)آنان
گفتند اي ذوالقرنين ياُجوج و ماُجوج فساد و وحشيگري زياد مي کنند آيا چنانچه ما خرج آن را به عهده بگيريم که ما را
از شر آنها آسوده آني.(اگر آنها زبان نمي فهميدند چگونه با ذوالقرنين ارتباط بر قرار کردند؟ و اگر آنها ميان دو سد
بودند سد سوم را براي چه مي خواستند.اگر آنها اينقدر عقب افتاده بودند که زبان نمي فهميدند آن دو سد را چگونه
ساخته بودند……
سورهُ مريم:
آيه 16 اين سوره مي گويد:
و اي رسول ما ياد آن در کتاب خود احوال مريم را آن روزي که از اهل خانهُ خويش آناره گرفت و به مكاني در مشرق
روي آوردو آنگاه از همهُ خويشانش به گنج تنهايي محتجب و پنهان گرديد. ما روح خود را بر او مجسم ساختيم
طبق اين آيه خدا جسميت مي يابد و با مريم هم بستر مي شود.به ترجمهُ عربي اين آيه توجه کنيد
فارسلنا اليه روحنا فتمثل لها بشرا سويّا.يعني اين که روح خود را به صورت بشري بر او عرضه داشتيم.اگر پندار
مسحيان را که مي گويند عيسي پسر خداست کفر ميدانيد.چگونه اين آيه را کفر نمي دانيد؟چگونه خداي شما جسميت
يافت.چه فرقي است بين اين خدايي که جسميت مي يابد و با مريم هم بستر مي شود .با خدايي که عيسويان معتقدند به
شكل انسان به اين زمين آمد تا کفاره گناه بشر را بدهد؟
آيه 28 هين سوره مي گويد: اي خواهر هارون تو را نه پدري نا صالح بود ونه مادري بدکار.
اشتباه فاحشي که محمد در اينجا کرده اين است که مريم خواهر هارون را که خواهر موسي هم بود ,با حضرت مريم که
سالها بعد از مريم خواهر هارون ميزيسته اشتباه گرفته است. چون حضرت مريم برادري به نام هارون نداشته است.
آيه 83 اين آيه مي گويد:
آيا نديدي که ما شياطين را بر سر کافران فرستاديم تا آنها را سخت آزار کنند؟
آيا شياطين سپاه خدا هستند؟
سورهُ طه:
ابتداي اين سوره مي گويد:(اي رسول ما قرآن را بر تو نازل نكرديم که خويشتن را به رنج افكني در آيه 2 مي گويد :
تنها غرض از نزول قرآن آن است که مردم خدا ترس را متذکر و بيدار سازي)
آيا مردم خدا ترس بيدار نيستند.اگر آنان به وجود خدا اعتقاد داشته و از او مي ترسند.ديگر چه نيازي به قرآن است؟ آيا
تنها مردمي که خدا ترس هستند با قرآن هدايت مي شوند؟آنان که خداترس نيستند چگونه هدايت مي شوند.؟آيا قرآن
فقط براي قشري خاص است؟
در آيه 109 اين سوره مي گويد: و در آن روز شفاعت هيچ کس سود نبخشد. جز آن کس خداي رحمان به او رخصت
شفاعت داده است. چگونه جهنميان با شفاعت آنان که خدا رخصت شفاعت به آنها داده در روز قيامت نجات مي يابند؟
خدا هم به دلال و واسطه نياز دارد؟ تكليف آن جهنمياني که کسي ندارند شفاعتشان را بكند. چيست؟ فرقشان با ديگر
جهنمي ها که کسي را براي اينكه شفاعتشان بكند دارند چيست؟آيا آن دنيا هم پارتي بازي رواج دارد؟
آيه 125 مي آويد:هرکس از ياد من اعراض کند همانا معيشيتش تنگ شودو روز قيامت او را نابينا محشور کنيم
آيا همهُ آنها که به خدا اعتقاد ندارند فقيرند.و همهُ آنها که خدا پرست هستند همه غني هستند.
سوره الانبياء:
آيه 27 اين سوره مي گويد:و هرگز مقربان آن درگاه از احدي شفاعت نكنند جز آن کس که خدا از او راضيست و آنها
دايم از خوف قهر خدا هراسانند
اگر شفاعت فقط شامل آنهايي مي شود که خدا از آنها راضيست.لزوم شفاعت براي چيست وقتي خدا از آنها راضي
است.
سورهُ حج:
به آياتي از سورهُ حج که شكنجه گاه خداي مهربان را به تصوير مي کشد توجه کنيد:
آيه 18 و 19 و 20 و 21 در توصيف جهنم مي باشد.(اين دو گروه موُمن و کافر) که در دين خدا با هم به جدال
برخاستند مخالف و دشمن يكديگرند و کافران را لباسي از آتش دوزخ به قامت بريده اند و بر سر آنان آب سوزان حميم
جهنّم فرو ريزند. تا پوست بدنشان و آنچه در درون آنهاست ( از امعاء و احشا همه ) به آن آب سوزان گداخته شود.
گرز گران و عمود هاي آهنين بر سر آنها مهيّا باشد . هر گاه خواهند از دوزخ به در آيند و از غم و اندوه آن نجات يابند
باز فرشتگان عذاب آنان را به دوزخ برگردانند و گويند باز بايد عذاب آتش سوزان را بچشيد.
آيه 52 اين سوره مي گويد:ما پيش از تو هيچ رسولي نفرستاديم جر آنكه چون آياتي براي خلق تلاوت کرد شيطان در
آيات الهي دسيسه کرده آنگاه خدا آنچه شيطان القا کرده محو و نابود مي سازد و آيات خود را تحكيم و استوار مي
گرداند و خدا دانا به حقايق امور و درستكار در نظام عالم است.
اين آيه براي محو و نابود سازي آيه اي که محمد مدعي بود آن را شيطان بر زبانش جاري ساخته نازل شد که به شرح
مفصل داستان در سورهُ نجم خواهيم پرداخت.کتاب آيه هاي شيطاني سلمان رشدي نيز به واسطهُ همين داستان نوشته
شده است
در آيه بعدي مي گويد:تا خدا با آن القائات شيطاني آساني را که مبتلا به مرض نفاق و شرك يا کفر و قساوت است
بيازمايد…..
چگونه القائات شيطان آنقدر به آيه هاي خدا شبيه است که حتي پيامبران معصوم از تميز بين آنها عاجزند؟چگونه خدا با
همكاري شيطان کافران را مي آزمايد؟
آيه 65 اين سوره مي گويد:…و آسمان را دستور او نگه داشته که بر زمين نيفتد
آيا آسمان جسمي حجيم است که قابل افتادن باشد؟
سورهُ نور:
در سورهُ نور آياتي است آه همگي در مذمت آساني است که تهمت زنا به زن موُمن مي زنند.
حضرت محمد در سن 53 سالگي عايشه را از ابوبكر خواستگاري مي کند.وقتي ابوبكر به او مي گويد.ولي تو برادر من
هستي در جواب مي گويد.تو برادر ديني من هستي و ازدواج من با عايشه بلا مانع مي باشد(در جاي ديگر خواهيم ديد
که آيه اي نازل مي شود و زنان حضرت محمد را پس از مرگ او ام الموُمنين خوانده و مادر موُمنين با فرزندان خود
نمي توانند ازدواج کنند.يعني در اينجا ام الموُمنين مادر واقعي مسلمانان تلقي شده و مادر ديني نيستند)
زمانيكه در يكي از سفرهاي تجاري عايشه را با خود ميبرد.عايشه به علت اينكه براي اجابت مزاج به گوشه اي پناه
برده از کاروان عقب مي ماند.صبح روز بعد صفوان يكي از ياران پيامبر که قرار بود به فاصلهُ کمي از کاروان حرکت
کند اما به دليل دل درد شديد از کاروان عقب افتاده او را پيدا مي کند و به قافله مي رساند.اما توضيحات عايشه به نظر
اهالي کاروان کافي و منطقي به نظر نمي رسد و به او و صفوان تهمت زنا مي زند.آيات اين سوره تلاش براي تبرئهُ
عايشه از اين تهمت نارواست
اما مگر اجابت مزاج چقدر طول مي کشد که عايشه به اندازهُ يك شبانه روز از کاروان فاصله گرفت؟چگونه صداي
حرکت کاروان را نشنيد؟ چرا به کسي نگفت که براي اجابت مزاج به جاي دوري مي رود؟ اين محل چقدر از محل
اطراق کاروان فاصله داشت؟ چگونه ديگران متوجه غيبت عايشه که صد در صد يكي از افراد بسيار مهم اين کاروان
بود نشدند؟چگونه صفوان تصادفا» در همين روز دلدرد ميگيرد و از کاروان عقب مي افتد؟ و آيا تنها حضور 4 شاهد
مي تواند ثابت کند که عايشه خطا نكرده. نبودن 4 شاهد در آن بيابان برهوت دليل مبري بودن عايشه از اين تهمت
است؟.
اما عايشه تقصير کار است؟آيا همبستر شدن با مردي آه از نظر سني پدر بزرگ او به حساب مي آمد براي او ملال آور
نبود؟
سورهُ فرقان:
در آياتي از قرآن خوانديم که هر کس به هر اندازه بدي کند در روز قيامت به همان اندازه عذاب خواهد شد. اما در آيه
69 سورهُ فرقان خدا عهد خود را فراموش کرده و مي گويد:
و آنان هستند که با خداي يكتا کسي را شريك قرار نمي دهند و نفس محترمي را که خدا حرام کرده به قتل نمي رسانند و
هرگز گرد عمل زنا نمي گردند که هر آه اين عمل کند کيفر گناهش را خواهد ديد و عذابش در آخرت مضاعف شود
سورهُ نمل:
در اين سوره از حضرت سليمان سخن مي راند که باد ها مسخر اويند و در آيه 16 سليمان به مردم مي گويد آه ما را
زبان مرغان آموختندو سپاهيان سليمان از گروه انس و جن و مرغان همه تحت فرمان اويند. او با مورچگان نيز سخن
مي گويد.و آنقدر قدرت دارد که تخت ملكهُ صبا را پيش از ورود او به کاخ خود مي آورد. در اين داستان هد هد به
راحتي با سليمان از علت غيبت خود سخن مي گويد.به عبارتي سليمان در قرآن يك پارچه خداست.اما حيوانات زباني که
حاوي کلمات باشند ندارند.شايد بوسيلهُ بعضي از حرکات با يكديگر ارتباط برقرار مي کنند مثلا» زنبورهاي عسل با
حرکت چرخشي در جهتهاي مختلف محل گلها را به يكديگر نشان مي دهند.يا مورچگان از طريق بو با يكديگر ار تباط
برقرار مي کنند. اما آلامي در اين ارتباطات وجود ندارد.آيا مورچه صوت دارد که سليمان صداي مورچه راشنيد.و اگر
هدهد زباني براي ارتباط با هم نوعانش داشته باشد(مثلا» نوعي آواز که جفتش را به سوي خود جذب کند)آيا در
صوتهاي آواز هدهد(قاموس هدهدها) مفاهيمي.نظيرخداپرستي› شيطان› ملكهُ صبا ‹ تخت و …. وجود دارد که سليمان
توسط آن واژه ها با هد هد سخن بگويد.گيريم که پرندگان براي خود زباني دارند
که پر از واژگان جور واجور است .اما آنها واژگان انسانها را چگونه ياد گرفتند.آيا واژهُ تلويزيون ‹ راديو› فاکس
و….پيش از اختراع آنها در زبان انسان پيشرفته وجود داشت ؟که واژگان انساني که به درد حيوانها نمي خورد در
قاموس حيوانات وجود داشته باشد؟.مثلأ هد هد چه زمينهُ ذهني از تخت بلغيس و جاه و جبروت او.و شيطان و….
داشت که بخواهد آن را در واژگان خود وارد کند تا بعدها به مدد آن بتواند تنها و تنها با يك انسان سخن بگويد؟ يا مگر
باد عقل و هوش دارد که تحت فرمان کسي در بياييد. در سورهُ سبا مي گويد.ما ديوان را به اذن پروردگار به خدمتش وا
داشتيم. آيا ديو وجود خارجي دارد؟.سپس مي گويد که از مرگ سليمان به جز موريانهاي که عصاي او را خورد کس
ديگري به مرگ او رهبر نشد.چگونه اين ديواني که در خدمت سليمان بودند.نفهميدند کسي که براي سالها به آنها امر و
نهي مي کرد روزهاي طولانيست که فرماني صادر نكرده و اگر همهُ پيامبران از ميان انسانها بر گزيده مي شوند چرا
جنازهُ حضرت سليمان متعفن نشد؟
داستانهاي ديگر قرآن نيز به همين بي پايگي مي باشد.
مثلاُ داستان حضرت يونس که 3 روز در شكم ماهي بود.چگونه حضرت يونس که يك انسان عادي بود. توسط اسيد
معدهُ ماهي هضم نشد؟
يا در مورد داستان نوح, چگونه مي توان باور کرد که حيوان ها به حرف او گوش داده و همراه او آمدند و سوار آشتي
شدند.چگونه در آن زمان که نه هواپيما بود نه قطار و نه وسيلهُ تند رو ديگري او حيوانات را از سرتاسر کره زمين
جمع آوري کرد.مثلأ کوآلا را از استراليا, شير را از آفريقا, شتر را از آسيا خرس قطبي را از قطب و…..آيا جا دادن اين
همه حيوان نياز به يك کشتي نداشت که به اندازهُ چند اقيانوس وسعت داشته باشد؟ چگونه حساب ميليونها جانور را که
در روي کره زمين زندگي مي کند در ذهن داشت و هيچ آدام را فراموش نكرد؟ و اگر از همهُ جانوران فقط دو جفت را
به کشتي برد به حيوانات گوشت خوار براي تغذيه چه مي داد؟اين همه حيوان حجم غذايشان به تنهايي تمام فضايي را
که کشتي داشت به راحتي پر مي کرد که ديگر حتي جا براي انسان ها هم باقي نمي ماند.آيا مگر گردش آب يك چرخهُ
ثابت نيست.چگونه در اين چرخهُ ثابت به ناگاه حجم آب آنقدر بالا مي آيد که از سطح کوه ها هم بالاتر مي رود.؟
آيا کشتن کافران براي خدا راحت تراز برپايي آن طوفان عظيم و کشتن آن همه حيوان بي گناه در آن طوفان سهمگين
نبود؟
سورهُ احزاب:
در آيه 5 اين سوره مي گويد که پسر خوانده هاي شما پسران شما نيستند و در آيه 6 مي گويد زنان پيغمبر ام الموُمنين
هستند.
در جايي که حضرت محمد مي خواهد با عايشه ازدواج کند› ابوبكر برادر ديني اوست و ازدواج با عايشه بلا مانع
است.اما آنجا که انساني بسيار حسود است زنانش را ام الموُمنين مي خواند و مسلمانان نمي توانند با مادر خود ازدواج
کنند.عايشه در سن 18 سالگي بيوه مي شود .و در سن 78 سالگي ميميرد .اين همه سال را بايد بدون شوهر زندگي
کند چون ام الموُمنين بوده است
اينكه در زمان جاهليت هيچ مردي نمي توانست با زن مطلقهُ پسر خواندهُ خود ازدواج کند. رسمي بسيار نيكو بود. چون
در اين صورت اگر زن پسر خوانده صورتي بسيار زيبا هم داشت هميشه پدر خوانده به چشم عروس يا همانند دختر
خود به او نگاه مي کرد.و هيچگاه خيال بدي در سر نمي پروراند.آيا اين رسم بدي بود که حضرت محمد براي اينكه
بتواند با زن زيد ازدواج کند آن را از بين برد؟
آيه 28 اين سوره مي گويد: اي پيغمبر با زنان خود بگو اگر شما اگر زندگاني با زيب و زيور دنيا را طالبيد بياييد تا من
مهر شما را پرداخته و همه را به خوبي و خرسندي طلاق دهم و در آيه بعدي مي گويدو اگر طالب خدا و رسول و
مشتاق دار آخرت هستيد,همانا خدا به شما به نيكوکاران از شكا اجري عظيم خواهد داد .اي زنان پيغمبر هر کدام از شما
کار ناروايي را دانسته اقدام کند او را دوبرابر ديگران عذاب کنند. و اين بر خدا سهل و آسان است.
اين آيه در زماني نازل شد که زنان او از او در خواست زندگي راحت تر کردند.و درکل به خوبي نشان دهندهُ اين است
که زنان پيامبر از وضع زندگي خود راضي نبودند.اما به جاي رسيدگي به وضع آنان به آنها پيشنهاد طلاق مي دهد.مگر
مجبور بود وقتي توان اداره کردن آنها را نداشت تعداد آنها را زياد کند.بهتر نبود به زنان کمتري قناعت مي کرد و در
عوض آنها را راضي نگه مي داشت؟
اينكه بعضي از زنان پيامبر از نوبت خود گذشت کرده و نوبتشان را به عايشه مي دادند دلالت بر اين دارد که آنها تمايل
احساسي به پيامبر نداشتند و تنها دليل ازدواج آنها اين بود که پيامبر مشهور شده بود.
عده اي تعدد زوجات پيامبر را وسيله اي براي بسط اسلام مي دانند. اما مگر دين بايد به وسيلهُ ارث منتشر
شود؟حضرت عيسي که اصلأ ازدواج نكرده بود با جنگ و به زور شمشير هم دينش را گسترش نداد پس دين او چگونه
گسترش يافت؟
در خيلي از جاهاي قرآن که مي گويند کتابي است براي همهُ قرون به زنان پيامبر اختصاص داده شده .معلوم نيست اين
گونه آيه ها به چه درد ما مي خورد.مثلا»آيه 32 اين سوره مي گويد:اي زنان پيامبر شما مانند ديگر زنان نيستيد اگر
خدا ترس و پرهيزکار باشيد زنهار نازك و نرم با مردمسخن نگوييد مبادا آنكه دلش بيمار است به طمع افتد و سخن نيكو
بگوييد. و در خانه هايتان بنشينيد و آرام بگيريد و مانند دورهُ جاهليت پيشين آرايش و خودآرايي مكنيد. ونماز به پاي
داريد و زکات مال به فقيران بدهيد و از امر خدا و رسول اطاعت کنيدخدا چنين مي خواهد که رجس هر آلايش را از شما
خانوادهُ نبوت ببردو شما را از هر عيب پاك و مطهر سازد.
به طوري که مي بينيد همهُ اين چند آيه دربارهُ زنان پيامبر مي باشد. اما به ترجمهُ عربي توجه کنيد که در وسط آيه
اشتباه گرامري وجود دارد که حكايت از معجزه بودن قرآن مي کند!!!!!! به متن عربي توجه کنيد:
و قرن في بيوتكن و لا تبرّجن الجهاهليه الولي و اقمن اصلوه و اتين ازکوه و اطعن الله و رسوله
انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس و يطهرکم تطهيرا
توجه مي کنيد که اين آيه در بارهُ زنان محمد است اما در بيوتكن ضميرجمع مونث مخاطب استفاده مي کند . فعلهاي
لاتبرجن و اقمن و آتين همه دلالت بر اين دارد که روي سخن با زنان است اما عنكم و يطهرکم ضمير مذکر جمع
غايب.در اينجا مشخص مي شود که خدا موقع حرف زدن حواسش جاي ديگر بوده که براي زنان پيامبر ضمير مذکر
استفاده مي کند
در آينده به آياتي بر خواهيم خورد که فقط در رابطه با چگونگي صحبت با پيامبر و اصول وارد شدن به خانهُ اوست. و
لزوم آوردن آن در کتابي که براي همهُ زمانهاست معلوم نيست
به آيه 36 و 40 اين سوره توجه کنيد:
هيچ مرد و زن موُمني را در کاري که خدا و رسول حكم کند اراده و اختياري نيست و هر کس نافرماني خدا و رسول کند
به گمراهي سخت افتاده است( پيغمبر دختر عمه اش را به زيد غلام آزاد کردهُ خويش به زني مي دهدو زينب مي گويد
من از اشراف قريش هستم و با يك غلام ازدواج نخواهم کرد اين آيه نازل مي شود و او مي پزيرد)و چون تو با آن کس
که خدايش نعمت اسلام بخشيد و تواش نعمت آزادي به نصيحت گفتي برو زن خود را نگه دار و از خدا بترس و آنچه در
دل پنهان مي داشتي (که زينب را بگيري و حرمت ازدواج با زن پسر خوانده را که در جاهليت بود منسوخ کني ) خدا
آشكار ساخت و تو از مخالفت و سرزنش خلق ترسيدي و از خدا سزاوارتر بود بترسي پس ما هم چون زيد از آن زن
کام دل گرفت او را ما به نكاح تو آورديم تا بعد از اين موُمنان در نكاح زن پسر خواندهُ خويش که از آنها کامياب شدند
بر خويش حرج و گناهي نپندارند و فرمان خدا به انجام رسيد.پيغمبر را بر حكمي که خدا بر او مقرر فرموده گناهي
نيست و سنت الهي در ميان آنان که در گذشته اند نيز اين است.و فرمان خدا حكمي نافذ و حتمي خواهد بود. اين سنت
خداست در حق آنان آه تبليغ رسالت خدا به خلق مي کنند و از خدا مي ترسند و خدا براي حساب . مراقبت کار خلق به
تنهايي کفايت مي کند .محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست ليكن او رسول خدا و خاتم انبياست. و خدا هميشه بر همهُ
امور عالم آگاه است.
در ابتداي آيه ديديم که کسي را توان اينكه با برخلاف ارادهُ خدا و رسول او کاري انجام دهد نبود. واگر کسي اين کار را
انجام مي داد به گمراهي سختي افتاده .بنا بر اين ارادهُ خدا به زور زني را به عقد مردي درآورد.اما در ادامه وقتي که
در روز ازدواج زينب شيفتهُ او مي شود.رسمي را که تا ديروز در ميان اعراب رسمي خوب به شمار مي آمده و در پناه
آن پسر خوانده هاي بينوا احساس مي کردند که به درستي صاحب پدر شده اند به کلي منسوخ مي شود .چرا که پيامبر
مي خواهد با عروسش ازدواج کند.و بايد به طريقي از زير بار سرزنش هاي مردم شانه خالي کند.و همينطور او را از
ارث محروم کند.چون در آن زمان پسر خوانده ها مانند پسران معمولي از پدر خوانده ها ارث مي بردند
در اينجاست که عايشه به او مي گويد. اينطور که معلوم است خداي تو آماده هست تا هر لحظه خواسته هاي تو را
برآورده کند(به نظر مي رسد که عايشه به منبع وحي بودن اين آيات شك داشته است)
آيه 50 اين سوره مي گويد: اي پيغمبر ما زناني را که مهرشان ادا کردي بر تو حلال کرديم و کنيزاني که به غنيمت
خدا تو را نصيب آرد و ملك تو شد و نيز دختران عمّه و دختران خالو و دختران خاله آنها که با تو از وطن خود هجرت
کردند و نيز زن مومنه اي که خود را به رسول بي شرط و مهر ببخشد و رسول هم به نكاحش مايل باشد که اين حكم
مخصوص تو است دون مومنان که ما حكم زنان عقدي و کنيزان ملكي مومنان را بيان کرديم اين زنان همه را که بر تو
حلال کرديم (و تو را مانند مومنان امّتت به احكام نكاح مقيد نكرديم) بدين سبب بود که بر وجود تو در امر نكاح هيچ
حرج و زحمتي نباشد و خدا را بر بندگان مغفرت و رحمت بسيار است.
خداوند در اين آيه بيش از آنچه براي موُمنان در نظر دارد.دست محمد را در امر نكاح باز مي گذارد.و به امور جنسي
پيامبر علاقه نشان مي دهد. و بين او و ديگر موُمنان تفاوت قائل مي شود.چرا که پيامبر خدا نبايد هيچ زحمت و حرجي
داشته باشد.در آيه بعدي خواهيم ديد که خدا چگونه در نقش کارگزار محمد به دخالت درامور زنان پيامبر مي پردازد. و
به جاي اينكه پيامبر را الگوي عدالت بين زنانش قرار دهد او را مختار مي سازد, که نوبت زنانش را رعايت نكند و در
قبال اين بي عدالتي در آيات قبل ديديم که اگر زنان پيامبر خطايي مرتكب شوند دو برابر زنان ديگر مجازات خواهند شد.
و در برابر تفاوتي که بين زنهايش قايل مي شود زنان حتي محزون هم نبايد بشوند. به آيه 51 اين سوره نگاه کنيد:
تو اي رسول تو هر يك از زنانت را که خواهي نوبتش را موُخّر دار و هر که را خواهي به خود بپذير و هم آن را که از
خود راندي اگرش باز خواندي بر تو باکي نيست اين بهتر و شادماني دل و روشني ديدهُ آنهاست.هيچ يك نبايد هرگز
محزون باشند .بلكه به آنچه ايشان را عطا کردي همه خشنود باشندو خدا به هر چه در دل شماست آگاه است و خدا دانا
و بردبار است.اي رسول بعد از اين ديگر نه عقد هيچ زن بر تو حلال است و نه مبدل کردن اين زنان به ديگر زن هر
چند از حسنش به شگفت آيي و بسيار در نظرت زيبا آيد مگر کنيزي که مالك شوي(باز هم دست خودش را باز مي
گذارد.و به هيچ طريقي حاضر نيست خود را محدود کند)و خدا بر هر چيز مراغب و نگهبان است
آيه بعدي در رابطه با آداب معاشرت با پيامبر مي باشد.باز هم خدا در نقش کارگزار پيغمبر عمل مي کند به اين آيه توجه
کنيد:
اي آساني که به خدا ايمان آورديد.به خانهُ پيغمبر داخل نشويد مگر آنكه اذن دهد وبر سفرهُ طعامش دعوت کند.و در آن
حال هم نبايد زودتر از وقت آمده و به ظرف غذا چشم انتظار گشاييد بلكه موقعي که دعوت شده ايد بياييد . وچون غذا
تناول کرديد زود از پي کار خود متفرق شويد.نه آنجا براي سرگرمي و انس به سخنراني پردازيد که اين کار پيغمبر را
آزار مي دهد. وبه شما از شرم اظهار نمي دارد ولي خدا را از شما به اظهار حق هيچ خجلتي نيست. و هر گاه از زنان
رسول متاعي مي طلبيد از پس پرده طلبيد. که حجاب براي آنكه دلهاي شما پاك و پاکيزه بماند بهتر است و نبايد هرگز
رسول خدا را بيازاريد و نه هيچ وقت پس از وفات او زنانش را به نكاح خود درآوريد که اين کار نزد خدا بسيار بزرگ
است .
اول به متن عربي قسمتي که زير آن خط کشيده شده توجه کنيد. کلمه اي که به احتمال زياد کلمهُ ذنب بوده حذف
شده .که در کل به معني جمله آسيب مي رساند. اما مترجمين فارسي از خود کلمهُ گناه را جايگزين کرده اند. انّ ذالكم
کان عندالله عظيما.
در اين آيه از اينكه مردم بايد از پشت پرده با زنان پيغمبر صحبت کنند. وديگر اينكه بعد از او نبايد با زنانش ازدواج
کنند.ما را متوجه اين امر مي سازد که محمد شخصي بسيار حسود بوده است.
در کل اين آيه چه چيزي براي راهنمايي مردم همهُ زمانها وجود دارد که بايد در قرآن ثبت شود.
آيه 55 مي گويد: خدا و فرشتگانش بر روان پاك اين پيغمبر درود مي فرستند .شما هم اي اهل ايمان بر او صلوات و
درود بفرستيدو با تعظيم واجلال بر او سلام گوييد.
اين آيه به خوبي نشان دهندهُ شخصيت از خود راضي حضرت محمد مي باشد.
آيه 67 اين سوره مي گويد : وگويند اي خدا ما اطاعت امر بزرگان و پيشوايان خود را کرديم که ما را به ضلالت
کشيدند. در آيه 68 مي گويد : وتو اي خدا عذاب آنها را سخت و مضاعف گردان و به لعن و غضب شديد گرفتارشان
گردان.
چگونه در اين آيه خدا خودش را خطاب قرار مي دهد.
سورهُ سبا:
آيه 38 اين سوره مي گويد:اي رسول ما بگو خداي من هر که از بندگان را بخواهد وسيع روزي يا تنگ روزي مي
گرداند. و هر چه شما در راه رضاي حق انفاق کنيد به شما عوض مي بخشد. و خدا بهترين روزي دهنده است.
بهتر نيست خدا به جاي اينكه عوض انفاق را به ما بدهد. به او که تنگ روزيش کرده بدهد که چشمش به انفاق ديگران
نباشد؟
سورهُ يس:
آيه 37 اين سوره مي گويد:و نيز خورشيد تابان که بر مدار معين خود دائم بي هيچ اختلاف به گردش است برهان ديگر
بر قدرت خداي دانا و مطلق است. و در آيه بعدي مي گويد نه خورشيد را شايد که به ماه فرا رسد و نه شب به روز
سبقت گيرد.و هر يك بر مدار معيني شناورند.!!!!!
آيا در هنگام کسوف شب بر روز سبقت نمي گيرد. ودر وسط روز به ناگاه شب فرا نمي رسد؟
عده اي از علماي دين براي توجيه آيه اي که خورشيد را به جاي زمين در گردش مي دانند.مي کوشند . تا اين آيه را با
دستاورد هاي جديد علمي آن را توجيه کنند.و مي گويند.دانشمندان کشف کرده اند که ابر هاي خورشيدي در سطح
خورشيد در حال حرکت هستند. و اين گواهي بر حرکت خورشيد است.و حرف قرآن درست است. اما آيا حرکت ابرهاي
خورشيدي که به علت انفجارات شديد خورشيدي است , حرکتي در يك مدار است؟
سورهُ الصافات:
اي رسول تو از اين مشرکان بپرس آيا خدا را فرزندان دختر است و شما را پسر؟ يا آنكه ما چون فرشتگان را خلق
کرديم آنجا حاضر بودند؟بدان که اينان خود بر خدا دروغ بسته و مي گويند. خدا را فرزند مي باشد البته دروغ مي
گويند. آيا خدا دختران را بر پسران بر گزيد؟
معني اين جمله که آيا خدا را فرزندان دختر است و شما را پسر ؟ به اين معني است که اگر قرار بود خدا فرزندي
داشته باشد پسر خواهد داشت ‹نه دختر. و جملهُ آيا خدا دختران را بر پسران برگزيد ؟ به اين معني است که پسران نزد
خدا بر دختران ارجحيت دارند.
از اين آيه به خوبي مشخص مي شود که حضرت محمد چه قدر به بزرگ کردن مقام دختر کوشيده است!!!!!!!.
همانطور که دخترش ام آلثوم را به عقد عثمان در آورد.با وجود اينكه مي دانست دخترش رقيه زير ضربات شلاق
عثمان جان سپرده است. و مي گويد اگر دختر ديگري داشتم باز آن را هم به عثمان مي دادم.
سورهُ فصلت:
به ياد مي آوريد که در چند جاي قرآن خدا مي گويد که جهان را در 6 روز خلق آرده است.به آيات 9 تا 12 اين سوره
توجه آنيد آه 6 روز به 8 روز افزايش مي يابد
اي رسول مشرکان را بگو که شما به خدا که زمين را در دو روز آفريد کافر مي شويد.و بر او مثل و ماند قرار مي
دهيد؟او خداي جهانيان است و او زوي زمين کوه ها را برافراشت و انواع برکات و منابع بسيار در آنها قرار داد و قوت
و ارزاق اهل زمين را در 4 روز مقرر فرمود و روزي طلبان را يكسان در آسب روزي خود گردانيد(بر خلاف آنچه در
همه جا گفته خدا هر که را خواهد وسيع روزي و هر که را بخواهد تنگ روزي مي گرداند) و آنگاه به خلقت آسمانها
توجه فرمود که آسمانها دودي بود.فرمود اي آسمان و زمين همه به سوي خدا با شوق و رغبت يا به جبر و کراهت
بشتابيد.آنها عرضه داشتند ما با کمال شوق و ميل به سوي تو مي شتابيم.. آنگاه نظم هفت آسمان را در دو روز استوار
گردانيد و در هر آسماني به نظم امرش وحي نمودو آسمان دنيا را به چراغ هاي روشن زيب و زيور داديم و از آسيب
ديوان محفوظ داشتيم اين تقدير خداي داناست .

توجه کنيد که آفرينش در اينجا بر خلاف جاهاي ديگر قرآن در 8 روز انجام شد.
از طرفي خدا با زمين و آسمان حرف مي زند و مي گويد يا با شوق يا با کراهت به سوي خدا بشتابيد. و زمين و آسمان
هم مي گويند ما با شوق و ميل به سوي تو مي آييم. مفسران مي گويند مراد از اين آيه اين است که همه چيز رو به
کمال خود مي رود. اما به گفتهُ اختر شناسان در 4 ميليارد سال ديگر زمين در کام خورشيد فرو خواهد رفت. و در 124
1 يعني يك به توان 124 هزار سال ديگر تمام ستارگان خاموش و سيارگان نابود خواهند شد.پس کدام تكامل در ^
اينجا منظور است.
آيه 37 اين سوره مي گويد: و اگر کافران از پرستش خدا تكبر ورزند. فرشتگان نزد خدا شب و روز بي هيچ خستگي و
ملال به تسبيح و طاعت حق مشغولند.
اگر خدا به پرستش بندگانش احتياج ندارد. و هر انساني نماز و عبادات را بايد براي تعالي روح خود بخواند.فرشتگان
براي چه بي خستگي به عبادت مشغولند. مگر آنها در کمال نهايي خود خلق نشدند؟آيه 44 اين سوره مي گويد: و اگر
ما اين قرآن را به زبان عجم مي فرستاديم کافران مي گفتند چرا آيات اين کتاب مفصل و روشن نيست . اي عجب آيا
کتاب عجمي بر رسول و امت عربي نازل مي شود؟
حال که قرآن به زبان عربي نازل شده ما عجمان يا انگليسي زبانان يا….. مي پرسيم چرا قرآن به زبان بين المللي
انگليسي که همه آن را مي فهمند نازل نشد؟
سوره شوري:
سورهُ 33 اين آيه مي گويد: و اگر خدا بخواهد باد را به سكون و آرامش وا مي دارد تا آشتي ها بر پشت آب از جنبش
بايستد.
در اينجا خدا نمي دانسته است که کشتيهاي آينده به باد احتياج ندارند. و به وسيلهُ موتور هاي قوي به حرکت در
خواهند آمد
آيه 51 اين سوره مي گويد و از رسولان هيچ بشري را ياري آن نباشد که با خدا سخن گويد مگر به وحي خدا يا از پس
پردهُ غيب عالم يا رسولي فرستد تا به امر خدا هر چه او خواهد وحي کند که او خداي داناي بلند مرتبه است.
اما در آيه 163 سورهُ نساء ديدم که گفت› خدا به موسي به طور واضح و آشكارا سخن گفت.
سورهُ زخرف:
آيه 12 اين سوره مي گويد:
و آن خدايي که همهُ موجودات عالم را جفت آفريده و براي شما کشتيها و چهار پايان را در آب و خاك مقرر فرمود
اما نه همهُ جانوران عالم جفتند و نه کشتي از مخلوقات خداست. کشتي را انسان ساخته است نه خدا.
آيه 16 اين سوره مي گويد:اي مشرکان آيا خدا از مخلوقات خويش دختران را برگزيد و شما را به پسران امتياز داد؟. و
حال آنكه به هر کدام از مشرکان دختري که به خدا نسبت مي دهند مژده دهند.رويش سياه مي شود و خشم فرو مي
رود.آيا کسي که به زيب و زيور آراسته است.و در خصومت از حفظ حقوق خود عاجز است چنين کس؟(لايق فرزندي
خداست؟)و مشرکان فرشتگاني که مخلوق و بندگان خدا هستند. د ختر مي خوانند.آيا در وقت خلقت آتها حاضر بودند.
در آيه 20 سورهُ نجم نيز مي گويد:آيا شما را فرزند پسر و خدا را دختر است؟اگر چنين بودي باز هم تقسيمي نادرست
بودي
اگر حضرت محمد ,براي زنان قرب و منزلتي قايل بود. در جواب مشرکان تنها به گفتن اينكه خدا فرزند ندارد.چه پسر
چه دختر اکتفا مي کرد.اما از آنجا که جنس زن را خوار مي شمرده .مي گويد چنين کسي که زيب و زيور دارد و در
خصومت از حفظ حقوق خود عاجز است.نمي تواند دختر خدا باشد. ودر قسمت اول آيه مي گويدآيا خدا از مخلوقات
خويش دختران را برگزيدو شما را بر پسران امتياز داد؟ اگر گفته بودند فرشتگان پسران خدا هستند اينگونه آشفته نمي
شد.
آيه 32 دليلي بر توجيه برده داري است.در اين آيه مي گويد:آيا آنها بايد فضل و رحمت خداي خود را تقسيم کنند. در
صورتي که ما خود معاش آنها را در دنيا تقسيم کرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم تا بعضي از مردم بعضي ديگر
را مسخر کنند. رحمت خدا از آنچه جمع مي کنند بسي بهتر است.
سورهُ الاحقاف:
در اين سوره به وجود جن عينيت مي بخشد.در آيه 29 مي گويد: اي رسول ما ياد آر وقتي که ما تني چند از جنيان را
متوجهُ تو گردانديم تا به استماع آيات تو گوش فرا دهند. چون نزد رسول رسيدند با هم گفتند گوش فرا دهيد.چون قرائت
تمام شد ايمان آوردند و به سوي قومشان براي تبليغ و هدايت باز گشتند؟
ديو, فرشته, شيطان ,جن همهُ اين عناصر تخيلي در قرآن جسميت يافته و بعضي از طرف خدا ماُمور امور شر و بعضي
به عنوان دستياران خدا در رساندن پيغام او به پيامبرانش يا گاهي ماُمور آزمايش انسان مي شوند.
سورهُ الفتح:
مسلمانان شيعه معتقدند که پيامبر به دليل عصمت ذاتي به گرد گناه نمي رود و به همين دليل آيات قرآن که از طرف
خداست.بي کم و کاست در سينهُ او حفظ مي شود
آيه 1 سورهُ فتح مي گويد: ما تو را به فتحي آشكار در دنيا فيروز مي گردانيم تا از گناه گذشته و آيندهُ تو در گذريم.
مفسران اين آيه مي گويندمراد از گناه پيغمبر گناه او بود به عقيدهُ مشرکان که دعوت او را به توحيد گناهي بزرگ مي
شمردند.
آيا خدا از زبان مشرکان با پيامبرش سخن مي گويد؟ آيا خدا با کافران هم قول بوده و دعوت او را به توحيد گناه مي
شمرده که حالا مي خواهد ار اين گناه در گذرد؟ و اگر از زبان مشرکان سخن مي گويد مراد از گناه آيندهُ او چيست.
سورهُ الذاريات
آيه 56 اين سوره مي گويد: و ما خلق جن و انس را نيافريديم مگر براي اينكه مرا پرستش کنند
تنها هدف خلقت بشر اين است که خدا را ستايش کند.براي همين است که در آيه اي از قرآن ديديم که خدا گفت هر
گناهي را به هر که مشيتش تعلق گيرد مي بخشد به جز گناه شرك.چون در اين صورت زحمت خود را هدر داده.چگونه
مي گوييد خدا به عبادت ما احتياج ندارد در صورتي که پرستش خدا تنها و تنها علت آفرينش انسان بوده است.
سورهُ الطور
آيه 22 اين سوره و همچنين آيه 21 سورهُ واقعه به بهشتيان وعدهُ خوردن گوشتهاي لذيذ مي دهد
و در بعضي جاهاي ديگر و عدهُ نهرهايي که در آنها شير و عسل جاريست
اما اگر قرار است تنها انسان در آن دنيا جواب پس بدهد.پس اين حيوانات کجا هستند که ما از گوشت و شير …. آنها
در بهشت استفاده کنيم .آيا در آن دنيا هم نبايد حيوانها از دست انسانها راحت باشند.
سورهُ نجم:
اين سوره اينگونه شروع مي شود:
قسم به ستاره چون فرود آيد. که صاحب شما هيچ گاه در ضلالت و گمراهي نبوده و هرگز به هواي نفس سخن نمي
گويد. سخن او هيچ جز وحي خدا نيست. او را همان جبرئيل فرشتهُ بسيار دانا آموخته است
ماجرا از اين قرار است که وقتي محمد از قوم خويش نا اميد شد .براي جلب نظر آنان شروع به خواندن آياتي که در
بالا ذکر شد مي کند تا به آيه 19 اين سوره مي رسد
آيه 19 اين سوره مي گويد.اي مشرکان آيا دو بت بزرگ لات و عزي خود را ديديد.سپس در آيه بعدي که از قرآن حذف
شده مي گويد: تلك غرانيق العلي و شفاعتهن ترتضي.يعني اين بتان از پرواز کنندگان عالم بالا هستند و شفاعت آنها
لازم است. سپس به سجده مي رود و همهُ مشرکان همراه او به سجده مي روند.اما پس از اين آيه پشيمان .و بسيار
افسرده خاطر شد.سپس اين آيه سورهُ حج که مي گويد:( و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبي اذا تمني القيالشيطان
في امنيه فينسخ الله ما يلقي شيطان ثم يحكم آياته والله عليم حكيم)يعني اينكه ما پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم جر
اينكه وقتي که قرائت کرد شيطان در قرائت او القا آرد.و خدا آيات شيطان را منسوخ مي کند و آيات خود را استوار مي
(882- سازد.همانا خدا دانا و با حكمت است.( رجوع کنيد به تاريخ طبري جلد سوم ص 880
سورهُ واقعه:
در آيات فراوان مژدهُ حوريان بهشتي به موُمنين داده شده.در اينجا به مردان همجنس باز نيز وعده و وعيد داده شده
آيه 17 اين سوره مي گويد:
و پسراني که حسن و جوانيشان ابدي است گرد آنها به خدمت مي گردند.با آوزه ها و جام هاي پر از شراب ناب. و در
آيه 36 اين سوره نويد مي دهد که زنان بهشتي را هميشه باکره مي گرداند.
اينجور که پيداست.اينهمه تلاش براي رسيدن به قرب خدا که هدف خلقت انسان بيان شده.در بهشت همه منتفي شده و
در آنجا انسان فقط مي خورد و مي آشامد و به امور جنسيش مي رسد.يعني پس از اين همه تلاش تازه به يك حيوان
تبديل مي شود.که همهُ اينها به صورت نقد در دنيا برايش فرا هم بود
سورهُ مجادله:
به آيه 12 اين سوره توجه کنيد:
اي اهل ايمان هرگاه بخواهيد با رسول سخن سري بگوييد پيش از اين کار بايد صدقه بدهيد که اين صدقه براي شما بهتر
و پاکيزه است.در آيه بعدي مي گويد: آيا از اينكه پيش از راز گفتن با رسول صدقه بدهيد ترسيديد؟ پس حال که نكرديد
باز هم خدا شما را بخشيد .اينك نماز به پاي داريد و زکات دهيد. و خدا و رسولش را اطاعت کنيد
مي بينيد که چگونه محمد با نزول آيه اي در صدد استثمار مردم بر مي آيد. اما چون کسي به حرف او گوش نمي کند در
حكم خود تخفيف مي دهد. اين چندمين دفعه هست که خدا تغيير عقيده مي دهد.؟
سورهُ الحشر:
اين سوره در توجيه آواره ساختن يهوديان به دست محمد نازل شد.محمد رئيس اين قبيله را که کعب ابن اشرف نام
داشت و مردي خوش سيما و شاعر و از اشراف مدينه بود.به ياري هم دستانش, کشت.بعد از مدتي مسلمانان براي
گرفتن انتقام کشتگان بدر به سوي مكه حرکت کردندو اما قبيلهُ بني نضيرعلي رغم پيماني که با مسلمانان بسته بودند که
در جنگ با مكيان آنها را ياري کنند. به پيمان خود وفا نكردند (چون رئيس قبيلهُ آنها به وسيله ياران محمد و به
دستور او کشته شده بود)
از طرفي عمر ابن اميه دمري دو نفر از قبيلهُ بني امير را به اشتباه کشته بود.و مسلمانان متعهد بودند که ديه خون آنان
را بپردازند.آنها به قبيلهُ بني نضير رجوع کرده و درخواست کردند که در پرداخت ديه به آنها کمك کنند.آنها به ظاهر
قبول کرده اما در نهاني تصميم مي گيرند که محمد را سر به نيست کنند.از اين رو روزي که محمد براي عقد قرارداد به
محل مورد نظر مي رود يك نفر از يهوديان تصميم ميگيرد که با سنگ به سر محمد بكوبد. اما محمد به گفتهُ خويش از
طريق وحي از اين فتنه آگاه مي شود. و اين را بهانه اي قرار مي دهد تا جنگ با يهوديان را آغاز کند
در حقيقت اين بهانه اي بود تا ثروت آنها را تصاحب کند. چرا که آگاهي از توطئهُ آنها همانند داستان معراج و حرف
زدن با جنها دروغي بيش نيست. چون بني نضير طايفه اي ثروتمند بود و محمد در مدينه در بين آنها بود و به راحتي
مي توانستند. او را بكشند.به فرض مسلم که توطئه اي در کار بود. آيا اين کدام قانون انساني است که به شخصي اجازه
مي دهد براي توطئهُ ناموفق عدهُ قليلي ,تمام افراد قبيله را آواره و در به در کنند؟ کدام برادر را به گناه برادر ديگر سر
مي برند براي اطلاع بيشتر به اين آدرس مراجعه کنيد
Bukhari Volume 9, Book 92, Number 447
رفتاري بدتر از اين با يهوديان بني قريضه و بني قينقاع کرد
در يك روز 600 نفر الي 900 نفر از اسيران بني قريضه را سربريد.شرح داستان بني قريضه و بني قينقاع خارج از
بحث ما ميباشد براي مطالعهُ بيشتر مي توانيد به اين آدرس مراجعه کنيد
Sahih Bukhari Volume 4, Book 52, Number 280
آنچه در قرآن در بارهُ قبيلهُ بني نضير آمده است بدين شرح است:
اوست خدايي که کافران اهل کتاب را براي اولين بار همگي را از ديارشان بيرون کرد(اين در زماني است که نه صليب
سرخي وجود داشته نه کمپينگي براي آواره ها)
و شما مسلمين هرگز گمان نمي کرديد که آنها از ديار خود بيرون روند.و آنها حصارهاي محكم خود را از قهر خدا
نگهبان خود مي پنداشتند. تا آنجا که خدا از آنجا که گمان نمي بردند بر آنها فرا رسيد.و در دلشان ترس افكند تا به
دست خودشان و به دست مسلمين خانه هايشان ويران شود. اي هوشياران عالم از اين حادثه پند بگيريد. واگر خدا بر
آنها حكم جلاي وطن نمي کرد در دنيا معذب مي کرد و به هر حال عذاب آتش دوزخ بر آنها خواهد بود.اين براي اين بود
که آنان با خدا و رسولش دشمني و مخالفت کردندو هر که با خدا به دشمني آغازد عقاب خدا بسيار سخت است(آيا
يهوديان خدا پرست نبودند يا فقط با محمد مخالف بودند؟)
در آيه بعدي حتي بريدن درختان را همه به امر خدا مرتبط مي داند و در ادامه خدا همهُ غنايم را چون بدون جنگ بدست
آمده متعلق به رسول و خاندانش مي داند.
سورهُ الممتحنه:
آيه 9 اين سوره مي گويد: اي آساني که ايمان آورديد زناني موُمنه اي که هجرت کردند و به سوي شما آمدند، خدا به
ايمانشان داناتر است شما از آنها تحقيق کنيد. اگر با ايمانشان شناختيد ديگر آنها را به شوهران کافرشان بر مگردانيد
که هرگز اين زنان موُمن بر کفار و آن شوهران کافر بر اين زنان حلال نيستند(در اينجا يكتاپرستي به جاي تحكيم
خانواده به از همپاشي نظام خانواده دامن ميزند.)ولي مهر و نفقه اي که آن شوهران خرج اين زنان کردند به آن مردان
بدهيد.(يعني آن زنان را از آن مردان بخريد)و باکي نيست که شما با آنها نكاح کنيد.و لي مهر آنها را بدهيد و هرگز
متوسل به کافران نشويد.و شما از کافران مهر و نفقه طلب کنيد.آنها هم مهر ونفقه طلبند اين حكم خداست ميان شما
بندگان و خدا به حقايق امور آگاه و حكيم است.
در يك جاي اين آيه گفته شده مهر و نفقهاي که اين مردان خرج زنان کردند به آنها بدهيد. در يك جاي ديگر گفته از
کافران مهر و نفقه طلب کنيد. کدام درست است؟
در آيه بعدي مي گويد:و اگر زنان شما به سوي کافران رفتند شما در مقام انتقام برآييد(يعني زنانتان بايد آورآورانه
دين شما را بپذيرند)مهر و مخارج زن را از کافران بگيريد. يا زني موُمنه بگيريد و به قدر همان مهر و نفقه اي که
خرج کرده اند به مرداني که اين زنانشان رفته اند بدهيد(روي سخن با کيست) و از خدايي که به او ايمان آورده ايد
بترسيد(نه عشق بورزيد)و پرهيزکار شويد
سورهُ جمعه:
آيه 2 اين سوره مي گويد:
اوست خدايي که ميان عرب امي پيغمبري بزرگوار از همان قوم برانگيخت تا بر آنها وحي خدا را تلاوت کند و آنها را
پاك سازد
عده اي معناي امي را بيسواد مي دانند در صورتي که امي به معني کسي است که به هيچ آدام از دين هاي يهودي
مسيحي يا زرتشتي را نپذيرفته باشد.عده اي براي بزرگ جلوه دادن قرآن و همينطور معجزه خواندن آن مي گويند محمد
بي سواد بوده است.در صورتي که اين يك دروغ تاريخي بيشتر نيست.چرا که پيامبر تاجربود و براي حضرت خديجه کار
مي کرد.و در آن زمان هنوز اعداد در آن کشور رايج نشده بود.و تاجران با استفاده از حروف محاسبه مي کردند.و بنا
بر آنچه که مي دانيم حضرت محمد به امين معروف بوده است. بنابر اين براي اينكه بتواند تاجر خوبي باشد بايد تمام
حروف الفبا رابداند.از طرفي پيمان صلح حديبه را نيز با دست خود امضاء کرد. در زمان مرگ نيز خواست که براي او
قلم و کاغذ بياورند تا چيزي بنويسد. اما عمر ممانعت کرد وگفت او حالش خوب نيست و هذيان مي گويد.بنابر اين بي
سواد بودن او يك دروغ تاريخي بيش نيست.
آيه 6 اين سوره مي گويد:اي رسول ما جهودان را بگواگر پنداريد که به حقيقت دوستدار خداييد نه مردم ديگر پس
تمناي مرگ کنيد اگر راست مي گوييد.
اگر تمناي مرگ نشان عشق به خداست چرا از ياران خود چنين درخواستي نكرد.عشق به خدا براي خوب زيستن است
يا مردن؟
سورهُ تحريم:
آيه 1 اين سوره مي گويد: اي اي پيغمبر براي چه آنچه را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر خشنودي زنانت بر خود
حرام مي کني.در صورتي که خدا آمرزنده و مهربان است.
در تفسير وارد است که روزي حفصه به خانهُ پدر خود مي رود و پيامبر با ماريه کنيز مصري در خانهُ او خلوت مي
کند. و حفصه زودتر از موعد مقرر به خانه بر ميگردد و چون حفصه بسيار آزرده خاطر مي شود پيامبر به او مي گويد
اين راز را به ديگر زنان نگو در عوض من سوگند ياد مي کنم که ماريه را بر خود حرام کنم. اما چون حفصه اين
مطلب را با عايشه در ميان مي گذارد.سپس اين آيه نازل مي شود.آيه بعدي مي گويد:خدا حكم کرد بر شما که سوگند
خود را بگشاييد .او مولاي شما بندگان و بر همه چيز عالم دانا و حكمتاز تمام خلق آگاه است.آيه 3 اين سوره مي
گويد:وقتي پيامبر با بعضي از زنان خود به راز گفت آن زن چون خيانت کرده و سر او را به ديگري گفت خدا به
رسولش خبر داد و رسول برخي را بر آن زن آشكار کرد و برخي را از کرم پنهان کرد .آن زن گفت رسولا تو را که
واقف ساخت. گفت مرا خداي دانا خبر داد.اينك اگر هر دو زن به درگاه خدا توبه کنيد(معلوم نيست چرا زني که شنوندهُ
راز بوده نيز بايد توبه کند) رواست که البته دلهاي شما ميل کرده است و اگر هم به اتفاق آزار او کنيد باز خدا يار
ونگهبان اوست.و جبرئيل امين و مردان صالح با ايمان و فرشتگان حق يار و مددکار اويند.اميد هست که اگر پيغمبر
شما را طلاق داد خدا زنان بهتر از شما براي او همسر کند که همه با مقام تسليم و ايمان و خضوع اطاعت کنند و اهل
توبه و اطاعت باشند.چه بكر چه غير بكر
آنچه در اين آيات روشن است اين است که شكستن سوگند، رعايت نكردن نوبت زنان ،همه براي محمد قانوني است.و
خدا هم به عنوان کارگزار محمد به او کمك مي کند.خدا در اينجا در نقش يك جاسوس براي حضرت محمد ايفاي نقش
مي کند.اين چه خدايي است که به جاي رسيدگي به امور عالم فقط همهُ حواس خود را جمع کرده که محمد براي عمل
جنسي خود هيچ حرج و تنگي نداشته باشد. و حتي در ادارهُ امور زنان او دخالت مي کند.و به پيغمبر اجازه مي دهد که
براي در مضيغه نبودن از نظر جنسي سوگند خود را بشكند زنان هم بايد در برابر ظلم او ساکت باشند و گرنه خدا زناني
بهتر از اينها براي محمد بر مي گزيند.
زنان در اسلام:
در اسلام زنان از نصف حقوق مردان بر خوردارند.چه براي ارث گرفتن و چه براي شهادت دادن.و حجاب اسلامي که به
زور به زنان تحميل شده خود وسيله اي ديگر براي تحقير زنان به حساب مي آيد.چرا که آنها نيمي از جامعه را تشكيل
مي دهند.اما اين روا نيست که نيمي از جامعه که زنان هستند خودشان را در محدوديت قرار بدهند,و لباس مورد دلخواه
خود را نپوشند که نيم ديگر جامعه که مردان هستنداز گناه مصون بمانند.آيا زنان بايد مواظب مردان باشند.يا مرد ها
خودشان بايد مواظب خودشان باشند؟ آيا اين مشكل ما زنان است يا مشكل مردان؟
در حاليكه در کتاب حجاب مطهري از قول پيامبر ذکر شده که نگاه کردن به موي زنان اهل ذمه بلا مانع است.( زنان
اهل ذمه يعني زنان غير مسلمان اعم از مسيحي ,يهودي, و کافر)اگر حجاب براي مصون بودن مردان از گناه است, چه
فرقي بين موي يك زن مسلمان و يك زن غير مسلمان است؟ آقاي خميني نيز فتوي دادند که براي تهيه فيلمها در جايي
که لازم باشد زنان مي توانند به جاي نشان دادن موي خود از کلاه گيس استفاده کنند.اما چه بسا کلاه گيسي که از
موهاي معمولي يك زن زيبا تر باشد و بر زيبايي او بيفزايد.
شما را فقط به دليل حجاب از شرکت در مسابقات المپيك محروم مي کنند.
مسئلهُ سكس هنوز به خوبي بين مسلمانان حل نشده است.در زمان گذشته که تئوري فرويد در اروپا مطرح نبود› مردان
حتي با ديدن ساق پاي زنان تحريك مي شدند. اما امروزه زنها با لباسهاي خيلي کوتاه از خانه بيرون مي آيند و کسي هم
تحريك نمي شود. نمونهُ آن را در کشور خودمان مشاهده مي کنيم. در زمان شاه که مردم به اختيار خود لباس مي
پوشيدند اينقدر گزارش فحشا در روزنامه ها نمي خوانديم.اما امروزه اگر زني چادرش را يك بار باز و بسته کند همهُ
چشمها متوجهُ او مي گردد.و هر روز در روزنامه ها خبر دستگيري گروه هاي مختلف اوباش را تحت نام هاي گونگون
از قبيل گروه کرکس ها يا خفاش و غيره مي شنويم.که در اين بين دختران بيگناه ربوده شده و طعمهُ اين فاسدان مي
شوند.
اما به گوشه هايي از ديدگاه اسلام نسبت به زنان توجه کنيد:
حضرت علي در نهج البلاغه مي گويد: با زنان مشورت نكن چون هم عقلشان کم هست و هم ايمانشان . عقلشان کم
است چون شهادت دو زن برابر است با شهادت يك مرد و ايمانشان کم است چون در روزهايي که عادت ماهانه مي
شوند نمي توانند نماز بخوانند
حال به گوشه هايي از کتاب حليه المتقين نوشته ملا محمد باقر مجلسي توجه کنيد:
در حديث معتبر از حضرت رسول منقول است که زنان را در غرفه و بالا خانه جا مدهيد و به آنها چيز نوشتن
مياموزيد.سورهُ يوسف را به آنها نياموزيد و چرخ ريسي را به آنها بياموزيد.و سورهُ نور را به ايشان بياموزيد.و
حضرت امر مفرمود زنان را بر زين اسب سوار نكنيد.و حضرت امر فرمود در نيكي از زنان اطاعت نكنيد تا طمع در امر
به بدي نكنند.به خدا پناه بريد از بد ايشان و از نيكانشان برحذر باشيد.حضرت باقر گفت رازي را به آنها نگوييد و در
بارهُ خويشان شما آنچه مي گويند اطاعت نكنيد.و حضرت علي فرمود مردي که کارهاي او را زني تدبير کند ملعون
است.حضرت رسول چون ارادهُ جنگ مي کردند با زنان مشورت مي کردند و هر چه ايشان مي گفتند بر خلاف آن انجام
مي دادند.
حضرت رسول فرمود هر که اطاعت زن خود بكند در جهنم سرنگون خواهد شد.گفتند يا رسول اين اطاعتها کدام
است .گفت اينكه از او رخصت طلبد براي سير به حمامها عروسيها و عزاها برود و او رخصت بدهد و جامه اي نازك
طلبد که در بيرون بپوشد و او بگيرد.و در حديث ديگر فرمود مثل چنين مثل استخوان کج پهلوست .اگر او را به حال
خود بگذاري منتفع مي شوي و اگر راستش کني مي شكند پس صبر آن بر نا خوشيهاي ايشان و از جمله حقوق زن بر
( مرد اين است که هر چهار ماه يك بار با او نزديكي کند.(ص 117
حضرت رسول فرمود اگر امر ميكردم کسي بر غير خدا سجده کند هر آينه مي گفتم زنان بر شوهرانشان سجده کنند.و
فرمود زن نماز خود را طول ندهد تا منع کند شوهر را از آنچه از او خواهد. و فرمود اگر مردي از زن خود تقاضاي
– مجامعت کند و زن تاُ خير کند تا شوهر بخوابد پيوسته ملائك او را لعنت کنند تا شوهر از خواب بيدار شود.(ص 155
(116
115 اين کتاب نوشته در حديث معتبر از حضرت صادق منقول است که زني به خدمت رسول آمد و – در صفحه 114
گفت يا رسول الله چيست حق شوهر بر زن.فرموداطاعت شوهر کند و نافرماني نكند و بي رخصت او از خانه تصديق
نكند.و روزهُ سنت بي رخصت او ندارد و هر وقت ميل مجامعت کند دريغ نكند اگر چه بر پشت پالان شتر باشد. و از
خانهُ او بي رخصت او خارج نشود. واگر بي رخصت او بدر رود ملائك آسمان و زمين و ملائك رحمت و ملائك غضب
همه او را لعنت کنند.تا به خانه برگردد.
در صفحه 112 نوشته
با زن آزاد در برابر زن آزاد ديگر جماع نكن اما کنيز را در برابر کنيز ديگر جماع کردن باکي نيست.
اما اي شير زنان ايران پيش از اسلام شما قرب و منزلتي داشتيد
در زمان هخامنشيان زني براي اولين بار در تاريخ به درجهُ دريا سالاري نيروي دريايي خشايار شاه رسيد نام وي
کرتيميس بود.پانته آفرماندهُ گارد جاويدان بود( زن ژنرال کرسياب)کرتونيس در زمان داريوش کبير فرمانده اي شجاع
بود نام شوهرش کرتاباز بود که يكي از سپهبدان داريوش شاه بود
پري ساتيس زن داريوش دوم ارتشبد بود.کمستريس دختر ايشان نيز فرمانده بود.استاتيرا دختر داريوش سوم نيز
فرمانده بود.کرتا دخت مسئول خزانهُ اردوان چهارم اشكاني بود.سورا دختر اردوان پنجم. دست راست پدر بود و در
جنگها دلاورانه همراه پدر مي جنگيد و سمت سپهبدي داشت.آذرميدخت دختر خسرو پرويز پس از خواهرش پوران
دخت به تخت نشست.
پرين دختر قباد مشاور امور قضايي ساسانيان بود
آپارنيك همراه رستم فرخزاد همچون يك شير زن تا آخرين قطرهُ خون با اين عربهاي متجاوز دليرانه جنگيد.نگان زن
ديگري بود که در جنگ چريكي عليه عربها جنگيد. بانو زن بابك خرم الدين تا پاي جان پهلو به پهلوي شوهرش با
دشمنان جنگيد.
آزاد ديلمي زني بود که براي سالهاي طولاني همراه با باند چريكي خود در جنگلهاي گيلان با اين بيگانه ها جنگيد.
قرض از اين همه دراز گويي اين بود که وضعيت خود را با آنچه پيش از اسلام داشتيد مقايسه کنيد. چه برايتان مانده
جز اينكه شما را مايملك مردان به حساب آورده اند. و از شما انتظار دارند که برده وار مطيع آنان باشيد.آنان بايد به
شما ديكته کنند کجا برويد يا کجا نرويد. چه بپوشيد و چه نپوشيد.پس کي مي خواهيد ابراز وجود کنيد. کي مي خواهيد
لياقتتان را به جهانيان نشان بدهيد.تا کي مي خواهيد عمرتان را در کلاس هاي روخواني قرآن و روضه سپري کنيد.و
در داغ آنان که برادران ما را از دم تيغ گذراندن گريه سر کنيد.
هيچ کدام از چهره هاي مذهبي که در ذهن داريد .آن نيست که شما مي پنداريد. امام حسن و امام حسين آساني هستند
که در جنگ طبرستان برادران ايراني ما را کشتند. به ما چه که براي قدرت طلبي و نسنجيده با 72 نفر در مقابل 5000
نفر جنگيد و مرد.پدر همو بود که مردم استخر فارس را کشت و 700 يهودي را در يك شب سر بريد. و مرتدان را در
آتش سوزانيد.تاريخ را بخوانيد تا چهرهُ واقعي آناني که از آنها براي خود بت ساخته ايد بر شما روشن شود.با مراجعه
به کتاب صحيح بخاري و تاريخ طبري که از کتابهاي معتبر هستند به خوبي چهرهُ زشت اين پيشوايان بر شما روشن
خواهد شد.
خواهر عزيزي که فاطمه دختر محمد را الگوي امروز خود قرار داده اي چقدر از او ميداني؟
چقدر در تاريخ نقش داشته.؟ هيچ از او نمي داني جز اينكه دختر محمد وزن علي و مادر حسن و حسين بوده است. از
افسانه هاي دور از ذهني که براي ولادت او سر هم کرده اند که فقط مشتي احمق آن را باور مي کنند. و او را در رديف
قديسان قرار مي دهند بگذريم(مي گويند در شكم مادر با او سخن مي گفت و گاهي الله و اکبر مي گفت. و هنگام ولادت
حضرت مريم,آسيه و جمعي از فرشتگان در امر زايمان فاطمه به خديجه کمك کردند)
از بدو تولد نوکري به اسم عنتر تا زمان مرگ در خدمتش بود.در سن 18 سالگي مرد.همهُ حسن او در اين بود که زن
خوبي براي شوهرش و مادر خوبي براي فرزندانش بود. با دست خود گندم آرد ميكرد و نان مي پخت. مگر زنان ديگر
هم دورهُ او به جز اين بودند. مگر در جنگ احد چند نفر از شهيدان اسلام زن نبودند؟
در کتاب فاطمه فاطمه است دکتر شريعتي از فاطمه به عنوان زني ياد مي کند که با افسوس مي گويد کجاست آن شمشير
خونين شوهرم که هر گاه از جنگ باز مي گشت آن را برايش شستشو ميدادم.
در کتاب کشتي به پهلو نشسته حديثي نقل مي کنند که پيامبر از علي پرسيد چه چيز براي زن از همه چيز بهتر است؟
علي گفت روز ديگر پاسخ خواهم گفت.سپس از فاطمه پرسيد و فاطمه گفت اينكه هيچ مردي او را نبيند. و او نيز هيچ
مردي را نبيند. سپس علي به پيش پيامبر رفت و اين جواب را باز گفت. پيامبر گفت من مطمئن هستم اين پاسخ از تو
نيست. علي جواب داد آري يا رسول اين جواب را از فاطمه شنيدم. محمد گفت ميدانم که اين پاسخ از فاطمه است و نيكو
پاسخي است.
آيا چنين الگويي به درد زن امروزي مي خورد؟ زن خانه نشين دور از اجتماع و طبيعتا» نادان. اين است آنچه الگوي
خود قرار داده ايد.
وقتي به کوچه مي رفت به مردم فخر مي فروخت. و مي گفت محمد پدر من بود نه پدر زنان شما علي شوهر من بود نه
شوهر زنان شما
براي باز پس گرفتن باغ فدك به مسجد رفت و از پشت پرده با مردم سخن گفت.که از پشت پرده سخن گفتنش مصداق
زن خوب بودن از قول خودش براي در امان بودن از نگاه مردان و دور از اجتماع زندگي کردن است. اما مسئلهُ باغ
فدك اين بود که ابوبكر معتقد بود غنيمتي که از جنگ به دست آمده متعلق به همهُ مسلمين است و نمي تواند به تو ارث
برسد. و اين سخنراني او در مسجد به معني نقش داشتن در تاريخ نيست چرا که فقط به آنجا رفت تا باغ را که به
اشتباه متعلق به خود مي دانست باز پس گيرد. سرتا سر کتابهاي مذهبي را زير و رو کنيد هيچ اثري از فاطمه در تغيير
گوشه اي از زندگي زنان جامعهُ خويش نمي بيني. بلكه مطابق اين الگو زن فقط بايد خانه نشين باشد.
اما در همين عربستان که مي پنداريد زنان پيش از اسلام خوار بودند. زنان شاعر وجود داشتند .( يكي از آنان به جرم
سرودن شعر هجوي براي پيامبر با داشتن 5 فرزند کشته شد)
زنان تاجر نيز و جود داشتند. خديجه يكي از آنان بود. در اشعار اعراب نيز ستايش زنان ديده مي شد.گفته شده که
سكينه دختر امام حسين کتابي در زمينهُ موسيقي نوشته بود. و بسيار نيكو مي رقصيد.
اما اکنون به گوشه هايي از رسالهُ اين ملايان که بر گرفته از قرآن و دستورات اسلامي است توجه فرماييد:
مسئله 2056 – مادر و خواهر و دخترپسري که لواط داده بر لواط کننده حرام است. خواه لواط کننده بالغ باشد خواه
نابالغ. ولي اگر لواط کننده بالغ نباشد حرام نمي شود. همچنين اگر شك داشته باشد که دخول حاصل شده يا خير
مسئلهُ 2057 -اگر با مادر و خواهر يا دختر کسي ازدواج کند و بعد از ازدواج با او لواط کند آنها بر او حرام نمي شوند
مسئلهُ 444 – اگر مردي با زن حائض نزديكي کند يا با زن حائض بيگانه اي به گمان اينكه زن خود اوست نزديكي کند.
احتياط آن است که کفاره بدهد
مسئلهُ 445 -کسي که نمي تواند کفاره بدهد بهتر آن است که صدقه بدهد و اگر نتوانست استغفار کند
مسئلهُ 364 -هرگاه انسان جماع کند و به اندازهُ ختنه گاه يا بيشتر داخل شود مرد و زن هردو جنب مي شوند.خواه بالغ
باشند يا نابالغ مني بيرون بيايد يا خير. اين در صورتي است که جما ع در قبل( به ضم ق و ب) باشدو اگر در دبر(به
ضم دال و ب)باشد بنا بر احتياط واجب بايد جمع کند بين غسل و وضو
مسئلهُ 365 – اگر شك کند که به مقدار ختنه گاه وارد شده يا نه غسل بر او واجب نيست
مسئلهُ 366 – هرگاه نعوذ بالله با حيواني نزديكي کند.و مني از او بيرون آيد جنب مي شود.و غسل کافي است. و اما اگر
مني بيرون نياييد احتياط واجب آن است که براي نمازو مانند آن هم غسل کند و هم وضو بگيرد. مگر که قبل از اين کار
وضو داشته باشد که در اين صورت غسل کافي است
مسئلهُ 368 – کسي که آب براي غسل نداشته باشد مي تواند با همسر خود نزديكي کند تيمم براي او کافي است. خواه
پيش از وقت نماز باشد خواه پس از آن
مسئلهُ 369 – هرگاه در لباس خود مني ببيند و يقين کند که از خود اوست بايد غسل بگيرد. و نمازهايي را که يقيين دارد
با جنابت خوانده قضا نمايد.ولي آنچه را شك دارد لازم نيست قضا نمايد
مسئله 1345 -جماع روزه را باطل مي کند. هر چند فقط به اندازهُ ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد.و هر گاه
کمتر از آن وارد شود و مني هم بيرون نيايد باطل نمي شود. و اگر شك کند اين مقدار وارد شده يا خير روزه اش صحيح
مي باشد(رسالهُ توضيح المسائل آيت الله مكارم شيرازي)
مسئلهُ 2396 -اگر انسان با خاله و عمهُ خودزنا کند دخترانان اينان بر او حرام مي شوند و او نمي تواند با آنها ازدواج
کند
مسئلهُ 2397 – اگر کسي با دختر خاله يا دختر عمهُ خود اردواج کند و پيش از نزديكي با آنها با مادرشان زنا کند آنها
بر او حرام نمي شوند
مسئلهُ 2398 – اگر کسي با زني غير از عمه و خالهُ خود ازدواج کند هرچند که مقتضاي احتياط آن است که با دختر او
ازدواج نكند. اما جوازش خالي از قوت نمي باشد. اما اگر زني را عقد کند و با او نزديكي کند و بعد با مادر او زنا کند
آن زن بر او حرام نمي شود. وهمچنين است اگر پيش از نزديكي با او با مادرش زنا کند. ولي در اين صورت احتياط
مستحب آن است که از آن زن جدا شود
مسئله 2412 -چنانچه مردي دختر نابالغي را براي خود عقد کند و پيش از اينكه به بلوغ برسد با او نزديكي و دخول کند
چنانچه او را افضا نمايد هيچ وقت نبايد با او نزديكي کند(سايت اينترنتي آيت الله صانعي)
مسئلهُ 2583 -اگر حيوان حلال گوشتي را به دستوري که بعدا» گفته خواهد شد سر ببرند . چه وحشي چه اهلي پس از
جان دادن گوشت ان حلال است ولي بهيمه اي که انسان با آن وطي و نزديكي کرده . و حيواني که نجاستخوار شده. اگر
به دستوري که در شرع معين نموده اند آن را استبراء نكرده باشند,بعد از سر بريدن گوشت آن حلال نيست
مسئلهُ 2631 -خوردن گوشت خر و اسب و قاطر مكروه است. واگر کسي با آنها وطي کند يعني نزديكي کند. حرام مي
شوند و بايد آنها را از شهر بيرون برده در جاي ديگر بفروشند
مسئلهُ 2632 – اگر با گاو , گوسفند و شتر نزديكي کنند. بول و سرگين آنها نجس مي شود آشاميدن شير آنها نيز حرام
مي شود.بايد بدون تاخير حيوان را بكشند و بسوزانند و شخصي که با آن وطي کرده پول آن را به صاحبش بپردازد .
بلكه اگر به بهيمهُ ديگري هم نزديكي کند شير آن حرام مي شود(توضيح المسائل آيت الله خميني)
در باب مسائل چگونگي خلا رفتن خودتان به رسالهُ خميني رجوع کنيد
اين است آنچه به اسم آيين زندگي به تو هم وطن ايراني که داراي فرهنگي 8000 ساله هستي غالب مي آنند.
اما اي زنان محترم ايراني به گذشتهُ خود بنگريد. ببينيد چه بوديد و چه شديد.دين خود را ارثي
نگزنيند. و آن را نا دانسته به کودکانتان منتقل نكنيد. شماييد که سازندهُ ايران فردا هستيد. شماييد که بايد با پرورش
شير زنان و شير مردان ,ايران را از لوث وجود اين بيگانگان عرب تبار زن ستيز پاك سازيد.به خود آييد که با بيداري
شما ايران سر فراز خواهد شد.
پاينده باد ايران

298797_282300171801982_100000660058599_949850_458756099_n 303799_168001739953238_100002302408162_325263_1639727122_n 314520_165340913557209_100002439052290_318378_678365519_n 314913_2084723565390_1464175443_31758514_1657069737_n 1000948-1641745